کد خبر 1072716
تاریخ انتشار: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۳:۲۵

بهشان نگاه کردم. به زن‏‌ها گفتم: «چی کارشون دارید؟ اگه ما هم مثل اینا توی یه سال گذشته هیچ گناهی نکرده بودیم، امشب حالمون خوب بود.»

به گزارش مشرق، زن‏‌ها اشاره کردند که دعواشان کنم. خودم هم درگیرشان بودم. دوست داشتم شب‏‌های قدر را بروم تنگِ دیواری، جای ساکت و خلوتی بنشینم، سرم توی گریبانم باشد و کسی کاری به کارم نداشته باشد. کسی نداند من زن کدام آقام. حالا آنجا، کنارم نشسته بودند و فضا را از شب قدر دور کرده بودند. هرچه می‏‌کردم دلم دنبال جوشن نمی‏‌رفت.

وقتی زن‏‌ها دیدند که تذکرهای چشم و ابرویی فایده ندارد، پیغام و پسغام‏‌ها شروع شد که «به زن‏‌ آقا بگید این ورپریده‏‌ها رو ساکت کنه. خدا قهرش می‏‌آد. اینا نمی‏‌فهمن امشب چه شبیه، زن‏ آقا که می‏‌فهمه.»‏‌

بهشان نگاه کردم. به زن‏‌ها گفتم: «چی کارشون دارید؟ اگه ما هم مثل اینا توی یه سال گذشته هیچ گناهی نکرده بودیم، امشب حالمون خوب بود.»

خدا را بعد از قسم به چهارده جگرگوشه‏‌اش، به آن‏‌ها قسم دادم:
ـ الهی، به آینه‏‌هایی که در کنارم نشسته‏‌اند، العفو!

آنچه خواندید از صفحه ۱۲۱ کتاب «زن آقا» نوشتهٔ زهرا کاردانی بود که انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.