کد خبر 155450
تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۳:۴۹

همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد/لطفت همیشه زخم مرا التیام داد/وقتی انیس لحظه تنهایی‌ام توئی/نتها دلیل اینکه من اینجایی‌ام توئی ...

به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاري دانشجو، ابيات زير شعرهايي است از استاد حبيب چايچيان، محمد علي مجاهدي و شاعر جوان آييني كشورمان حميدرضا برقعي كه در مدح حضرت معصومه(س) سروده شده است.
 
به مناسبت ميلاد حضرت معصومه(س) اشعاري از اين شاعران را هديه مي كنيم.
 
محمد علي مجاهدي
 
من به پابوسی تو آمده ام
شهر گلدسته های رنگارنگ

شهر قم، آشیان آل الله
شهر علم و دیانت و فرهنگ
 
گنبد دلگشای تو از دور
در میان مناره ها پیداست

امتداد حضور آینه ها
در نگاه ستاره ها پیداست
 
آه بانو، بگیر دست مرا
که به جز تو مرا پناهی نیست

می توان با تو تا خدا کوچید
کز حرم تا بهشت راهی نیست
 
در پگاهی که با دو دست نیاز
به ضریحت دخیل می بندم

پر و بال دعای خود را من
به پر جبرئیل می بندم
 
بس که شب ها ستاره می شمرم
آسمانی شده ست دامن من

کز گناه است عاشقی کردن
گنه عالمی به گردن من
 
قطعه ای از بهشت خوب خدا
آشکارا به منظر حرم ست

طایر پرشکسته دل ما
تا همیشه کبوتر حرم ست

اینجا فروغ عشق و صفا موج می زند
نور خدا به صحن و سرا، موج می زند
 
اینجا که طور جلوه و سینای ایزدی ست
از هر کرانه نور خدا موج می زند
 
اینجا مطاف اهل زمین ست و آسمان
وز شهپر فرشته فضا موج می زند
 
لبیک از زبان اجابت توان شنید
در این فضا که نور دعا موج می زند
 
اینجا که رشگ هشت بهشت ست و هفت چرخ
از شش جهت فروغ ولا موج می زند
 
از جلوه جلال تو ای مظهر کمال
نور صفا در آینه ها موج می زند
 
در کوی تو که ساحل امن ست و عافیت
دریای بیکران صفا موج می زند
 
ای کعبه امید که در بارگاه تو
نور امید در همه جا موج می زند
 
دستی به دستگیری دلها دراز کن
وین عقده ها ز کار دل خسته باز کن
 
***
ای گلشن کرامت تو باصفاترین
گلبوته عنایت تو دلگشاترین
 
ای گوهر عنایت تو در محیط فیض
رخشان ترین، نفیس ترین، پربهاترین
 
ای جلوه صفای تو در آب، موج زن
وی در میان آینه ها دلرباترین
 
ای چشمه سار اشک تو در امتداد شب
جاری ترین، زلال ترین، باصفاترین
 
ای خط سیر آه تو از فرش تا به عرش
وی کاروان اشک تو بی انتهاترین
 
ای قصه غریبی تو غربت آشنا
وی غصه مصیبت تو جانگزاترین
 
ای مادر کرامت و ای دختر شرف
ای خواهر عطوفت و ای باوفاترین
 
یک مدّ آه فاصله توست با دلم
سوگند می خورم به تو ای آشناترین
 
یک تیر آه دارم و در ترکش دل ست
آن هم مدام شعله ور از آتش دل ست
 
***
ای آستان تو حرم کبریا شده
وی خاک آستانه تو ماسوا شده
 
ای فرش آستانه تو، شهپر ملک
وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده
 
ای کعبه امید خلایق که درگهت
رشگ منا و مروه ز سعی و صفا شده
 
ای زائر حریم تو در بارگاه قدس
مشمول فیض و رحمت بی منتها شده
 
ای در تو مات چشم خدابین اولیا
آیینه تمام نمای خدا شده
 
رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست
یا قامت سپهر به تعظیم تا شده؟
 
معصومه شفیعه تویی، اشفعی لنا
ای شهره در شفاعت اهل ولا شده
 
گویم مدیح تو که ز لطف تو تاکنون
بر روی من هزار در بسته واشده
 
گل های طبع من ز نسیم عنایتت
خرم شده شکفته شده، دلربا شده
 
تا بارگاه تو حرم اهل بیت باد
ما را اگر غمی ست غم اهل بیت باد

حميدرضا برقعي

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بی اختیار سمت حرم میکشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونین تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می شویم
وقتی که با ملائکه همگام می شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات

زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست

باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر ایینه دیدنیست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف های خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم

ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم
 
ز ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می شوم
روزی که زیر پای شما خاک می شوم...

حبيب چايچيان
 
به ديوار و در اين بيت توحيد
فروغ عترت و قرآن توان ديد

بود اين بارگاه خلد آذين
حريم دخت هفتم خسرو دين

مزار حضرت معصومه اينجاست
رضا را خواهر مظلومه اينجاست

چو اينجا شد چراغ عشق روشن
به دلها اين حرم شد پرتو افكن

بُوَد اين درگه از ابواب رحمت
در باغى است از باغ جنّت

كه اشك عاشقان شد جويبارش
نمى گردد خزان هرگز بهارش

تو اى زائر به تعظيم شعائر
ببوس اين درگه پر نور وطاهر

بيا اينجا به اشك خود وضو كن
بيا جان خود اينجا شست و شو كن

بپا خيز و بخوان اذن دُخولش
اجازت از خداگير ورسولش

به اذن حيدر و زهراى اطهر
به اذن يازده معصوم ديگر

قدم چون مى نهى داخل از اين در
بگو بسم اللّه و اللّه اكبر

زند چون حلقه براين درگدائى
به گوش جان او آيد ندائى

كه: اى سائل! دعايت مستجاب است
محبّ آل عصمت، كامياب است

بخواه از رحمت حق هر چه خواهى
كه بى حدّ است الطاف الهى

«حسانا»، قم كه دارُالمؤمنين است
در ِباغ بهشت اندر زمين است