کد خبر 1162831
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۶

به گزارش مشرق، سیدمصطفی موسوی نژاد طی یادداشتی که در کانال تلگرامی قلمدان منتشر شد به معرفی خدمات آیت‌الله مصباح یزدی پرداخت‌.

در رثای علامه مصباح یزدی هر چه بنویسم، نه فکرم یاری می‌کند، نه قلمم. حال چندانی برای نوشتن ندارم. چند خطی درد دل می‌نویسم تا آرام شوم و بس.

شاید یکی از اولین کتبی که در حوزه سیاسی خواندم، کتاب گفتمان مصباح بود. کتابی قطور که وقتی شروع به خواندن کردم، نتوانستم رهایش کنم. با خواندن آن کتاب که تقریبا تمام شبهات پیرامون آن علامه را پاسخ داده بود، ارادتم به ایشان فزونی یافت. بی‌انصافی منتقدین در شیوه نقد علی‌الخصوص در دهه هفتاد و هشتاد و پاسخ‌های بزرگوارانه ایشان هر منصفی را به تفکر وامی‌داشت.

دروغ‌هایی چون عدم سابقه مبارزاتی قبل انقلاب، رابطه نامساعد با امام خمینی(ره)، تئوری‌سازی برای خشونت، تندروی، عدم حضور ایشان و شاگردانشان در دفاع مقدس و ... همه و همه جبهه عظیم ضدانقلاب علیه وی را نشان می‌داد. تا جایی که آیت‌الله بهجت پیامی دادند که بیم جان ایشان را دارم، مراقب ایشان باشید.

در مقابل، تعاریف عجیب و حمایت‌های رهبری از ایشان، چون مطهری و طباطبایی زمان، بصیر، فیلسوف، متفکر و ... نشان از درستی مسیر ایشان می‌داد.تا جایی که رهبری فرمودند برای هر سخنرانی شما یا انتشار کتاب شما، خدا را شکر می‌کنم.

در زمان امام خمینی(ره) هم امام فرمودند بودجه موسسه آقای مصباح(در راه حق) را خودم شخصا می‌دهم و امام چک‌ بودجه موسسه را به حساب شخصی علامه واریز می‌کردند.

علامه حسن‌زاده آملی می‌فرمودند خدا را شاهد می‌گیرم که پشت ایشان نماز می‌خوانم. ایشان انسان زحمت کشیده ایست.

آقای مشکینی می‌گفتند حوزه‌ها باید ده‌ها سال کار کنند تا در هر عصری بتوانند یکی مثل ایشان تربیت کنند.

بگذریم!

اینها را برای بیماردلان گفتم. شاید جایش الان نبود.

اولین دیدار حضوری که خدمت‌شان داشتم، در طرح ولایتی بود که به همت قرارگاه حضرت ولیعصر(عج) بیرجند برگزار می‌شد. بعد سخنرانی ایشان، راه خروج ایشان را پیدا کردم و هر جور شده خودم را به مسیر عبوری ایشون رساندم.جلوی ایشان رو گرفتم و گفتم علامه عزیز، آیا به این آیه قرآن که می‌فرماید«هل جزا الاحسان الا الاحسان» اعتقاد دارید. گفتند:«بله»

گفتم هر شب توفیق می‌شود که نماز شب بخوانم بدون استثنا برای شما هم دعا می‌کنم. علامه دستی به سرم کشیدند و با خنده‌ای که دلم را ربود پیشانی‌ام را بوسیدند. لحظه‌ای شیرین‌تر از آن در زندگی به یاد ندارم.

بار دیگری که خدمت ایشان رسیده بودم، به همراهی آیت‌الله سید علیرضا عبادی، نماینده ولی‌فقیه در خراسان‌جنوبی بود. با هم(و البته جمعی از علما) به دفتر ایشان در قم رفتیم، بعد از جلسه خدمت ایشان رسیدم و گلایه‌ای داشتم از حضور کمرنگ‌شان در صحنه. گفتم ما جوانان انقلابی دل‌مان به شما و امثال شما خوش است. ایشان در پاسخ گفتند:«تا جایی که توان داشته باشم همچنان موضع می‌گیرم، اما دیگر عمری و توانی برای مان باقی نمانده.»

از این پاسخ ایشان خیلی دلگیر شدم. دنیای بدون ایشان را خیلی قابل تصور نمی‌دانستم. نمی‌دانستم که قرار است مثل امشبی هم فرا برسد. شب‌هایی که دیگر فانوسی برای روشن کردن مسیر ندارد.

بدرود علامه بصیر، الدنیا سجن المومن. برای ما و عاقبت ما هم دعا کن و سلام ما را به امام(ره)، حاج قاسم و همه شهدا برسان و بگو ما جوانان انقلاب هزار عیب و ایراد داریم، اما با دعای شما بزرگان تا پای جان پای رهبری و انقلاب ایستاده‌ایم.

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.