کد خبر 1148658
تاریخ انتشار: ۷ آذر ۱۳۹۹ - ۰۲:۴۶

او تعریف می کرد در ایام کشف حجاب، یک بار در تهران و محله دزاشیب تجریش که بودم، دیدم یک پاسبان برای برداشتن روسری از سر زنی که در جوی آب کنار خانه‌اش مشغول ظرف شستن بود حمله کرد.

به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرام مرزوبوم بخشی از کتاب صباح را منتشر کرد.

 بابا وقت سربازی یا اجباری، سرباز نیروی دریایی و راننده مخصوص فرمانده ی نیروی دریایی آن زمان یعنی تیمسار بایندر می‌شود. دوران سربازی آقا مصادف با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط انگلیس، شوروی و آمریکا بود. آن روزها پدر، تیمسار بایندر را به تهران می برد و می آورد

 او تعریف می کرد در ایام کشف حجاب، یک بار در تهران و محله دزاشیب تجریش که بودم، دیدم یک پاسبان برای برداشتن روسری از سر زنی که در جوی آب کنار خانه‌اش مشغول ظرف شستن بود حمله کرد. رفتم جلو تا پادرمیانی کنم. گفتم کاری بهش نداشته باش، بذار حجابش رو داشته باشه!

 پاسبان گفت سوپور برو پی کارت! این چیزا ربطی به تو نداره. تا این حرف را زد با او گلاویز شدم و او را تا جایی که می شد زدم. آنقدر او را زدم که تمام صورتش غرق در خون شد و بی حال یک گوشه افتاد

 به یکی از سربازهایی که همراهم بود گفتم برو یک گونی گیر بیار. گونی را که آورد پاسبان را انداختم تویش و درش را بستم

با رفیقم آن را گذاشتم توی ماشین و بردم وسط حیاط کلانتری تجریش انداختم. افسر نگهبان پرسید این چیه آوردی؟ گفتم: من سوپورم و اینم آشغال! به خاطر توهین آن پاسبان به پدرم که لباس نیروی دریایی پوشیده و از نظر مراتب نظامی مافوق او محسوب می‌شد، افسر نگهبان نمی‌توانست چیزی بگوید. برای همین دوتا لگد هم او به گونی زد و آقام را به بیرون از کلانتری راهنمایی کرده بود.

برچسب‌ها