کد خبر 1380730
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۸

اولین دلشوره، روز قبل از دیدار رخ داد. از سه روز قبل شوق از نزدیک دیدن آقا و دوباره نفس کشیدن در فضای حسینیه امام خمینی (ره) بی‌تابم کرده بود.

به گزارش مشرق،  محمد صادق فقفوری طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: ۱- اولین دلشوره، روز قبل از دیدار رخ داد. استاندار تهران اعلام کرد به دلیل آلودگی هوا همه ادارات و دانشگاه‌ها و مدارس، چهارشنبه تعطیل است. از سه روز قبل شوق از نزدیک دیدن آقا و دوباره نفس کشیدن در فضای حسینیه امام خمینی (ره) بی‌تابم کرده بود. با شنیدن خبر تعطیلی، سریع دست به گوشی شدم و از کسی که پیگیر حضور من در حسینیه بود پرسیدم، با این تعطیلی دیدار فردا هم لغو می‌شود؟ خاطرجمع شدم که دیدار پابرجاست، دوباره آرام شدم و با شوقی بیشتر منتظر فردا ماندم.


۲- ساعت ۹:۲۰ صبح از در انتهای خیابان شهید کشوردوست وارد بیت شدم. گوشی را تحویل دادم. اولین‌بار بود که از این در راهی حسینیه می‌شدم. تا رسیدن به حسینیه ۲۰۰ متری بیشتر راه نبود، اما یک بار از یک باغبان و یک بار هم از یک پاسدار آدرس گرفتم. به زیلوهای آبی رسیده بودم. از میهمانان با کیک، آبمیوه و آب‌معدنی پذیرایی می‌شد. کیک و آبمیوه را تبرکاً خوردم.
پس از بازرسی دوم، گواهی تزریق سه دوز واکسن را به متولی صحت‌سنجی تزریق واکسن دادم. از بازرسی سوم رد شدم و فضای حسینیه را روبه‌روی خود دیدم. صندلی‌های ساده، منظم و به ردیف در سراسر حسینیه چیده شده بود. یک ربع به ۱۰ شده بود و حاضران در حسینیه که ۳۰-۲۰ نفری می‌شدند، دست‌اندرکاران برنامه، خبرنگاران، عکاسان و فیلمبرداران بودند. صندلی‌ها خالی بود. جایگاه افراد در دو ردیف اول با اسم مشخص شده بود. برای اولین‌بار بود که حسینیه امام خمینی (ره) را اینقدر خالی درک می‌کردم.
فرصت مغتنمی بود تا با دقت بیشتری به حسینیه نگاه کنم و به ظرافت‌هایش پی ببرم. از جلوی حسینیه، نزدیک صندلی آقا، تا انتهای حسینیه، بین صندلی‌ها قدم می‌زدم و با نگاهی کنجکاوانه جزئیات را برانداز می‌کردم. حتی شیشه آبی‌پررنگ پنجره‌های قسمت غربی حسینیه را و نیز آجرهای قدیمی و ایوان‌ها و بالکن‌های کوچک و دل‌انگیز با کاشیکاری‌های خاص و سفیدرنگ؛ نمادی اصیل از سنت و مذهب در ایران اسلامی.


۳- همیشه حدیث‌ها و جملات نصب‌شده در محل حسینیه برایم جالب بود. در فیلم‌ها و عکس‌های دیدارهای آقا این احادیث و جملات را پیدا می‌کردم و می‌خواندم. تا وارد حسینیه شدم هم دنبال همین‌ها و خواندن‌شان بودم. با دیدن اولین و بزرگ‌ترین پارچه حدیثی که پشت جایگاه نشستن آقا نصب شده بود، حساب کار دستم آمد: نامه پنجم نهج‌البلاغه با این کلمات که «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَة» و با این ترجمه که «پست و مسئولیت برای تو وسیله آب و نان نیست بلکه امانتی در گردن توست». در حال فکر کردن به عمق این کلمات و اوج تناسب‌شان برای دیدار امروز بودم که سربرگرداندم و روی دیوار وسط حسینیه، روبه‌روی جایگاه آقا پارچه آبی‌رنگی را دیدم که این جمله امام خمینی (ره) در آن نوشته شده بود: «مجلس خانه همه مردم و امید مستضعفین است». همه چیز به قاعده و به تناسب تدارک دیده شده بود.


۴- اولین گروه از نمایندگان ساعت ۱۰:۲۰ وارد حسینیه شدند. پنج‌شش نفری می‌شدند. در چهار باری که سال‌ها پیش به حسینیه آمده بودم، همیشه حضار برای جلو نشستن و دیدن از نزدیک‌تر آقا تقلا می‌کردند. گمان نمی‌کردم نمایندگان هم برای نشستن نزدیک جایگاه آقا این گونه تلاش کنند. به غیر از صندلی‌هایی که با نام اعضای هیئت‌رئیسه مجلس و برخی دیگر از افراد از قبل مشخص شده بودند، همان پنج‌شش نفر اول نمایندگان که وارد حسینیه شدند، حدود ۲۰ صندلی را از بهترین صندلی‌ها اشغال کردند! خودشان که نشستند هیچ، با درآوردن کت و کاغذ و دفترچه چندین صندلی دیگر را هم از صندلی‌های نزدیک جایگاه برای همکاران‌شان که در راه بودند انتخاب کردند و نگه داشتند. بعداً که نمایندگان بیشتر می‌آمدند، انگار که از قبل هماهنگ کرده باشند، به جلوی حسینیه می‌آمدند و در صندلی‌هایی که از قبل تصاحب‌شده بود، می‌نشستند!


۵- مصطفی میرسلیم جزو نمایندگانی بود که زودتر در محل حسینیه حاضر شده بود. با لباس‌های خاص؛ کت کرم‌رنگی که بیشتر شبیه قبا بود و شلوار هماهنگی که با خط اتوی آن می‌شد هندوانه را قاچ کرد! چند سؤال از مواضع اخیرش ذهنم را مشغول کرده بود.
حسینیه هنوز خلوت بود. سراغش رفتم تا سؤالاتم را بپرسم. خودم را معرفی کردم و گفتم چرا اینقدر از خودروسازهای بی‌کیفیت داخلی حمایت می‌کنید؟ آقا اخیراً دوسه مرتبه از خودروسازها انتقاد صریح کرده‌اند. اصلاً به بازخورد رسانه‌ای نظرات‌تان واقف هستید؟! من این شائبه برایم ایجاد شده است که شما در مواضع‌تان به نفع خودروسازها ذی‌نفع هستید و حقوق مردم را نادیده می‌گیرید. این‌گونه پاسخ داد: «از سن و سال من گذشته است که برای خوشایند رسانه‌ها حرفی بزنم یا نزنم.
این چیزهایی هم که در کانال‌ها و رسانه‌ها منتشر می‌کنند که من عضو هیئت مدیره یا مدیرعامل فلان و بهمان شرکت قطعه‌سازی خودرو هستم، دروغ است.
من نماینده مجلسم. به نظر من بخشی از هجمه‌های اخیر علیه خودروسازها، توطئه دشمنان برای خواباندن تولید ملی است. آن زمانی که پژو از ایران رفت، همه می‌گفتند خودروسازی می‌خوابد، اما این‌گونه نشد و تولید هم افزایش یافت، چرا آن موقع کسی از خودروسازها قدردانی نکرد؟! بله، تذکرات آقا بجاست و ایرادات باید برطرف شود، اما تولید ملی را نباید خواباند. مصوبه واردات خودرو هم بد نیست، اما نباید در اجرا بی‌دروپیکر باشد.» در آخر صحبت‌مان هم با خنده گفت، «خوب شد سؤالاتت را پرسیدی!» هرچند حرف باقی است و نقدها جدی و فرصت برای این بحث دامنه‌دار نامناسب!


۶- محمدرضا پورابراهیمی دیگر نماینده‌ای بود که زودتر آمده بود. چند سؤال هم از او داشتم. پس از معرفی و احوالپرسی، از صندلی بلند شد و تا آخر گفتگوی‌مان هم ایستاده ماند. پرسیدم مگر شما از وضعیت اقتصادی کارگران مطلع نیستید که چندوقت پیش مصوبه افزایش ۵۷ درصدی دستمزد کارگران را زیرسؤال بردید و به بهانه اخراج کارگران خواستار لغو آن از سوی دولت شدید؟ این‌گونه پاسخ داد: «من نگفتم دولت پیرامون مصوبه ۵۷ درصدی تجدیدنظر کند. دولت در این رابطه تصمیم‌گیر است و ما صرفاً پیشنهاد دادیم نسبت به این مصوبه تفکیک قائل شوند؛ در کارگاه‌های بزرگ و توانمند این مصوبه با همین کیفیت باقی بماند و اجرا شود، اما در کارگاه‌های کوچک، اخراج کارگران به بهانه افزایش ۵۷ درصدی دستمزد قطعی نباشد و قابلیت بررسی داشته باشد. به نظر ما این‌گونه حقوق کارگران و کارفرمایان بهتر رعایت می‌شود.»


۷- رضا تقی‌پور هم در گوشه‌ای نشسته بود. برای گفتگو با او هم سؤالاتی در ذهنم مرور می‌شد. کنارش نشستم و پرسیدم برخی می‌گویند چرا برای تصویب طرح صیانت اصرار می‌کنید، در حالی که هم مردم و هم سایر نمایندگان با این موضوع موافق نیستند؟ چه اصراری به موسع کردن فیلترینگ دارید؟ پاسخ داد: «غالب رسانه‌ها بدون خواندن طرح صیانت آن را نقد می‌کنند. اتفاقاً الان وضعیت فیلترینگ بدون ضابطه و بی‌قاعده است. در طرح در دست بررسی، فیلترینگ موسع نمی‌شود، بلکه قاعده‌مند می‌شود. اصلاً فیلترینگ الان قانون دارد و نیازی به قانونگذاری جدیدی در این رابطه نیست. منتظر انتخابات هیئت رئیسه بودیم تا طرح را مجدد بررسی کنیم. آقای قالیباف معتقد است طرح باید در صحن اصلی مطرح شود، اما ما با استدلال معتقدیم طرح باید در کمیسیون پیگیری شود.»


۸- ساعت یک ربع به ۱۱ سه‌چهارم حسینیه پر شده بود. اسماعیل کوثری که در انتهای حسینیه نشسته بود، با صدایی رسا گفت: «شادی شهدای اسلام و شهدای دزفول صلوات.» همه حضار صلوات فرستادند. من روی یک صندلی در قسمت انتهایی حسینیه نشسته بودم. از صحبت نمایندگان با یکدیگر متوجه شدم مجلس از امروز به بعد دو هفته‌ای تعطیل است.


۹- حجت‌الاسلام سیدمحمدرضا میرتاج‌الدینی وارد حسینیه شد. با اینکه صندلی‌ها تقریباً پر شده بود، اما یکی از دست‌اندرکاران مراسم دست میرتاج‌الدینی را گرفت تا او را به قسمت جلویی حسینیه ببرد. میرتاج‌الدینی تشکر کرد و همان عقب نشست. برای آمدن آقا لحظه‌شماری می‌کردم که یکی از نمایندگان روحانی بلند شد و بین صندلی‌ها راه رفت و این اشعار را می‌خواند: ما جز خدا به غیر توکل نمی‌کنیم/ ما جز به اهل بیت توسل نمی‌کنیم/ باید در این زمانه ولایتمدار بود...

نجات ملی با اسیرنشدن در پنجه خواسته های حقیر

۱- رأس ساعت ۱۱ آقا از پشت پرده وارد حسینیه شدند. در اوج ذوق‌زدگی و شعف بودم. همه بلند شدند و شعار دادند: صل‌علی محمد نایب مهدی آمد.‌ای رهبر آزاده آماده‌ایم آماده. خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست. آقا ماسک به صورت داشتند و بعد از یک دقیقه ایستادن و تشکر کردن از شعار نمایندگان روی صندلی نشستند. همچنان ماسک روی صورت آقا بود.


۲- قاری شروع به خواندن کرد. آیه‌ها حساب‌شده انتخاب شده بود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً، یُصْلِحْ لَکمْ أَعْمالَکمْ وَ یَغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً». آقا بعداً در سخنرانی‌شان به این آیات ارجاع دادند. صوت قاری بسیار دلنشین بود. جایگاه قاری سمت چپ حسینیه و سمت راست آقا بود. هنگام قرائت قرآن، آقا روی صندلی به سمت جایگاه قاری متمایل شده بودند و صورت‌شان هم سمت قاری بود. با اتمام قرائت، آقا از قاری تشکر گرمی کردند.


۳- آقای قالیباف که صبح امروز مجدداً به عنوان رئیس مجلس انتخاب شده بود، پشت بلندگو آمد. جایگاه رئیس مجلس، سمت راست حسینیه و سمت چپ آقا بود. قالیباف ایستاد و ابتدا از آقا اجازه ارائه گزارش گرفت. آقا گفتند بفرمایید، ۲۰ دقیقه‌ای صحبت رئیس مجلس طول کشید. قالیباف همان ابتدا خطاب به آقا تصریح کرد که حمایت‌های شما از مجلس باعث نادیده‌گرفتن اشتباهات نمی‌شود، بلکه بار مسئولیت‌مان را سنگین‌تر کرده است. قالیباف گفت اگر حتی یکی از اقدامات مجلس یازدهم در طول دو سال گذشته، نظیر تسهیل مجوزهای کسب‌وکار یا مالیات بر عایدی سرمایه یا قانون جهش تولید دانش‌بنیان در سایر مجالس رخ می‌داد، آن مجلس را مجلسی کارآمد می‌دانستند. رئیس مجلس اصلاح بخشی از بودجه را به عنوان یکی از اقدامات مجلس یازدهم ذکر کرد که آقا بعداً در صحبت‌شان تصریح کردند اصلاح بودجه محقق نشده است. در طول صحبت قالیباف، آقا در صندلی رو به رئیس مجلس نشسته بودند. پس از ارائه گزارش، آقا از آقای قالیباف هم تشکر کردند.


۴- ساعت ۱۱:۳۵ آقا شروع به صحبت کردند. ماسک را از صورت برداشتند، تا کردند و درون جیب قبا گذاشتند. با دیدن این صحنه از ذهنم گذشت که‌ای کاش این آخرین باری باشد که آقا را با ماسک می‌بینم، کاش هر چه زودتر شر ویروس منحوس از جامعه ما به کلی محو شود و همه چیز به دوران قبل از ماسک بازگردد، کاش همه از بیماری و گرفتاری‌های دیگر به دور باشند. سراپا گوش شده بودم. حسینیه ساکت‌ساکت شده بود. آقا ابتدا خدا را شکر کردند که پس از دو سال این امکان فراهم شده است که به صورت حضوری با نمایندگان دیدار می‌کنند. رهبر معظم انقلاب از خرمشهر شروع کردند. همان اول تصریح کردند که فتح خرمشهر، فتح یک شهر نبود، فتح خرمشهر تغییر یک معادله حیاتی به سود رزمندگان بود. آقا از تلخی خاطرات آن دوران گفتند و محله‌هایی که یکی‌یکی به تصرف دشمن درمی‌آمد و جای این محله‌های تصرف‌شده در نقشه اتاق فرماندهی قرمز می‌شد.


۵- آقا یک به یک دلایل فتح خرمشهر را که از آن به فتح ملی یاد کردند، برشمردند؛ ازخودگذشتگی، عزم راسخ، ابتکار عمل و نگاه بلندمت به آرمان‌ها. به تعبیر پرمغز آقا، روح همه این‌ها هم اخلاص و توکل بود. رهبر معظم انقلاب تصریح کردند که این‌ها مختص آن دوران نیست و با در نظر داشتن این‌ها می‌توان بر همه مشکلات پیروز شد. به تأکید آقا، این‌ها مبانی و اصول حرکت یک جامعه مؤمن است.


۶- با شنیدن این عبارات دلم فروریخت. آقا خطاب به حضار گفتند شما غالباً جوانید و ایام فتح خرمشهر را به خاطر ندارید. در ادامه مسیر با مشکلاتی روبه‌رو خواهید شد. استفاده از همان قواعد فتح خرمشهر، یعنی عزم راسخ و ازخودگذشتگی خواهد توانست شما را در مشکلات پیش‌رو پیروز کند. آقا ازخودگذشتگی را هم این‌گونه تبیین کردند: «اسیر نشدن در پنجه خواسته‌های حقیر». ایشان مثال‌هایی را هم از خواسته‌های حقیر زدند: دنیاطلبی، مال‌اندوزی و دنبال منصب رفتن. آقا با فروتنی تمام گفتند که بیشترین مخاطب این حرف‌ها در ابتدا خود بنده هستم. از تعبیر «مشکلات در ادامه مسیر» و «استفاده از قواعد فتح خرمشهر برای حل مشکلات پیش‌رو» متوجه شدم خرمشهرها در پیش است...


۷- آقا در طول سخنرانی سه بار لفظ ایران را به گونه‌ای خاص و به‌یادماندنی به کار بردند. ایران را «ایران عزیز» خطاب کردند. رهبر معزز انقلاب طوری پسوند عزیز را برای ایران ادا می‌کردند که من تا به حال اینقدر از شنیدن نام ایران احساس غرور و افتخار نکرده بودم. پرصلابت‌تر از هر وطن‌پرستی، از سویدای دل ایران را عزیز برمی‌شمردند. لحن بم‌شده و پرطمأنینه آقا هنگام ادای ترکیب «ایران عزیز» که با حالت صورت و چشمان‌شان نگفته‌های زیادی را به مخاطب القا می‌کرد، از شدت وقار، دلنشینی و پراحساسی قابل توصیف نیست.


۸- رهبر معظم انقلاب در ادامه به وظایف مجلس پرداختند و رهنمودهایی در این رابطه ارائه کردند؛ از توصیه‌ها در باب قانونگذاری گرفته تا نهیب به مفاسد ارائه طرح‌های زیاد. این گفته‌ها برای من که دانشجوی حقوق بوده‌ام و ۱۲-۱۰ سالی هم می‌شود در فضای رسانه پیرامون اشکالات قانونگذاری خبر خوانده‌ام و مطلب نوشته‌ام، پر از تازگی و نکته بود. یک توصیه آقا خیلی در ذهنم نقش بست، آن جایی که فرمودند پیرامون قوانین تبیین رسانه‌ای را جدی بگیرید. آقا از سوپرانقلابی‌هایی که در اول انقلاب حرف‌های تندی می‌زدند، اما نتوانستند انقلابی بمانند هم گفتند. یک تذکر منطقی هم دادند که حرف مشترک آقا، مردم و نخبگان دچارنشده به رودربایستی بود. انقلابی بودن به نطق‌های آتشین میان‌دستور در مجلس نیست! نحوه ادا شدن این تذکر در عین اتقان طوری بود که انگار خود آقا نشسته‌اند و نظرات مردمی پای تصاویر و فیلم‌های منتشر شده از مجلس را هم در فضای مجازی خوانده‌اند!


۹- آقا در انتهای صحبت گفتند: آقای قالیباف به من گفته‌اند برخی نمایندگان ناراحت شده‌اند که من گفته‌ام در انتصابات دخالت نکنید! من مصلحت شما را می‌خواهم که این توصیه را کردم. اگر مسئولی بد عمل کرد و شما در انتصابش نقش داشتید، برای خودتان بد می‌شود. به تعبیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب، تفکیک قوا یکی از اصول قانون اساسی ماست و از این باب هم نمایندگان نباید در انتصابات دخالت کنند، البته آقا یک توصیه هم به دولت کردند که همه نمایندگان خوش‌شان آمد و احسنت گفتند: بالاخره نماینده هر شهر هم به امور آن شهر آشناست و دولت بهتر است از نظر نمایندگان استفاده کند.


۱۰- در پایان، رهبر فرزانه انقلاب خطاب به نمایندگان گفتند: شما مسئولید و هرچه مسئولیت بیشتر باشد، باید تضرع به درگاه الهی هم بیشتر باشد. از خدا کمک بخواهید که این کمک خواستن به شما کمک می‌کند. ائمه (ع) را شفیع قرار دهید که خدا به شما برکت خواهد داد. لحن صحبت آقا دیگر بوی اتمام سخنرانی و خداحافظی می‌داد. اصلاً نفهمیدم کی یک ساعت گذشت. اصلاً دوست نداشتم صحبت آقا تمام شود، اما آقا شروع کردند به خواندن دعای پایان سخنرانی: پروردگارا ما را با وظایف خودمان آشنا کن. پروردگارا ما را به وظایف خودمان عامل کن. روح شهید اخیر (صیادخدایی) را با پیغمبر محشور کن... ساعت ۱۲:۴۰ آقا از صندلی بلند شدند و ماسک را دوباره به صورت گذاشتند. نمایندگان به جلوی جایگاه شتافتند و آقا چند دقیقه‌ای از نزدیک و چهره‌به‌چهره با نمایندگان خوش‌وبش کردند، رفتند و دل من در حسینیه جا ماند.

اللهم احفظ و انصر قائدنا

حسینیه داشت خالی می‌شد. به جلوی جایگاه رفته بودم، اما ازدحام نگذاشت که نزدیک‌تر شوم. دل آمدن به عقب نداشتم. همان جلوی جایگاه نماینده شهرمان را دیدم. برای پرت شدن حواسم از دل‌گرفتگی پس از رفتن آقا که سه دقیقه هم نشده بود، اما انگار مدتی طولانی از آن می‌گذشت با آقای صفایی سلام‌وعلیک کردم. جویای احوال فرزندش شدم که زمانی برای کنکور باهم درس می‌خواندیم. آهسته آهسته به طرف در حسینیه رفتیم. بسته‌هایی را که دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب موقع خروج به همه می‌داد گرفتیم، حاوی یک کتاب «رجل سیاسی»، یک «دیدارنامه» با عنوان آگاه و انقلابی که مرور بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان مجلس در ادوار مختلف بود و یک کتابچه گام دوم انقلاب خطاب به ملت ایران. باهم خداحافظی کردیم. به سمت در شهید کشوردوست رفتم. قدم‌زنان به فضای سبز بیت نگاه می‌کردم و این از ذهنم می‌گذشت که کی دوباره توفیق حضور در حسینیه امام خمینی (ره) را پیدا خواهم کرد. هم خوشحال بودم، هم محزون. خوشحال از دیدن آقا و ناراحت از کم بودن این دیدار. به جملات آقا فکر می‌کردم. «ایران عزیز» بدجوری مرا تحت تأثیر قرار داده بود. پر از انرژی شده بودم. به در خروج رسیدم، گوشی را تحویل گرفتم و خارج شدم.


به تقاطع خیابان جمهوری اسلامی و خیابان فخررازی که رسیدم، اذان ظهر گفتند. مسجد امام سجاد (ع) همان‌جا بود. به مسجد رفتم. قبلاً هم آنجا نماز خوانده بودم، اما انگار این مسجد صفای تازه‌ای داشت. دیوارهای بلند و آجری، گنبد آجری و صحنی که سقف کاذب و نورگیری داشت، کف صحن هم مفروش شده بود. گوشه‌گوشه کاشیکاری‌های فیروزه‌ای دلنواز، شبیه همان قسمت انتهایی حسینیه امام خمینی (ره) که با نگاه‌های کنجکاوانه پیش از آغاز مراسم کشف کرده بودم. نماز را به جماعت خواندم. حتی دعای همیشگی قنوتم که اللهم احفظ و انصر قائدنا بود هم تازه‌تر از همیشه و پرمعناتر از هر زمان دیگری شده بود، با خواندنش حظ می‌بردم.