هردوت گاه آنچنان مسائل مهم تاریخی راجع به تاریخ ایران را با افسانه‌پردازی درآمیخته است که تشخیص اینکه کدام واقعه تاریخی یا افسانه است وجود ندارد.

گروه تاریخ مشرق - منابع تاریخی از آن حکایت دارند که تحولات ساموس و سقوط لیگدامیس، هردوت را تحت تاثیر قرار داد و به فعالیت‌های سیاسی و آزادی‌خواهی و به موازات آن به شناخت تاریخ ایرانیان و جامعه ایرانی علاقه‌مند شد. قطعا ناآرامی‌های سیاسی بین سال‌های 470 تا 450 پیش از میلاد و قدرت گرفتن امپراتوری دریایی آتیک که در اسپارت نیروی مقاوم و قهاری را در برابر خود داشت و از طرفی امپراتوری نیرومند پارسیان در برابر یونان، او را به مسائل و مطالعات تحولات سیاسی آنان علاقه‌مند کرد. بخش زیادی از تاریخ هردوت به پارس‌ها و مادها و ملت‌های زیر فرمان آنان اختصاص یافته. نقطه اوج تاریخ او، شرح جنگ‌های ایران و یونان (جنگ‌های مدیک) از داریوش تا آخر دوره خشایارشا است.

* منایع هردوت درباره ایران چه بود؟
نکته قابل توجه به‌خصوص از نظر ما ایرانیان این است که روشن شود هردوت مطالب کتاب خود درباره ایران را از کجا آورده است: از مطالعه کتاب او چنین استنباط می‌شود که اطلاعات خود را درباره ایران از «مطلعان» شنیده است. مثلا در تاریخ ماد مدعی است که از اطلاعات یکی از اخلاف هارپاگ -کسی که در سقوط ماد نقش موثری داشته است- استفاده کرده و یا در باب هخامنشیان از اطلاعات زوپیر که به آتن مهاجرت کرده بود بهره برده است. هم‌چنین از دیگر منابع او راجع به ایران و ایرانیان، هم‌میهنان یونانی‌اش بوده‌اند که در حالت پناهندگی در دربار ایران به سر می‌بردند. چنانچه مشهود است هم منابعی که مورد مراجعه هردوت بوده‌اند منابع دست اول و خوبی نیستند و هم به‌ دلیل نادرستی و بی‌امانتی این مطلعان، تالیف وی خالی از اطلاعات غیرواقع و مغرضانه نیست.



یونانیان از جهات گوناگون آرزوی جامعه و حکومتی
 مانند امپراتوری ایران را در سر می‌پروراندند


شهادت شاهدانی که یا طرف پیروز ماجرا بوده‌اند و یا در یک رقابت تاریخی با مملکت مورد پژوهش قرار دارند، واقعه‌نگاری تاریخی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. این رقابت تاریخی حتی، به طور طبیعی خود هردوت را نیز شامل می‌شود. هردوت در کتابش همواره آرزو می‌کند که روزی آزادی یونان را ببیند و شاهد نابودی دیکتاتوری هخامنشی باشد. او به جز کوروش و داریوش همه شاهان هخامنشی را سبک‌سر و دیکتاتور خوانده است و در مورد مسائل جنگی بیشتر از یونانی‌ها طرفداری کرده است. تعبیر او از جنگ ایران و یونان، نبرد میان «دیکتاتوری آسیایی و دموکراسی یونانی» بوده است و چنانچه ایرانی‌ها پیروز شوند، دیکتاتوری آسیایی بر تمدن هلنی غلبه خواهد کرد. هرچند دموکراسی ادعایی آتن به‌راستی چیزی جز «دمون کراسی» [دیوسالاری] نبود، زیرا آتنیان انگشت‌شمارِ مسلط بر تمام بقیه ساکنان شهر، اصلا بردگان را «مردم» و «آدم» نمی‌دانسته‌اند که برای آنان آزادی و نظر قائل باشند.

* نظر دیگر مورخان و اندیشمندان درباره هردوت و ایران چیست؟

هردوت از جمله تاریخ‌نویسانی بود که «توسیدید» -از مورخان معاصر او- اصلا او را به عنوان مورخ قبول نداشت. «ارسطو» او را افسانه‌پرداز می‌نامد و «پلوتارک» کتابی به نام «درباره بدنهادی هردوت» می‌نویسد تا ثابت کند که هردوت درباره تمام شهرهای دیگر یونانی که مخالف آتن بوده‌اند، آشکارا و عمدا دروغ گفته است.
«اسپنسر دی اسکالا» نیز معتقد است: «توجه‌اش به نقل حکایات و قصه‌ها و جانبداریش از آتن و اعتقادش، تاثیرات فوق طبیعی و نیز برخی بی‌دقتی‌های آشکارش سبب شده‌اند تا بسیاری از مولفان برجسته معتقد شوند که در کار تاریخ نویسی پژوهنده‌ای با ارزش نیست. (در واقع عنوانش فقط پدر تاریخ نبوده، بلکه زمانی هم او را پدر اکاذیب می نامیدند.)»
 



افلاطون از ایرانیان به نیکی یاد می‌کند

«افلاطون» که خود به ایرانیان غبطه می‌خورد در رساله‌ی قوانین خود از ایرانیان به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: ایرانیان از کودکی به فرزندان خود آموزش می‌دهند که بتوانند: سوارکارانی ماهر باشند، اسرار زرتشت پیامبر و خداپرستی و آیین کشورداری را به کار ببرند و در زندگی جز راست نگویند. آنان به کودکان خود می‌آموزند که تن به اسارت هوا و هوس ندهند و به آزادگی خوی بگیرند. آنها یاد می‌گیرند که بی‌باک باشند، زیرا با راه دادن ترس در دل است که انسان آزادی خود را از دست می‌دهد.

همچنین «گزنفون» -دیگر مورخ یونانی- که ایرانیان را می‌ستاید در کورش‌نامه  گزارشی جامع درباره‌ آیین آموزش کودکان ایرانی می‌دهد. جالب است که خود هردوت نیز به برخی از این موارد اشاره کرده است و می‌گوید: «آنان [ایرانیان] در رودها ادرار نمی‌کنند و آب دهان به آن نمی‌اندازند و دست‌هایشان را در آن نمی‌شویند و نهایت احترام را برای آب‌های جاری قایل می‌شوند.  این اظهار شگفتی و تمجید از سوی یونانی‌ها نشان می‌دهد که همه این کارها را یونانیان انجام می‌داده‌اند!!
 

دکتر «جلال‌الدین کزازی» که از محققین در فرهنگ یونانی است ارزش تاریخی «تواریخ» را به کلی انکار کرده و می‌گوید : «برای هر کس که بر خرد خود بنیاد می‌کند، کتاب تاریخ هردوت مگر کتابی افسانه ای نیست. از دید من این نیازی به نقد ندارد و یا اگر دارد این نقد باید افسانه‌شناختی باشد، نه نقد تاریخی. اگر بخواهیم این کتاب را مانند کتاب تاریخی نقد کنیم به اشتباه خواهیم افتاد. ساختار این کتاب افسانه‌ای است ولی گاهی نمودهای تاریخی هم در آن می‌بینیم.» وی کتاب هردوت را نه تنها اثری تاریخی نمی‌داند بلکه معتقد است در پاره‌ای زمینه‌ها ضدتاریخی است: «اگر کتاب هردوت ارزشی یافته است در تاریخ برای این است که ما کتابی در آن روزگار نداشته‌ایم که تاریخ را نشان دهد.»



تواریخ هردوت

* ایران؛ آرزوی یونانیان
براساس مطالب عنوان شده می‌توان چنین نتیجه گرفت که آتن آن روز چنان غرق در فساد و توطئه «آزادان» علیه یکدیگر بود که همواره همه دولت-شهرهای دیگر خواهان صلح با ایران و حتی پیوستن به شاهنشاهی ایران بودند و بزرگترین سرداران و فرمانروایان آتنی و اسپارتی یا به دربار ایران پناه می‌آوردند (مانند تمیستوکلس دریاسلار آتن در نبرد سالامیس) یا به جرم ایران‌دوستی اعدام می‌شدند (مانند پائوزانیاس فرمانده اسپارتی در نبرد پلاته) یا در حسرت نظام‌های پادشاهی ایران می‌سوختند تا از شر دموکراسی خودخوانده آتنی رها یابند (مانند گزنفون و افلاطون).

هردوت گاه آنچنان مسائل مهم تاریخی راجع به تاریخ ایران را با افسانه‌پردازی درآمیخته است که تشخیص اینکه کدام واقعه تاریخی یا افسانه است وجود ندارد. چنانکه افسانه‌هایی که درباره زندگی کوروش نقل می‌کند ممکن است از افسانه‌های عامیانه مردم گرفته شده باشد. همچنین در شرح جزئیات بنیانگذار هخامنشیان به غدر و خیانت بخشی از نجیب‌زادگان ماد در قبال ایختووویگو -واپسین پادشاه ماد- تاکید دارد. وقتی ایختووویگو از نردیک شدن سپاه پارس به فرماندهی کوروش آگاه می‌شود، ارتش ماد را به فرمان هارپاگ می‌سپارد و هارپاگ به کوروش می‌پیوندد. اما آنچه در تاریخ ما پیداست این است که حتی یک ایرانی به شاه و کشور خود خیانت نمی‌کزد، ولی یونانیان گروه گروه مزدور سپاه ایران می‌شدند (گزنفون و سپاهیانش که به کوروش صغیر پیوستند تا به او علیه برادرش اردشیر دوم کمک کنند) بلکه از شاه و سردار تا فرد عادی هر لحظه آماده خیانت به آرمان کشور خویش بودند. به‌نوعی شاید بتوان گفت هردوت آنچه را که در مرام یونانیان بوده و به چشم می‌دیده در تواریخش به ایران منسوب داشته است.



هردوت را «پدر تاریخ جهان» می‌نامند هرچند برخی
هم تواریخ را اصلا کتابی تاریخی برنمی‌شمارند


* جنایات و مکافات یک «پدر تاریخ جهان»
هردوت درباره تاریخ ایران بیشتر مواقع در ارائه گزارش‌ها و نوشتن آن‌ها به صورت گزینشی و دلخواه عمل کرده و آنچه درباره وقایع و حوادث گوناگون به او می‌رسید، یکی دوتا از آن‌ها را انتخاب می‌کرد و می‌نوشت. از طرف دیگر هردوت برخی اخبار و روایات نادرست را گزارش کرده است که امروز تاریخ‌نگاران نادرستی آن‌ها را به اثبات رسانده‌اند؛ از جمله گزارش‌هایی که به طور شفاهی دریافت می‌کرد از این قبیل است.
وی درباره کمبوجیه می‌گوید: «از نظر من از هر جهت مسلم و محرز است که کمبوجیه طعمه جنون بسیار شدیدی بوده است.» وی رفتار ناشایستی را به کمبوجیه نسبت می‌دهد و او را به نخوت و غرور آزادهنده‌ای متهم می‌کند. هردوت داریوش را از بهترین حکمرانان شرقی و دلیر و باهوش و زیرک و پهناگستر امپراتوری هخامنشیان توصیف می‌کند.



بیشترین هجمه و طعنه را در تاریخ هردوت و حتی روایات تاریخی
 امروز، به «خشایارشا» به علت حمله بر یونانی‌ها اختصاص دارد


خشایارشا را شاهی ستمگر و خودخواه، سست‌عنصر و بی‌حال و تن‌پرور می‌نامد اما آنچه مسلم است این است که خشایارشا در همان سه سال نخست پادشاهی خود و پیش از لشگرکشی به یونان، به‌آسانی شورش‌های بااهمیت مصر و بابل را سرکوب کرد _که هردوت فقط دو سطر به اولی اشاره می‌کند و دومی هم اصلا نمی‌پردازد) آنگاه با سپاهی حداکثر 300 هزار نفری بدون هیچ مقاومتی مسیر میان شوش تا ترموپیل –در نزدیکی آتن- را می‌پیماید. در مسیر او همه دولت-شهرهای یونان داوطلبانه به سپاه او می‌پیوندند، بر هلسپونت (داردانل) پل می‌زند، از کوه آئوس کانال می‌زند، مقاومت دلیرانه لئونیداس فرمانده اسپارتی را در تنگه ترموبیل به‌آسانی و با خیانت یک یونانی درهم می‌شکند و ظرف یه ماه به آتن می‌رسد و شهری خالی از ساکنان گریخته‌اش را تصرف می‌کند.


* نمایش‌نامه یونانی یا تاریخ ایران؟!
به‌راستی شش کتاب نخست تواریخ هردوت، نمایش‌نامه‌ای است از پیش پرداخته که مقدمه‌ای بر سه کتاب آخر که به نبردهای پلاته و سالامیس و چند نبرد خیالی دیگر اختصاص دارند هستند که اوج دروغ‌پردازی و صحنه‌سازی‌های «پدر تاریخ جهان» است! سرانجام هم نمایشنامه با ماجرای دروغین عشق خشایارشا به عروس و برادرزاده خود به پایان می‌رسد. هردوت درباره نبردهای میان ایرانیان و یونانیان در زمام داریوش و خشایارشا دقت لازم را در به کار بردن ارقام و اعداد سپاهیان دو طرف به کار نمی‌برد و از روی تعصب و یا از روی ناآگاهی درباره سپاهیان دو طرف جنگ دچار اشتباه شده است. چنانکه وقتی می‌خواهد مثلا جنگ‌های ماراتن یا ترموپیل را شرح دهد سپاه ایرانیان را به طور اغراق‌آمیزی بیش از سپاهیان یونانی می‌داند و پیروزی یونانیان را چنان بزرگ جلوه می‌دهد که گویا همه چیز برای ایرانیان تمام شده است. در حالی که می‌دانیم شکست ایرانیان در این نبرد همانند نیش پشه‌ای بوده است بر پوست پیل، زیرا در پایان، ایران هیچ یک از تصرفات سابق خود را از دست نداد و هدف گوشمالی آتن به انتقام آتش زدن سارد را تحقق می‌بخشد.



شکست ارتش ایران از یونانیان خیلی زود
با تصرف گسترده یونان جبران شد


 گزارش هردوت درباره این جنگ‌ها در حکم گزارش یک خبرنگار جنگی است که گاهی خبری را بدون تفسیر و اظهارنظر نقل می‌کند و گاهی هم راه مبالغه را در پیش می‌گیرد. دوره تاریخ هردوت با شرح جنگ‌های پلاته و میکال که واپسین برخوردتمدن شرق و غرب به‌شمار می‌آید به پایان می‌رسد. در واقع هدف اصلی هردوت در تالیف این کتاب بیان همین زورآزمایی بین ایرانیان و یونانیان بوده است. بنا به نوشته هانری برگن در ترجمه تواریخ، هردوت تاریخ را پس از وقایع پلاته و میکال متوقف می‌کند. نمایشنامه به پایان رسیده. یونان بربر را مغلوب کرده است. خواندن کتاب که تمام می‌شود در ذهن آدمی گله‌ای صحنه‌ای مجسم می‌شود که در آن پیاده یونانی سنگین اسلحه یک تنه با گله‌ای از آسیائیان که قامتشان در زیر تازیانه خمیده شده کارزار می‌کند.

* غرب تمدنی و تمدن یونان
اسکندر مقدونی نیز برای هجوم به ایران و فتح بابل و اکباتان و شوش از همان تبلیغاتی آتنی علیه ایران استفاده کرد و یونانیان را به دنبال خود کشاند تا امپراتوری هخامنشیان را نابود کند و بر آسیا تسلط یابد. امروز نیز غربیان دروغ‌های عجیب و شاخدار هردوت را پذیرفته و مورد استناد قرار می‌دهند و با تفسیرهای دلخواهانه و غیرعلمی از آن، پیوسته ایرانیان را عقب‌مانده وانمود می‌کنند. همین غربی‌ها بودند که برای واژه «بربر» که از نظر خود یونانی‌ها معنایی جز «بیگانه و غیریونانی» نداشت بار معنایی «وحشی» را تراشیدند.



روایات تاریخی امروز از ایران، تحریفی از یک
 تاریخ تحریف شده است که در نبرد تمدنی
غرب-شرق، غربی‌ها از چنین کاری هم ابا ندارند


با ظهور انقلاب اسلامی و طرح دوباره تمدن الهی و ضدرنسانسی در ایران، مظاهر تبلیغاتی و فکری غرب، آن هم به شکلی آشکار به بازخوانی این دوقطبی تاریخی شرق-غرب روی آورده اند و برای تحمیل پیروزی خود بر رقیب حتی از تحریف روایات تاریخیِ تحریف شده و قلابی به نفع آباء یونانی خود نیز فروگذار نیستند.
این مساله به‌ویژه در غفلت تاریخ‌نگاری ایرانی-اسلامی که در کشور وجود دارد و نبود یک نگاه تمدنی به این رقابت تاریخی، حساس‌تر و بااهمیت‌تر می‌شود. یعنی در جایی که می‌بینیم داعیه‌داران ایران و ایرانی‌گری، هم‌پیالگی خوان شبه روشنفکری غرب‌زده‌ای‌اند که ریشه‌هایش را در خاک سست و سوخته رنسانس یونانی فرو کرده است، ضرورت دارد که یک بازخوانی ویژه از تاریخ، با روایتی شرقی و نه با مایه‌های ملی‌گرایی غرب‌زده انجام شود.