-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۸/ گفتگوی مشرق با همسر شهید محمدجعفر حسینی/ قسمت پنجم
بازداشت مدافع حرم فاطمیون در هتل سوریه! + عکس
ماموریتش یک ماهه بود و به ما گفته بود می رویم آشپزخانه. خب در آن یک ماه با بچههای فاطمیون و ابوحامد آشنا می شود. وقتی آمد ایران، یک ماه در اینجا ماند. این یک ماه خیلی سخت بود...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۷/ گفتگوی مشرق با همسر شهید محمدجعفر حسینی/ قسمت چهارم
اعلام خبر شهادت روی پُل ری!
شرط و شروط خیلی زیادی هم نداشتم به غیر از ادامه تحصیلم. بحث مالی هم اصلا برایم مهم نبود. پدرم گفتند فقط بحث مالی می ماند که این را هم با هم می برید جلو و هیچ سختیای برایتان ندارد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۶/ گفتگوی مشرق با همسر شهید محمدجعفر حسینی/ قسمت سوم
دستفروشی «ابوزینب» قبل از ازدواج +عکس
در پیک موتوری کار کرده بود، به قول خودش در کودکی دستفروشی میکرد و «شانسی» و «چای» و اینطور چیزها فروخته بود؛ در باربری کار کرده بود؛ در خیابان «صاحبجمع» مواد شوینده هم فروخته بود...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۵/ گفتگوی مشرق با همسر شهید محمدجعفر حسینی/ قسمت دوم
مواجهه کودک با پیکر پدر در وسط خانه! + عکس
وقتی که دوستان شهید و اقوام آمدند، پیکر آقا جعفر را از اتاق خواب آوردند به پذیرایی. آنجا صدای گریه خیلی بیشتر شد؛ هم اقوام و هم دوستان شهید، خیلی گریه میکردند اما خود من یک قطره اشکم هم نیامد!
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۴/ گفتگوی مشرق با همسر شهید محمدجعفر حسینی/ قسمت اول
شب پرماجرا در محله حدادعادل +عکس
دیدم پایشان سرد است؛ خودشان هم هیچ عکسالعملی در مقابل صدا زدن من نداشتند. یک آن، چیزی از ذهن من گذشت، اما سریع به خودم مسلط شدم. چراغ را که روشن کردم دیدم صورتشان کبود است.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۳/ گفتگوی مشرق با رزمنده فاطمیون، روحالله حسینی/ قسمت چهارم و پایانی
«فاطمیون» نه راه پیش دارند نه راه پس!
فقط همین حرف ما را برسانید تا تکلیف ما معلوم شود. بعضی مواقع خانمم می گوید برویم خارج می گویم من نمی توانم بروم، کجا بروم، من حتی الان نمی توانم به کشور خودم بروم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۲/ گفتگوی مشرق با رزمنده فاطمیون، روحالله حسینی/ قسمت سوم
به آمریکاییها و کُردها شلیک نکن! + عکس
خیلی جاها حق شلیک کردن نداریم، مثلا در منطقه بوکمال مثلا این طرف ما آمریکاییها و کردها هستند، مثلا می گویند به سمت آنها شلیک نکنیم، ولی یک جاهایی منطقه داعش است، کویر است، آنجا می توانیم شلیک کنیم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۱/ گفتگوی مشرق با رزمنده فاطمیون، روحالله حسینی/ قسمت دوم
همسایه آمریکاییها «مدافع حرم» شد! + عکس
یک طرف پایگاه آمریکاییها بود و یک طرف پایگاه ما؛ بعد از چند سال کشور ترکیه یک پایگاه مستقل دیگری برای آمریکا ساخت، که خودِ افغانستانیها آنجا باشند؛ بعد هم آمریکاییها از آنجا رفتند و ...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۳۰/ گفتگوی مشرق با رزمنده فاطمیون، روحالله حسینی/ قسمت اول
یک مدافع حرم با سابقه دو بار اخراج از ایران! + عکس
از همین ایران که گرفتار میشویم و داخل اردوگاه میرویم، دیگر خرج ماشین و همه چیز را از خودمان می گیرند. اگر خودت نداشته باشی از رفیق هایت می گیرند تا بعدا به آنها بدهی.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۹/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، محمد رضایی/ قسمت ششم و پایانی
اصابت بلای آسمانی بر سر توهینکننده به مدافعان حرم!
گفتم تو حاضری چقدر پول به تو بدهند و یک دست یا یک ناخنت را قطع کنند؟ حاضری این کار را بکنی؟ گفت نه، مگر کله من به سنگ خورده که بروم شهید بشوم؟! برم سوریه بجنگم؟ ناموس خودم را ول کنم بروم آنجا بجنگم!
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۸/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، محمد رضایی/ قسمت پنجم
به هود آشپزخانه هم رحم نکردند! + عکس
با این که می دانست وضعیت مالی آقا محمد خوب است. آن موقع که ماشین جلوی در پارک بود، پسرهایش می گفتند چقدر سوریه می روی به تو پول می دهند که این ماشین را گرفتی؟ چقدر پول می گیری؟
-
قول دادی برایم گریه کنی، خیالم راحت باشد؟ / عکسی که لحظات آخر اعزام کنار گذاشت
گفت: اگر شهید شدم، برای من گریه میکنی؟ دوستش به شوخی گفت: تو شهید شو، ببین چه ضجهای برایت بزنم! بعد هر دو زیر خنده زدند. باز محسن به دوستش گفت: قول دادی گریه کنی، خیالم راحت باشد!؟
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۷/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، محمد رضایی/ قسمت چهارم
اصرار همسر شهید برای انجام وصیت خاص شوهر! + عکس
ساعت ۹ آمدند و دفتر فاطمیون را باز کردند. تا ساعت ۱۲ من آنجا نشستم و گریه کردم. گفتم یک خبری بدهید که همسرم چه شده؟ همانجا هم گفت که در خط است، چرا اینقدر نگرانی؟ شهید نشده...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۶/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، محمد رضایی/ قسمت سوم
ظلم صاحبخانه به خانواده مدافعحرم تا آخرین نفس! + عکس
ما خیلی نگران بودیم با بچهها؛ خانهمان هم مستاجری بود. صاحبخانهمان وقتی فهمید همسرم رفته سوریه، آمد و گفت شما باید از خانهمان بروید! خانه را خالی کنید؛ دو ماه است خبری از شوهرت نیست...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۵/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، محمد رضایی/ قسمت دوم
ماجرای سفر مشکوک و عجیب همسر شهید به کربلا + عکس
بعد از ظهر از سر کار آمد، گفت شما می روید کربلا؟ بعد من خندیدم و گفتم نخیر ما ایندفعه با هم می رویم. بعد خندید گفت که من نمی روم، تو دوباره برو. گفتم چرا اینقدر اصرار می کنی؟ من ایندفعه تنها نمی روم!
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۴/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، محمد رضایی/ قسمت اول
عاشقانههای «گلبخیر» و «محمد» روی موتور! +عکس
صبحها که آقا محمد با موتور می آمد مدرسه، با هم آنجا آشنا شدیم، آن موقع ها که تلفن نبود، به هم نامه می نوشتیم. آقا محمد که می آمد زنگ تفریح که می شد من نامهام را می گذاشتم جلوی موتورش.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۳/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت نهم و پایانی
شرایط خاص همسر شهید برای ازدواج مجدد +عکس
خواستگار زیاد داشتم، بهشان گفتم من اگر بخواهم با شما ازدواج کنم، عکس شهیدم در خانه من هست، ۵ شنبهها و اگر نشود دو سه هفته یک بار من سر مزار شهیدم می روم، شرایطم این طور است...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۲/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت هشتم
مقایسه جالب امنیت افغانها در ایران و اروپا
وقتی به آژانس زنگ می زنم یک ایرانی من را می برد بهشت زهرا سر قبر عزیزم. به قدری آرامش و امنیت دارم در ایران که من فکر نمی کنم افغانستانیهایی که به اروپا رفتند اینقدر آرامش داشته باشند.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۱/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت هفتم
نگرانی همسر شهید برای دخترش نازنینزهرا + عکس
اصلا نگران این نیستم که چرا دخترم در پرونده بنیاد شهید نیست ولی نگران این هستم که فردا اگر دفتر فاطمیون از مشهد جمع شود، پروانه اقامتی دخترم را تمدید نکنند، تحصیل این را چه کار کنم؟
-
آخرین پیام بیسیمی یک رزمنده فاطمیون/ یادت باشد قرار بود باهم برویم کربلا
برای کار از ایران به ترکیه رفت، اما با شنیدن خبر شهادت یکی از بستگانش در سوریه، دیگر نتوانست در ترکیه بماند. دوباره راهی ایران شد تا مادرش را راضی کند که او هم مدافع حرم شود.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۰/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت ششم
همسر شهید: از «تدمر» میترسیدم! + عکس و نقشه
سری سوم که رفت اصلا عین خیالم نبود. حس می کردم این سری هم زنده بر می گردد. می گفتم انشالله هیچ اتفاقی برایش نمی افتد. سری سوم هم که رفت به من زنگ زد و گفت در منطقه تدمر هستم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۹/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت پنجم
شوآف با لباس مدافعان حرم؛ ممنوع! + عکس
من الان یکسری رزمندهها را می بینم که با همان لباس و پوتین برمیگردند. به من می گفت طاهره! این لباس حُرمت دارد که من بخواهم اینجا باهاش ادا در بیاورم، این لباس را فقط می توانم لحظه جهادم بپوشم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۸/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت چهارم
شگفتانه مدافع حرم برای همسرش در مسجد جمکران + عکس
زمانی که من اسم سوریه را جلوی در مسجد جمکران شنیدم، یعنی انگار من را آن لحظه خمیر کردند و دوباره ساختند. تمام گوشت بدنم ریخت؛ گفتم مرتضی چی میگویی تو؟
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۷/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت سوم
مدافع حرم: مگر عاشق شدن جرم است؟! + عکس
آقامرتضی گفت مگر عاشقی جرم است؟! من هم عاشق شدهام؛ یک طورهایی مهرتان به دلم نشسته؛ یک جورهایی دوستتان دارم؛ مگر دوست داشتن و عاشق شدن جرم است که شما آمدید همین طور ناراحتی می کنید؟
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۶/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت دوم
پیامک خاص مدافع حرم برای خواستگاری! + عکس
تا آن زمان هم آقا مرتضی برای من «داداش مرتضی» بود. آقا مرتضی لقبی داشتند و همه به ایشان «دایی» می گفتند. من این را نفهمیدم که از کجا این لقب را برایش گذاشتند...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۵/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت اول
از همسایگی با «حافظ شیرازی» تا دوندگی در «مانتودوزی» + عکس
خانواده پدری آقا مرتضی سمت شیراز بودند. مادر آقا مرتضی پسر بزرگشان که در کاشان ازدواج میکند، با بقیه پسرها راهی شیراز می شوند، چند سالی هم شیراز زندگی میکنند ولی...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۴/ گفتگوی مشرق با دختر شهید مهران خالدی/ قسمت چهارم و پایانی
گره کار نیروی اطلاعاتی به دست همسرش باز شد! + عکس
به مادرم خیلی می گفتند که دعا کن؛ گره کار من به دست تو باز می شود که تو باید راضی باشی تا من بروم، که خدا من را ببرد و شهیدم کند! خیلی دوستانشان هم که شهید شدند روی حالشان خیلی تاثیر داشت.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۳/ گفتگوی مشرق با دختر شهید مهران خالدی/ قسمت سوم
کتمان شهادت آقا مهران؛ از خانه تا بیمارستان! + عکس
ما را با هواپیمای باری آوردند. نمی دانم هواپیمای باری سوار شدید یا نه؟ سر و صدای زیاد، سرمای شدید در اوج زمستان؛ ۱۴ اسفند بود؛ ۴، ۵ تا پتو دورمان بود؛ کاپشن و کلاه و همه چیز داشتیم اما باز سردمان بود.