آثار کافکا نمایانگر نیست انگار دوچندان عالم مدرن اند و نهیلیسم حاکم بر آن نماد سیطره ی از خودبیگانگی بر انسان مدرن می باشند آثار او توان عبور از این نیست انگاری را ندارند و لذا در درون آن غرق گشته اند . قهرمان سازی از نویسنده ای چون کافکا نشان دهنده ی پوچ انگاری یا عدم درک حقیقی جهان شوم و موهوم او می باشد . شب کافکا شبی تیره و تار و بی سحر است .

گروه فرهنگی مشرق- مسعود قدیمی: چندی پیش در اقدامی قابل تامل شب فرانتس کافکا با مشارکت سفارت جمهوری چک، بنیاد فرهنگی ملت و نشر ماهی و با حضور دانشجویان  و شخصیت‎های ادبی و با شرکت اوتو گراف وابسته فرهنگی آلمان و برنهارد ویدر، وابسته فرهنگی اتریش با سخنرانی محمود دولت آبادی و علی دهباشی و چندتن دیگر در ایران برگزار شد. به این بهانه بد نیست نگاهی به زندگی و آثار کافکا داشته باشیم .
«شب ِ فرانتس کافکا سپیده دمی نخواهد داشت»

کافکا در یک خانوداه ی یهودی اصل در پراگ به دنیا آمد. پدرش یک تاجر بود. کافکا شخصیتی منزوی و سرکوب شده داشت. میزان ابتلای او به افسردگی و اضطراب در آثارش بسیار پررنگ است .او همچنین از بیماری سل رنج می برد و دچار میگرن بود . فرانتس کافکا را می توان یهودی ترین نویسنده ی اروپا دانست . مایه های راز آمیز اندیشه گنوسی و عرفان یهود در آثار او و حضور پر رنگ نهیلیسم که خواندن آثار او را رنج آور نموده محصول تعلقات یهودی اوست . به نوعی کافکا آینه ای در برابر فروپاشی مدرنیته در بستری از نیست انگاری مطلق می باشد. جهان کافکا بر خلاف کامو توانی برای طغیان در انسان نمی بیند لذا جهان کافکا شدیدا طاقت فرسا ست و براستی نفرین سرتاسر رمان های او را فرا گرفته و فرو رفتگی دو چندان شخصیت های آن در یاس و نیست انگاری راهی برای رهایی باقی نگذاشته است.عالم کافکا به یکباره ظهور می کند و عالمی سرتاسر غیرقابل تغییر است که در آن بسترهای تاریخی –اجتماعی بسیار کم رنگ اند و شخصیت ها در حالتی گنگ و موهوم بسر می برند .جهان کافکا اساسا موهوم است . برآمده از ذهن آشفته ای که عالمی را به یکباره به ظهور می رساند که سرتاسر آن را تباهی و ظلمت فراگرفته است. در دنیای کافکا همه ی درها بسته اند انسان در از خودبیگانگی مطلق دچار استحاله می شود و در جبر تاریخ نابود می گردد .
«شب ِ فرانتس کافکا سپیده دمی نخواهد داشت»

 یک نیروی شر جهان کافکا را احاطه نموده و ظهورات آن در این جهان هرگونه راه رهایی را مسدود کرده است. جهان کافکا میان ماتریالیسم تاریخی یا جهنم بی پایان فراتاریخی معلق است و از طرفی هیچ گشایشی در کار نیست و گویی از ابتدا و برای همیشه ظلمت حاکم خواهد بود. قدرت مطلقا شر دائما سیطره خود را بر این جهان تمدید می نماید به تعبیر اریش هلر آثار کافکا در احاطه ی نیرویی ست که هم قانون یزدانی و هم عنایت یزدانی را به حالت تعلیق درآورده است تا خودکامگی عرصه ی خودش  را فراهم آورد .شخصیت های کافکا عمدتا مغلوب سیطره یافتگی یک جریان یا روح مطلقگرا می باشند. در بستر اعتقاد گنوسیه که کافکا نیز به آن تعلق خاطر داشت این روح سیطره یافته را می توان همان خدایی دانست که منشا شر و عذاب است. در واقع این خدای لجوج بر سر اختیاراتش با انسان در حال جنگ است و آن راهی که برای انسان راه نجات می باشد توسط این خدا دائما مسدود می گردد . کافکا به یهودیت علاقه ای خاص داشت و مطالعه فرهنگ و اعتقادات یهودی بسیار برای او حائز اهمیت بود به طوری که جهان آثار کافکا را این کل که همان خدای منشا شر می باشد احاطه کرده است.عرصه عالم در تفکر یهود زده ی کافکا عرصه ی پیکار نیروی شر خدا با نیروی خیر انسان است اما آن طور که نیروی خیر انسان در رمان "طاعون" کامو پیروز می گردد در اندیشه کافکا شکست خورده می باشد زیرا کافکا قائل به فروپاشی انسان است لذا او این پیکار را از پیش باخته می داند و این جهان شوم و منجمد حاصل این شکست است.رمان "قصر" نمود یافتنِ یاس حاصل از این شکست متافیزیکی می باشد و سیطره ی ابدی قصر بر شخصیت "کا" و مبدل گردیدن وی به فرد منتشر شده نشانه ی شکست این شبه قهرمان کافکایی ست."محاکمه" و "مسخ" نیز جهنم تاریخ کافکا اند و وحشت نهفته در شخصیت های این دو رمان حاصل زیست آنها در جامعه ای به تفسیر هابز پر از هرج و مرج و ستیز می باشد .
تعلقات خاطر کافکا به یهودیت در مصاحبه با گوستاو یانوش کاملا مشهود است کافکا معتقد است: « قوم یهود پراکنده است، همان‌طور که بذر پراکنده است. دانه بذر، مواد محیطش را جذب و ذخیره می‌کند، تا رشد کند. سرنوشت یهودیان هم این است که نیروهای بشریت را در خود جمع کند؛ آنها را بپالاید؛ و به‌این‌ترتیب رشد کند.»
او همواره فرهنگ و اعتقادات یهودیت را مطالعه می نمود و سنین جوانی نیز به آموختن زبان عبری پرداخت .از طرفی مهمترین دوست کافکا که ناشر او نیز بود مستقیما با لابی های صهیونیستی در ارتباط بود و با آنکه بسیاری از نوشته های کافکا ناقص و ناتمام و عجولانه اند اصرار این دوست ، کافکا را مجاب به نوشتن می نمود .او ماکس برود بود . ماکس برود یک یهودی چک تبار بود که در سال 1939 از پراگ به فلسطین رفت و در تل آویو مستقر شد او چمدانی به همراه داشت که حامل تمام نوشته های کافکا بود با اینکه کافکا مستقیما در وصیت نامه اش خطاب به ماکس برود می نویسد که نوشته های را نخوانده بسوزاند اما برود تمامی آن ها را چاپ می کند و سود هنگفتی به جیب می زند. به عنوان نمونه معامله دو میلیون دلاری وراث ماکس برود بر سر دست نوشته های رمان "محاکمه" و فروش آن به کتابخانه ملی آلمان . ماکس برود نقش مهمی در سیاست های فرهنگی رژیم صهیونیستی ایفا نمود و نقش او در زندگی ادبی کافکا پر رنگ و غیر قابل حذف می باشد .

«شب ِ فرانتس کافکا سپیده دمی نخواهد داشت»


آثار کافکا نمایانگر نیست انگار دوچندان عالم مدرن اند و نهیلیسم حاکم بر آن نماد سیطره ی از خودبیگانگی بر انسان مدرن می باشند آثار او توان عبور از این نیست انگاری را ندارند و لذا در درون آن غرق گشته اند . قهرمان سازی از نویسنده ای چون کافکا نشان دهنده ی پوچ انگاری یا عدم درک حقیقی جهان شوم و موهوم او می باشد . شب کافکا شبی تیره و تار و بی سحر است .

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس