-
نویسنده کتاب «گمشده دره سبز» در گفتگو با مشرق:
به صداقت و سادگی راوی در نگارش اثر پایبند بودم
کتاب گمشدۀ درۀ سبز در زمینه ادبیات بازداشتگاهی و تم کار روستایی است. کتاب، خاطرات دو دوست است که از کودکی با هم بزرگ شدهاند. محمدعلیکاظمی(راوی کتاب) و عوضعلیخوئینی(دوست راوی) است.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۲۰/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت ششم
همسر شهید: از «تدمر» میترسیدم! + عکس و نقشه
سری سوم که رفت اصلا عین خیالم نبود. حس می کردم این سری هم زنده بر می گردد. می گفتم انشالله هیچ اتفاقی برایش نمی افتد. سری سوم هم که رفت به من زنگ زد و گفت در منطقه تدمر هستم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۹/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت پنجم
شوآف با لباس مدافعان حرم؛ ممنوع! + عکس
من الان یکسری رزمندهها را می بینم که با همان لباس و پوتین برمیگردند. به من می گفت طاهره! این لباس حُرمت دارد که من بخواهم اینجا باهاش ادا در بیاورم، این لباس را فقط می توانم لحظه جهادم بپوشم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۸/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت چهارم
شگفتانه مدافع حرم برای همسرش در مسجد جمکران + عکس
زمانی که من اسم سوریه را جلوی در مسجد جمکران شنیدم، یعنی انگار من را آن لحظه خمیر کردند و دوباره ساختند. تمام گوشت بدنم ریخت؛ گفتم مرتضی چی میگویی تو؟
-
اجازه ورود عراقیها به کانال حنظله را نداد!
جوان نوزده ساله یک تنه مقابل بعثیها ایستاد
من و علی آقا خیلی با هم رفیق بودیم، همه جا با هم میرفتیم، زمان جبهه برای من نامه میفرستاد و تاکید میکرد به نماز و روز و احترام به پدر و مادرم.
-
مشاوره ازدواج توسط جوانی که در ۱۶ سالگی ازدواج کرد! + عکس
من خودم در ۱۶ سالگی ازدواج کردم. الان که ۲۶ سالم است، دختر بزرگم ۸ ساله است و دختر کوچکم ۶ ساله است. بنابرین تجربه شخصی و مطالعات و تجربیاتی که داشتم خیلی کمک کرد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۷/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت سوم
مدافع حرم: مگر عاشق شدن جرم است؟! + عکس
آقامرتضی گفت مگر عاشقی جرم است؟! من هم عاشق شدهام؛ یک طورهایی مهرتان به دلم نشسته؛ یک جورهایی دوستتان دارم؛ مگر دوست داشتن و عاشق شدن جرم است که شما آمدید همین طور ناراحتی می کنید؟
-
گزارشی از کارگاه یک جوان ایرانی که به گرفتن حقوق بیدردسر راضی نیست؛
جوان ۲۹ ساله پرچم پدر را برداشت + عکس
بارها موقعیتهای خوبی برای پسر من ایجاد شده تا جذب کارهای اداری بشود و بدون دردسر، درآمد خوبی هم داشته باشد اما نپذیرفته. او همچنان علاقه دارد با همه سختیهایی که تا حالا کشیده به تولیدش ادامه بدهد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۶/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت دوم
پیامک خاص مدافع حرم برای خواستگاری! + عکس
تا آن زمان هم آقا مرتضی برای من «داداش مرتضی» بود. آقا مرتضی لقبی داشتند و همه به ایشان «دایی» می گفتند. من این را نفهمیدم که از کجا این لقب را برایش گذاشتند...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۵/ گفتگوی مشرق با همسر شهید فاطمیون، مرتضی خدادادی/ قسمت اول
از همسایگی با «حافظ شیرازی» تا دوندگی در «مانتودوزی» + عکس
خانواده پدری آقا مرتضی سمت شیراز بودند. مادر آقا مرتضی پسر بزرگشان که در کاشان ازدواج میکند، با بقیه پسرها راهی شیراز می شوند، چند سالی هم شیراز زندگی میکنند ولی...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۴/ گفتگوی مشرق با دختر شهید مهران خالدی/ قسمت چهارم و پایانی
گره کار نیروی اطلاعاتی به دست همسرش باز شد! + عکس
به مادرم خیلی می گفتند که دعا کن؛ گره کار من به دست تو باز می شود که تو باید راضی باشی تا من بروم، که خدا من را ببرد و شهیدم کند! خیلی دوستانشان هم که شهید شدند روی حالشان خیلی تاثیر داشت.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۳/ گفتگوی مشرق با دختر شهید مهران خالدی/ قسمت سوم
کتمان شهادت آقا مهران؛ از خانه تا بیمارستان! + عکس
ما را با هواپیمای باری آوردند. نمی دانم هواپیمای باری سوار شدید یا نه؟ سر و صدای زیاد، سرمای شدید در اوج زمستان؛ ۱۴ اسفند بود؛ ۴، ۵ تا پتو دورمان بود؛ کاپشن و کلاه و همه چیز داشتیم اما باز سردمان بود.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۲/ گفتگوی مشرق با دختر شهید مهران خالدی/ قسمت دوم
دختر شهید: در سوریه، قدر ایران را فهمیدم!
حداقل برای منی که این همه سال در ناز و نعمت در یک شهری در ایران زندگی کردم و بزرگ شدم، خیلی از مسائل تازگی داشت. وقتی وارد آنجا شدم تازه قدر شهر و کشورم را فهمیدم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۱/ گفتگوی مشرق با دختر شهید مهران خالدی/ قسمت اول
عاقبت نگرانی مدافعحرم برای خانوادهاش +عکس
بیشتر در منطقه حلب، تدمر و اینطور مناطق فعالیت داشتند. همان سال که آنجا بودند به خاطر بمبهای شیمیایی که می زدند ریهشان درگیر شد، البته ما هنوز نمی دانستیم که این اتفاق افتاده...
-
یادداشتی به بهانه کتاب «به چند خیاط ماهر نیازمندیم»:
عشق و ایثار در خیاطخانههای یزد؛ روایت دیروز و امروز
کتاب «به چند خیاط ماهر نیازمندیم» روایت ۱۰تن از بانوان خیاط و فعال یزدی است که خاطرات تلخ و شیرین خود را از این دوران با ما به اشتراک میگذارند.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۱۰/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، مازیار کریمی/ قسمت پنجم و پایانی
مادر شهید: برای دخترم لیلا کاری کنید!
شما میتوانید برای دخترم لیلا که در افغانستان است کاری کنید؟ خیلی نگرانش هستم. کاش بشود کاری کنیم که برگردد ایران.
-
بخشنامه نباید کار جهادی را معطل کنند
اگر من بتوانم یک نفر را هم نجات دهم برایم مهم است ولی دیدم که خیلی راحت بیشتر از یک نفر را می توان کمک کرد طوری بود که وقتی من می خواستم جا به جا شوم بسیاری از اولیا آمده بودند و گریه می کردند.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۹/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، مازیار کریمی/ قسمت چهارم
سفر قاچاقی پدر شهید نابینا به کربلا + عکس
همان سالی که ما اینجا بودیم، مردم همه قاچاقی می رفتند. یک دفعه نمی دانم چطور شد راه باز شد، همه قاچاقی رفتند، همان سال رفت. هر دوتایی رفتیم.
-
دو کتاب با حضور خانواده شهدای مدافع حرم رونمایی شد؛
شهدای مدافع حرم در آکواریوم زندگی نمیکردند!
مراسم رونمایی دو کتاب «کشکول میرزا جواد آقا»؛ روایتی از زندگی شهید مدافع حرم جواد کوهساری و «پاتک علیه پیتوک»؛ روایت مردانگیهای شهید مدافع حرم سیدهادی سلطانزاده در مشهد مقدس برگزار شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۸/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، مازیار کریمی/ قسمت سوم
خدا بعد از چند دختر «مازیار» را به ما داد ولی... + عکس
همه بچههای من ایران به دنیا آمدند، فقط یک دخترم در افغانستان به دنیا آمد. شهربانو که بچه اولم است در افغانستان به دنیا آمد؛ بقیه بچهها، بچههای ایران هستند.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۷/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، مازیار کریمی/ قسمت دوم
ماجرای عجیب پیدا شدن مزار یک مفقودالاثر + عکس
گفت مامان من پنج دفعه شده که رفتم سوریه و به تو نگفتهام. پنج دفعه رفتم سوریه خدمت کردم، این دفعه تو به من اجازه بدهی، اگر من شهید نشدم! اگر من شهید شدم تو فقط دعا کن من شهید گمنام بشوم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۶/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، مازیار کریمی/ قسمت اول
ماجرای مهاجرتهای مکرر خانواده «مازیار» بین ایران و افغانستان
من نمی دانم نوبتم کی میرسد. در همین ایران بچه من، پسر من مازیار کریمی اولین شهید بود. کل خانوادههایی که پسرشان بعد از مازیار شهید شدند، شناسنامه دارند، اما ما هیچی...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۵/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، عزیز احمدی/ قسمت دوم و پایانی
مادر شهید: صدور شناسنامه خیلی از مشکلاتمان را حل میکند
می گویند به کسی که از ۱۸ سال به بالا باشند اصلا کلا مدارک هم نمیدهند. به خواهر و برادرهای شهید هم که بالای ۱۸ سال هستند مدارک داده نمی شود.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۴/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، عزیز احمدی/ قسمت اول
پدر شهید با پای شکسته رد مرز شد!
گفت من نمی مانم اینجا، اجازه بده من بروم. من خواب دیدم، اگر اجازه هم ندهی من می روم. رفیقم رفت و شهید شد، حضرت زینب خواسته من بروم. من گفتم این احتیاط است دیگر.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۳/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، سیدجعفر امیری/ قسمت پنجم و پایانی
خدمات شیمیایی پدر شهید مدافعحرم در دوران جنگ!
بابا عزیز در زمان جنگ ایران و عراق در خرمشهر در قسمت شیمیایی (ش.م.ر) کار می کرد، در جنگ ایران و عراق می گوید ما اهواز بودیم، آنجا کار می کردیم.
-
در نشست بررسی رمان «نوشانوش» مطرح شد؛
کاش معشوقهی گروهبان عراقی، پیچیدگی داشت!
ما رمان و داستان درباره یکی دو سال آخر جنگ کمتر داریم و یکی از خوبیهای این داستان همین است که این مقطع را برای ما ترسیم میکند.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۲/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، سیدجعفر امیری/ قسمت چهارم
سفر متفاوت مادربزرگ شهید در ماه صفر
اول ماه صفر هر سال ساکش را می بست و می رفت کربلا، پارسال هم دیگه ساکش را بست و رفت... (به رحمت خدا رفت) یک مقدار ناراحتی ریه داشت، بچه ها بردندنش بیمارستان؛ من خودم تا رسیدم تمام شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۱/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، سیدجعفر امیری/ قسمت سوم
شرط مسئولان برای دیدن پیکر شهید توسط مادرش
گفتند اگر فردا گریه و ناله می کنی ما نمی گذاریم بیایی سردخانه و معراج شهدا. اگر گریه و ناله نکردی میگذاریم پیکر سید جعفر را ببینی. بعد پیکر سید جعفر و صندوق تابوتش را آورده بود خانه.
-
گفتوگو با اعظم پشت مشهدی که نویسنده «بادگیرها چشم به راهند»؛
از کمرنگشدن خاطرات شفاهی میترسم!
دغدغه من نه تنها در این کتاب بلکه درتمامی کتابها، کمرنگ شدن خاطرات شفاهی است. شهدا، اسرا و رزمندگان مانند تکههای پازلی هستند که در کنار هم خاطرات یک جنگ تحمیلی هشتساله را در دل دارند.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۰۰/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید فاطمیون، سیدجعفر امیری/ قسمت دوم
سرگذشت پدر شهید امیری چه شد؟!
سید جعفر آن موقع سوریه می رفت و می آمد؛ سید عیسی مریض شد و سکته کرد. دو سال در بستر بیماری بود. هر چه دکتر بردم، مداوا نشد.