مردِ خانه! آه جگرسوز همسرت، در نبودت قلبم را می‌فشرد. دیوارهای خانه‌مان پر است از بابایی احمد وخنده‌های دلفریبش. تو رفتی تا امثال محمدها در آغوش پدرانشان، آرام بگیرند و از بودن‌های پر محبت پدران خود، عکس یادگاری داشته باشند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید مدافع حرم، «احمد اعطایی» متولد هفتم شهریورماه 1364 است. او ساکن تهران بود که داوطلبانه به سوریه اعزام شد و در 21 آبان ماه سال 94 و در سن 30 سالگی طی عملیات مستشاری در مقابله با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید و به کاروان شهدای «مدافع حرم» پیوست. از این شهید والامقام دو فرزند پسر به نام‌های محمد علی، چهار ساله و محمد حسین، یک سال و نیمه به یادگار مانده است. آمنه اعطایی خواهر شهید مدافع حرم«احمد اعطایی»، امسال اولین سالی است که در ایامی همچون روزهای گرامدیاشت یاد پدران و روز مرد در کنار برادرش نیست. او روایت داغ و فراق این روزهایش را به تحریر درآورده و یادداشتی را تقدیم او کرده است که در ادامه می‌آید:

تقدیم به احمد آسمانی‌ام:

دلم، به وسعت همه آسمان گرفته است. بیسیم یادگاریت را که برای محمدعلی نگه داشته‌ایم، چند ماهیست که دست من است، برمی‌دارم تا از زمین به آسمان بیسیم بزنم  ..کجایی مرد آسمانی؟ همه آرزوی محمدعلی و محمدحسین. مرد خانه! آه جگرسوز همسرت، در نبود مرد خانه‌اش قلبم را می‌فشرد. سوسوی نگاه‌های به انتظار نشسته ربابت، همه توانم را برده است‌.

از خونه آبجی به خونه احمد!!!  بردار بیسیم را برادر، جواب بده...از خاک به افلاک ...کجایی دلاور؟ کجایی پسر خوب بابا کریم! دست‌های پدرم، در انتظار بوسه لب‌های توست.
چشم‌های خیره مانده محمدعلی، در انتظار صدای «بابایی احمد» است. آخر یادت هست داداش؟! می‌گفتی چقدر چشمات قشنگه ..!! دیگر صدای موتورت، برای این که محمد را ببرد و بچرخاند، به گوشش نمی‌رسد. خیلی وقت است رخش زمینی‌ات، به جای تو در پارکینگ، هنگام ورود و خروج، استقبال و بدرقه‌ام می‌کند.

آخ احمدم! کجاست آغوش مهربانت برادر، که در امتداد بوسه‌های شیرین محمد حسین بفشارد سینه تنگ کوچکش را؟ آخر محمدحسین، دیگر تو را خوب شناخته، روی تمام دیوارهای خانه‌مان پر است از بابایی احمد وخنده‌های دلفریبش. بابایی که، لمس نوازش‌های زمینی‌اش را با خود برد و حسرتش را تا دیدار در قیامت، بردل دو دردانه‌اش گذاشت و قلب‌های عزیزانش را مالامال از رنج دوری کرد، تا امثال محمدها در آغوش پدرانشان، آرام بگیرند و از بودن‌های پر محبت پدران خود، عکس یادگاری داشته باشند.

بگذار«عباس» خطابت کنم برادر! چون  فقط زمانی می‌توانم در هجمه دلواپسی‌های نبودنت  آرام بگیرم، که یادم می‌آید علمدار شدی و آبروداری کردی. داروی این روزهای سخت ندیدنت، این شعر است که زیر لب زمزمه می‌کنم و آرام  می‌گیرم:

این گل را به رسم هدیه، تقدیم نگاهت کردیم
حاشا اینکه از راه تو، لحظه ای برگردیم، یازینب
منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس