این اثر که با عنوان «مجاهد مهجور» منتشر میشود، دربردارنده خاطرات راوی از دوران کودکی و فضای خانوادگی تا دوران حکومت حزب بعث بر کشور عراق و در نهایت خروج از عراق و پیوستن به نیروهای ایرانی است.
راوی در ابتدای کتاب در معرفی خود و خانوادهاش چنین میگوید: «بنده جعفر خیتال، فرزند صادق، متولد 1335 در شهر نعمانیه، استان کوت عراق هستم. مرحله دبیرستان را تا سال 1975 م برابر با 1354 هجری خورشیدی در شهر نعمانیه به پایان بردم. پدرم مردی کاسب اما با خدا بود. بعضی از دوستان و فامیلهای ما دارای گرایشات سیاسی بودند، مثلاً با توجه به کودتای «عبدالکریم قاسم »که علاقهمندان زیادی داشت، برخی دموکرات، گروهی سوسیالیست و ... بودند. مثلاً برادر بزرگتر خودم، عبدالامیر، در طیف عبدالکریم قاسم بود. ولی خودم برخلاف آنها هیچ گرایشی نداشتم. ... ما هم فهمیدیم که ماندنمان در عراق فایدهای ندارد. شایعات و شاهدات زیادی درخصوص اخراج ایرانیهای مقیم عراق بود و ما هم پی بردیم که قرار است تا یکماه دیگر، بازداشتهای گستردهای علیه مخالفان، توسط حزب بعث صورت گیرد. با توجه به اینکه ما هم سابقه فعالیت داشتیم... راهی جز اینکه به ایران نزد برادرانمان برگردیم وجود ندارد. ...»
یکی از بخشهای خواندنی این کتاب به خاطره راوی از سقوط خرمشهر اختصاص دارد. وی در این بخش میگوید: «چه روزهایی بود آن روزها! چه روزهای تلخ، سخت و جانفرسایی بود آن روزها.... از همه دردناکتر جسد کودک معصومی بود که با همان حالت پاکی و معصومیت، در حالی که چشمهایش باز بود و انگار چیزی را دیده بود، به شهادت رسیده بود. انگار داشت میخندید. چشمهای زیبایش مثل شیشه شکسته در کنارش جسد مادرش بود که روی آن را با چادر پوشانده بودند. چقدر تلخ و دردناک بود. حیف که در آن لحظه دوربینی به همراهم نبود تا ماناترین صحنه غمانگیز یکاتفاق را ثبت و ضبط کنم».
«مجاهد مهجور» از سوی انتشارات سوره مهر در بیست و نهمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه میشود.