کد خبر 465312
تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۳

بهنوش طباطبايي گفت: من در طول مسير حرفه اي ام سعي کرده ام که يک روند رو به رشد را پيگيري کنم. خواست و تمرکزم بر اين بوده که براي حرکت از نقطه «آ» به «ب» حداقل يک سير صعودي داشته باشم. هرکاري در ذاتش يک تجربه و يک قدم رو به جلو براي کار بعدي است. هميشه به دنيال ايده آل ذهني خودم مي گردم

به گزارش مشرق، خيلي ها که موفق شدند بازي بهنوش طباطبايي در دکور باشکوه يکي از سحرانگيزترين معماري هاي تهران را ببينند، شايد بيش از هرچيز مجذوب يک ساعت و نيم تک گويي بي وقفه او شدند، بازيگر سي و چهار ساله اي که سالها پيش با مدرک کامپيوتر در جيب ترجيح داد کارگرداني بخواند اما جادوي بازيگري چهارده سال است که او را مسحور خودش کرده است.
خانم طباطبايي شما در کارنامه سينمايي تان فيلم هاي تجاري مثل پسران آجري و کلاغ پر داريد، تفاوت بازي در تئاتر هنري و مخاطب خاص با فيلم هاي تجاري پرتماشاچي و پرفروش در چه چيزهايي است؟ بازي در تئاتر را دوست داريد؟ و به نظرتان از سينما بهتر است؟

من در طول مسير حرفه اي ام سعي کرده ام که يک روند رو به رشد را پيگيري کنم. خواست و تمرکزم بر اين بوده که براي حرکت از نقطه «آ» به «ب» حداقل يک سير صعودي داشته باشم. هرکاري در ذاتش يک تجربه و يک قدم رو به جلو براي کار بعدي است. هميشه به دنيال ايده آل ذهني خودم مي گردم و برايم مديوم و نوع آن فرقي نمي کند.

تحصيلات شما کارگرداني است، چرا سمت فيلمسازي نمي رويد. فيلمي نمي سازيد تا تئاتري کارگرداني نمي کنيد؟

هميشه برايم بازيگري دغدغه بزرگتري بوده است. کارگرداني را در دانشگاه دنبال کردم چون مي خواستم سينما را بهتر بشناسم و اين شناخت در حرفه بازيگري بسيار به کمکم آمد.

حفظ کردن متن در بازيگري براي خيلي از بازيگرها شايد لذتبخش ترين بخش تمرين باشد. اين شبها شما داريد هر شب کل يک نمايشنامه را تک نفره از بر مي گوييد، در چنين فراگردي بعضي از بازيگرها همه هوش و حواسشان به اداي ديالوگ و مونولوگ مي رود که مبادا چيزي را فراموش کنند، پيش نيامده يکي از شبها مونولوگها را پس و پيش بگوييد؟ اگر پس و پيش بگوييد اين را امتياز اجراي زنده مي دانيد يا عذاب وجدان مي گيريد؟

خدا را شکر که تاکنون اين اتفاق نيفتاده است. براي اجراي اين نمايش نه تنها در طول اجرا نياز به تمرکز قوي دارم بلکه در طول روز هم تلاش مي کنم در حال و هواي اجرا باشم و تقريبا تمام روح و ذهنم متمرکز براي اجرا باشد.

حالا اگر لحظه گفتن مونولوگ يادتان بيفتد مهماني که دعوت کرده ايد الان دارد راجع به بازي من چه فکر مي کند يا جاي راحتي از سالن نشسته، تمرکزتان به هم مي خورد؟

شوخي مي کنيد؟ فضا و اتمسفر اين نمايش به گونه اي است که يک حضور و تمرکز صددرصد را مي طلبد. بنابراين در طول اجراي نمايش به هيچ چيز ديگري به غير از يک اجراي بي غلط و کم اشتباه فکر نمي کنم.

اجراي اينچنيني هيجان هم دارد؟ يا همش با دلنگراني و استرس است؟ روزهاي آخر اجرا هم مثل روزهي اول هيجان و دلواپسي دارد اينکه نکند نورها به موقع جابجا نشود، نکند حواسم پرت شود، نکند از آن بالا بيفتم و از اينجور فکرها، اصلا هيجان هاي بازيگري را دوست داريد؟

اصولا همين هيجان ها بازيگري را جذاب مي کند. در ضمن بازيگري فقط گفتن ديالوگ ها و اجراي آن با چند حرکت و ميميک صورت نيست. بازيگري مجموعه اي از لحظات است که بايد با تمرکز بر آنها را کنار هم گذاشت.

ايستادن در نور، شکل و نوع صدا، حرکت بر بلنداي دکور نمايش، هماهنگي با گروه موسيقي، حفظ ريتم، حرکت هاي صحيح ميزانسن و ده ها مورد ديگر و اجراي موزون و داراي هارموني باعث مي شود تا بدون استرس و دلواپسي اجرائي موفق و تماشايي داشته باشيد.

روشتان براي حفظ و اجراي اين حجم از تک گويي چه بود؟ خيلي ها شايد طوطي وار مونولوگ حفظ کنند، اما به نظرم شما خيلي مفهومي آنها را حفظ کرده و ادا مي کرديد؟ اينطور نيست؟

فقط و فقط تمرين هاي مداوم و هر روزه باعث شد اين تک گويي را نه تنها حفظ کنم بلکه تک تک کلمات و مفاهيم آن را پس از گفتگوها و بحث و جدل هاي طولاني با آقاي تهراني متوجه بشوم. متن بسيار سنگيني است و جابجايي حتي يک کلمه مي تواند مفهوم موردنظر را دچار خدشه کند. فهميدن متن از حفظ کردن آن کار مهم تري است.

شما از جمله بازيگراني هستيد که در بازي هايتان بخصوص در تئاترهايي که بازي کرده ايد حالت هاي گوناگوني را تجربه کرده ايد مثلا بازي زير آب در تئاتر «سيندرلا»ي جلال تهراني يا در «فصل شکار بادبادک ها» که چند حالت و لحن گوناگون مثل تنهايي، دلواپسي، ترس، حقارت، پاکي کودکانه، نطز غم، نگراني، حسرت و جدايي در سير بازيتان ديده مي شود، بازيگر چطور در يک بازه زماني محدود تضادها يا کنتراستهاي اينچنيني را با بازيش تبديل به جنبه هاي ديداري مي کند؟

همانطور که توضيح دايد اينگونه متن ها براي هر بازيگري ايده آل است چون سرشار از لحظاتي است که بازيگر در آن مي تواند هر حس و لحني را اجرا کند. بنده هم در راستاي کار و فضاي تئاتر تمام تلاش خودم را کردم که شکل اجراي نمايش را خدشه دار نکنم. به هر شکل در يک نمايش با شاخصه هاي فانتزي نمي شود به طور رئال بازي کرد و همينطور بالعکس در يک نمايش رئال نمي شود فانتزي و غيرواقعي کار کرد.

گاه طراحي صحنه در تئاتر بازيگر را به جزء کوچکي از صحنه تبديل مي کند طوري که بازيگر روي سن، بخش کوچکي از يک لانگ شات عظيم تبديل مي شود. براي بازي در چنين قابي بيشترين مولفه اجرايي در بازي را چه چيزي شکل مي دهد؟ به هرحال در اين شرايط بازيگر نمي تواند حالتهاي متغير عضلاني و سرازيرشدن اشک و مولفه هاي بياني مثل دردمندي را به وضوح نشان دهد از اين زاويه، اين نوع بيان براي بازيگر را يک نوع محدوديت مي دانيد؟

بازيگر يکي از اجزاي نمايش است. هر کدام از اين اجزا در نمايش کاربرد خودشان را دارند که همسو با نظر کارگردان عمل مي کند. اتفاقا در اينگونه طراحي ها در نمايش، بازيگر بايد از حرکات زياد براي ديده شدن پرهيز کند. به نظرم هرچه سکون و تامل بازيگر روي صحنه بيشتر باشد فضا و هاله اي که اطراف او شکل مي گيرد، کمک مي کند تا او را از لانگ شات به کلوزآپ بياورد. اينگونه است که تمرکز تماشاگر بر روي کوچکترين حرکاتش بيشتر مي شود.

بازي در ميزانسن هايي که بخشهاي عمده آن را دکورهاي محيطي اشغال کرده، براي يک بازي رها دست و پاگير نيست؟

نه به هيچ وجه؛ دکور نمايش در عين سادگي، پرابهت و کارآ است. در همين دکور نمايش طراحي بسيار پرتحرکي دارد طوري که در هر ميزانسني يک قاب عکس زيبا و پر از مفهوم را مي سازد.


چند حالت مشخص در فصلهايي از روايت نمايشنامه از شما مي بينيم، قرار بود با اين تغييرات تنوع فيگوراتيو داشته باشيد يا فکر مي کنيد دکور ثابت بايد به شماي بازيگر اجازه مي داد پرتحرک تر (در حال دويدن، جابجايي هاي سريع و...) ديده شويد؟

خوشبختانه آقاي تهراني در همان روزهاي اول تمرين دکور نمايش را برايم تشريح کردند و حتي ماکتي از آن را هم ساختند و ما براساس اين دکور تمام حرکات و ميزانسن ها را طراحي و اجرا کرديم. تمامي حرکات و فيگورها متناسب با شکل دکور تمرين و اجرا شد.

ظاهر شما از قد بلند و استخوان خاص گونه و ساختار چشمانتان از شما چهره آشناي دختري از طبق بالاي جامعه با ظاهري عروسکي را تداعي مي کند. حالا تصور کنيم اين دختر نازپرورده در نمايشنامه اي دچار يک سقوط طبقاتي شده در حاليکه نه در گريم و نه در طراحي لباس کل صحنه ها اين تغيير ديده نمي شود. فکر مي کنيد بدون اينها چطور مي شود از اين پرسوناي هميشگي فاصله گرفت و خود را شبيه به آدمهاي پايين دست کرد؟

اين نوع نگاه و برداشت شما از اين نمايش است و محترم است، گروه نمايش تمام تلاش خود را کرده تا گريم و لباس و حتي دکور نمايش حالتي بي زمان و بي مکان را تداعي کند. بنده در اين نمايش راوي چند شخصيت اين متن هستم.

شما نقش دختري را بازي کرديد که با خودش حرف مي زند؛ دوست داشتيد به جاي روايت متکي به تک گويي، با شخصيتهايي که از آنها در گفتارتان نام مي بريد همبازي مي شديد؟ در اين صورت نوع بازيتان چه فرقي مي کرد؟

من درحقيقت راوي يک زندگي در گذر تاريخ هستم. مطمئنا اگر نمايشنامه به شکل ديگري نوشته مي شد و به شکلي بود که چند بازيگر آن را اجرا مي کردند، نوع کارگرداني و بازيگري آن هم متفاوت مي شد. اين نمايش نامه يک تک گويي است و من نقش يک شخصيت را بازي نمي کنم. پس بايد به قواعدش هم پايبند بود. اين تنهايي راوي بر روي صحنه يکي از نکات اصلي اين نمايش است و اين مسئله اي است که از ابتدا به آن واقف بوديم.

منبع: آهنگ ایده آل