حر گفت 'من این کار را نمی‌کنم.'چند نفر در تاریخ سراغ دارید که بر اساس وجدان خود تصمیم گرفته باشند؟این نقطه ثقل داستان است:تصمیم بر اساس وجدان، نه اقدام به کاری که از یک فرد یا حکومت فاسد به شما دیکته شده است. این‌که چیزهایی مهمتر از زندگی شخصی‌هم وجود دارد.

گروه فرهنگی مشرق - استیون واربک آهنگ‌سازی از کشور انگلیس است که در سال 1999 موفق به دریافت جایزه اسکار شد. استیون این جایزه را برای ساخت اهنگ برای فیلمی با عنوان "شکسپیر عاشق"دریافت کرده است. وی افتخار دیگری را در کارنامه کاری خود به دست آورده است و آن هم آهنگ سازی برای فیلم رستاخیز به کارگردانی محمدرضا درویش. فیلمی که برای مخاطب خارجی واقعه عاشورا را به تصویر کشیده است. متن زیر گفتگوی ما با این آهنگساز انگلیسی است.

***شما توانسته اید یکی از مهمترین جایزه های هنری جهان را به دست بیاورید. بردن جایزه اسکار چه تاثیری بر زندگی شما داشت است؟

برای چند سال اول بعد از برنده شدن جایزه اسکار، اخبار شما سر زبان‌ها می‌افتد و فیلم‌سازها دوست دارند آهنگ فیلم‌هایشان را فردی بسازد که جایزه اسکار برده باشد. ولی واقعاً بردن این جایزه چیزی را تغییر نمی‌دهد. زمانی که جایزه اسکار را می‌برید، بلافاصله بعد از آن پیشنهادهای کار زیادی دریافت می‌کنید. از کارگردان هایی که می‌خواهند بگویند آهنگ فیلم‌هایشان را یک برنده جایزه اسکار ساخته است. اما بعد از دو یا سه سال شرایط دوباره عادی می‌شود و این مراجعات پایان می‌یابد.

وقتی که شما تازه این جایزه را برده‌اید، پیشنهادهایی به شما می‌شود که شما را به تعجب وادار می‌کند، چون تا کنون چنین پیشنهادهایی دریافت نکرده‌اید. تغییر دیگری که جایزه ای مثل اسکار در زندگی یک آهنگ ساز ایجاد می‌کند این است که کارگردان‌های قبلی که با آن‌ها کار کرده‌اید دیگر جرأت نمی‌کنند به طرفتان بیایند. این باعث می‌شود فضای کاری یک برنده اسکار تغییر کند.

***نحوه ورود شما به فیلم رستاخیز و آشنایی‌تان با آقای درویش چگونه بود؟

"طریق انور"که من پیش از این چند کار دیگر را با او انجام داده بودم و تدوین‌گر بسیار خوب و دوست نزدیک من است، که ضمناً تدوین‌گر همین فیلم هم هست، من را به درویش معرفی کرد. خیلی در جریان نیستم که درویش کار مرا قبلاً دیده بود و می شناخت یا نه. پیشنهاد این کار به من شد و از من پرسیدند: آیا می‌خواهی فیلمنامه را بخوانی یا نه.

فیلمنامه را خواندم. بسیار طولانی بود. حدود 200 صفحه. بعد به اتاق ادیت رفتم و یک صحنه از فیلم را دیدم و با درویش و بهروز دیدار کردم و طریق هم آن‌جا بود. ظاهر فیلم بسیار عالی بود. اما در چنین مواقعی آن‌چه مهم است احساس شما نسبت به افرادی است که می‌خواهید با آن‌ها کار کنید. تا قبل از این کار با طریق کار کرده بودم و او را به خوبی می‌شناختم. در خصوص درویش هم باید بگویم با وجود این‌که انگلیسی صحبت نمی‌کرد و من هم فارسی بلد نبودم، اما او را فردی صمیمی و جذاب دیدم. بنابراین تصمیم گرفتم با گروهی که بسیار صمیمی هستند و روی فیلمنامه‌ای که فوق‌العاده بود، کار کنم.

***داستان فیلم رستاخیز یک داستان واقعی است و اهمیت زیادی برای شیعیان و حتی مسلمانان سراسر جهان دارد. این داستان روی شما چه تأثیری داشت؟ آیا به عنوان مخاطب، فقط نگاه حرفه‌ای نسبت به این کار داشتید یا تحت تأثیر داستان هم قرار گرفتید؟

هر دو. فیلم‌هایی که روی آن‌ها کار می‌کنید به دو دسته تقسیم می‌شوند. یک دسته کارهایی است که شما با آن‌ها هیچ ارتباطی با فیلمنامه و گروه ساخت فیلم برقرار نمی‌کنید و این کار نوشتن موسیقی برای فیلم را به شدت سخت می‌کند. کاری که آهنگ ساز در آن ارتباط احساسی با فیلم برقرار نکند،

این کار برای من این مزیت را داشت که با گروهی کار می‌کردم که می‌توانستم با آن ارتباط برقرار کنم و در مرحله بعد ارتباطی بسیاری قوی با شخصیت بوکر (پسر حر) پیدا کردم. شخصیتی که یک تغییر موضع مهم انجام می‌دهد و از سپاه یزید به سپاه حسین (ع) می‌رود. این تحول به خودی خود جذاب است. در خصوص تأثیر فیلم روی من باید بگویم که من یک آدم مذهبی نیستم و خدا را قبول ندارم. نمی‌توانم بگویم خدایی وجود ندارد، اما به طور قطع هم نمی‌توانم بگویم خدایی وجود دارد. با این حال، اگر خدایی وجود داشته باشد، خدای حسین (ع) است، نه خدای یزیدیان. من تحت تأثیر داستان عاشورا و اتفاقاتی که برای حسین(ع)، عباس(ع)، و حر افتاد قرار گرفتم، و خیلی با داستان درگیر شدم. این داستان، داستان مردی است که به همراه یاران و خانواده‌اش در مقابل ظلم می‌ایستد. مردی که جنگ را اولویت تقابل خود با یزید قرار نمی‌دهد.

حسین در داستان عاشورا نماد صلح، صداقت، عشق و محبت است، در مقابل، یزید نماد یک دیکتاتور فاسد. در واقع داستان عاشورا، داستان تقابل گروهی کم تعداد اما برحق است با گروهی پرتعداد ولی فاسد. برای من جذاب است که مردی با وجود کوچکی سپاهش مردانه در مقابل سپاهی بزرگ می‌ایستد تا احقاق حق کند.

***آیا شما به عنوان مخاطبی که برای اولین بار با واقعه عاشورا مواجه شده‌اید، امام حسین را در این میدان یک برنده می‌بینید یا یک بازنده؟

من او را هم یک برنده می‌بینم و هم یک بازنده. در دنیای مادی، به طور قطع او یک بازنده است، چون کشته شد و خانواده‌اش به اسارت رفتند. ولی در عالم انسانیت، حسین یک پیروز است، چون به نماد صلح و عشق و محبت تبدیل شده است.

***کدام شخصیت‌های واقعه عاشورا برای شما بیش‌ترین جذابیت را دارند؟

شخصیت بوکر با آن‌که پیام‌رسان لشکر یزید است، اما برای من بسیار شخصیت جذابی است. او از طرف یزید مأمور به مذاکره با عباس و حسین می‌شود. اما طی ارتباط‌هایی که با حسین برقرار می‌کند با خلوص و ایمان او آشنا می‌شود و در نهایت به لشکر حسین می‌پیوندد و وجدانش نمی‌پذیرد که با حسین جنگ کند. جذابیت دیگر شخصیت بوکر برای من این بود که او شخصی است بیرون از ماجرای عاشورا که شما حسین را در چشمان او می‌بینید. و این شبیه به وضعیت من است که تا قبل از این کار با عاشورا ارتباطی نداشتم.

شخصیت حر، پدر بوکر، که همان‌طور که حتماً مخاطبین شما هم می‌دانند، بر اساس یک انسان واقعی است. او هم از این جهت برای من جذاب است که در ابتدا از فرماندهان سپاه یزید است و قاعدتاً باید بدون چون و چرا دستورات یزید را اجرا می‌کرد، ولی در مواجهه به حقیقت، تردیدی بزرگ تمام وجود او را در بر می‌گیرد، و در نهایت تصمیم می‌گیرد از مسیر اشتباهی که تا آن لحظه در پیش گرفته بود، خارج شود. این شجاعت بسیار زیادی می‌خواهد. این‌که در جایگاه بالایی باشید، سال‌ها در مسیر اشتباه باشید، اما در یک لحظه تصمیم بگیرید مسیر خود را عوض کنید.

حر نمی‌خواست و نمی‌توانست بخشی از این جنایت باشد، و این مسئله بسیار مهمی است. در تاریخ جهان جنایات زیادی صورت گرفته، در حالی که اگر عاملان این جنایات، لحظه‌ای با خود فکر می‌کردند، دست به چنین کارهایی نمی‌زدند. اما حر گفت: من این کار را نمی‌کنم. ولی چند نفر در تاریخ سراغ دارید که بر اساس وجدان خود تصمیم گرفته باشند؟ و این نقطه ثقل داستان است: تصمیم، بر اساس وجدان، نه اقدام به کاری که یک فرد یا حکومت فاسد به شما دیکته شده است. این‌که چیزهایی مهم‌تر از زندگی شخصی هم وجود دارد.

***برگردیم به فیلم، و نوشتن موسیقی برای داستانی که با فضای آن آشنا نیستید، مذهبی است و مخاطبین آن حساسیت زیادی روی آن دارند. چگونه ساختن موسیقی فیلم را شروع کردید؟

با خواندن فیلمنامه و تحقیق درباره آن به اهمیت این داستان پی بردم و باید اعتراف کنم، اگر این داستان تا این حد اهمیت نداشت، خودم را درگیر آن نمی کردم و آهنگ این فیلم را نمی‌ساختم. داستانی که به نظر من ارزش بیان شدن برای مردم جهان را دارد. این داستان می‌تواند برای همه مردم جهان جذاب باشد. چه آن‌هایی که شیعه و مسلمان هستند و چه آن‌هایی که مسلمان نیست، و چه آن‌هایی که حتی خدا را هم قبول ندارند. با احترام به داستان گام اول را در ساخت موسیقی فیلم برداشتم.

وقتی موسیقی یک فیلم را می‌نویسم، تلاش می‌کنم نقطه‌ای را در فیلم پیدا کنم که بیش‌ترین ارتباط احساسی را با آن برقرار می‌کنم. ورود احساسی من به فیلم در صحنه‌ای بود که دوربین روی صورت حر می‌رود. لحظه‌ای که در مقابل حسین ایستاده است. لحظه تردید حر در انتخاب میان حق و باطل، لحظه ارتباط من با فیلم بود.

***چه تفاوتی چه از نظر محتوا و چه از نظر تکنیک‌های فیلم‌سازی بین فیلم رستاخیز و فیلم‌های درجه یک هالیوودی وجود دارد؟

فیلم‌های هالیوودی مشابه از نظر محتوا ممکن است وجود داشته باشد، اما من نمونه‌ای به ذهنم نمی‌رسد. از نظر فنی هم من این‌گونه به فیلم نگاه نمی‌کنم. زبان سینما و کیفیت فیلم با توجه به توانایی آن در انتقال مضمون مشخص می‌شود. ولی این فیلم در تمام ابعاد توانمندی ارتباط با مخاطب را دارد.

***اگر قرار بود در این فیلم بازی کنید، دوست داشتید نقش کدام شخصیت را بازی کنید؟

شاید یک شخصیت خیلی منفی را انتخاب می‌کردم، چون همیشه بازی کردن یک شخصیت بد شاید آسان‌تر باشد. سن من برای شخصیت بوکر خیلی بالا بود. شاید به اندازه حر هم اسب‌سواری بلد نباشم که بتوانم شخصیت او را بازی کنم.

***فکر کنید هر شخیصتی را که می‌خواستید، می‌توانستید انتخاب کنید.

در آن شرایط قطعاً شخصیت بوکر را انتخاب می‌کردم. واقعاً نقش خوبی است. مثل این است که انسان شخصیت هملت را بازی کند. یکی از تأثیرگذارترین صحنه‌های فیلم زمانی است که عباس خود را به نهر آب می‌رساند و تصویر آسمان در رودخانه پیدا می‌شود. با وجود این که می‌داند کشته خواهد شد، اما کاری را می‌کند که امیدوار است به نتیجه برسد. با وجود آن‌که می‌داند نهر تحت محافظت دشمن قرار دارد... البته داستان را خودتان بهتر از من می‌دانید...


***می‌خواهیم از زبان شما هم بشنویم.

عباس(ع) می‌داند که نهر تحت محافظت است، اما باز هم تحمل تشنگی و گریه زنان و کودکان را ندارد. برای من به عنوان یک مخاطب، تا همین اندازه از داستان هم به شدت تأثیرگذار است، این‌که یک جنگجو بخواهد برای دفاع از زنان و کودکان، خود را در معرض خطری این چنین قرار دهد. و جالب این‌جاست که او این کار را نه برای کسب افتخار و نه برای خودنمایی انجام نمی‌دهد. این نوع شهادت را هر کسی می‌تواند درک کند. لحظه‌ای که او به آسمان نگاه می‌کند و در حال پر کردن مشک آب است. گویی که در این دنیا حضور ندارد. و بعد سوار اسبش می‌شود و در مسیر برگشت کشته می‌شود.

این واقعه به شدت احساسات من را برانگیخت. و این صحنه شاید بهترین صحنه‌ای باشد که من در تمام دوران کار حرفه‌ایم برای آن موسیقی نوشته‌ام. مردی که بسیار مصمم است و در عین حال می‌داند که کشته می‌شود. نوشتن موسیقی برای چنین صحنه‌ای، یک تجربه بزرگ برای من بود. در این صحنه توانستم ارتباط خوبی با داستان برقرار کنم و تمام احساسم را در قالب آهنگ بیان کنم. موسیقی این صحنه را نوشتم و با پیانو برای درویش اجرا کردم. او هم از آهنگ خوشش آمد. بعد به استودیو رفتیم و موسیقی را با سازهای مجازی اجرا کردیم. این نحوه اجرا با اجرای واقعی فرق دارد، اما چارچوب اجرای واقعی را به ما نشان می‌دهد.

در نهایت فیلم اکران شد و زمانی که این صحنه از فیلم را تماشا کردیم، از آن‌جا که خودم از این بخش از موسیقی بسیار راضی بودم، رو به درویش کردم تا واکنش او را هم ببینم. تمام صورتش از اشک خیس شده بود.

***آیا تجربه کار با درویش برای شما با تجربه‌های قبلی تفاوت داشت؟

ما به یک زبان حرف نمی‌زدیم. البته من با افرادی از فرانسه و اسپانیا کار کرده بودم، اما خودم هم فرانسوی بلد هستم و هم کمی اسپانیایی می‌توانم صحبت کنم. اما هیچ آشنایی قبلی با فارسی نداشتم و درویش هم انگلیسی صحبت نمی‌کرد. آن‌چه برای من جالب بود این‌که چقدر می‌توان بدون صحبت کردن با دیگران ارتباط برقرار کرد. طبیعتاً بهروز و احمد که در لندن دانشجو بودند، همیشه یکی از آن‌ها پیش ما بود و ترجمه می‌کرد. اما من از آن‌چه از خود درویش می‌دیدم بسیار بیش‌تر می‌آموختم تا آن‌چه از راه ترجمه می‌شنیدم.

وقتی برای کسی آهنگ‌سازی می‌کنید به سرعت می‌توانید بفهمید آیا از کار شما رضایت دارند یا نه. مثل این‌که با کسی حرف بزنید و او از پنجره بیرون را نگاه کند. بلافاصله می‌فهمید که هیچ علاقه‌ای به صحبت‌های شما ندارد. بنابراین من به سرعت می‌فهمیدم درویش از من چه می‌خواهد. یکی از بخش‌هایی که بیش‌ترین زمان را از ما برد، صحنه آخر بود، زمانی که حسین محاصره شده، و بعد تصویری انتزاعی می‌بینیم از آسمان، و بعد خون. من می‌خواستم همان جا یک موسیقی آرام و امیدوارانه بسازم، اما درویش می‌خواست ابتدا تلاش حسین برای ادامه مبارزه را نشان دهد. بنابراین بلافاصله پس از همان صحنه‌ها موسیقی آرام مدنظر من قرار نگرفت. تصمیم بر سر این مسئله مدتی زمان از ما گرفت. در بقیه جاها، همیشه درویش را فردی رک دیدم که احساسات خود را مستقیم بیان می‌کرد و من هم به راحتی با او ارتباط برقرار می‌کردم. به ویژه که از کلمه‌ها هم برای ارتباط استفاده نمی‌کردیم.

***شما دیروز برای تماشای فیلم با عده‌ای از مردم به جنوب تهران رفتید. واکنش مردم به این فیلم را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مردم داخل سینما کاملاً در فیلم غرق شده بودند و تحت تأثیر قرار گرفته بودند. بسیاری از آن‌ها بلافاصله پس از پایان فیلم سینما را ترک نکردند. این نشان می‌داد که تا چه اندازه با داستان فیلم درگیر شده بودند.