داعش

جوانی آلمانی تونسی هستم.از کودکی در گوشم از سرزمین شام و جهاد و جنگ آخر الزمان و دابق گفته بودند. از وقتی خود را شناختم، یک آرزو داشتم، اینکه خود را به سرزمین شام برسانم و در نبرد آخر الزمان شرکت کنم.

سرویس جهان مشرق -  «در رقه بودم»، حکایت جوانی آلمانی تونسی تبار است که پس از ظهور گروه تکفیری «داعش» با وعده هایش فریب خورده، راهی سرزمین «شام» می شود.

این درحالی است که پیش زمینه پیوستن به این گروه در او وجود داشت، آنجا که می گوید:

«از کودکی در گوشم از سرزمین شام و جهاد و جنگ آخر الزمان و دابق گفته بودند»، لذا در جوانی برای تحقق رویایش راه سوریه را پیش می گیرد تا به داعش ملحق شود و زندگی خود را در سرزمین «خلافت اسلامی» مورد ادعای داعش ادامه دهد.»

خیلی زود درمی یابد، داعش و سرزمین شام و خلافت اسلامی «سرابی» بیش نیست، لذا تصمیم به جدایی از داعش می گیرد و پس از فرار، دیده های خود طی مدت زمان اقامتش در رقه و شرکت در نبردهای داعش روایت می کند.

«هادی یحمد»، نویسنده تونسی و مولف کتاب «در رقه بودم» روایتگر حکایت این جوان آلمانی تونسی است که خود را «ابو زکریا» معرفی می کند و به طور کاملا تصادفی با هم آشنا می شوند.

هادی یحمد

انتشار این کتاب در کشورهای عربی با استقبال بسیاری مواجه شد. اهمیت این کتاب در این است که برای اولین روند زندگی در مناطق تحت تصرف داعش، اعتقادات و باورهای این گروه، نحوه تعامل این گروه با عناصر خود، عوامل جذب و دفع جوانان به داعش و نحوه نگرش و تفکر این گروه را به زبانی ساده و مستقیم در قالب داستان بیان می کند.

لذا می توان گفت، «در رقه بودم»، اولین کتابی است که به زبان عربی و به طور مستند از زوایای پنهان داعش سخن می گوید. ترجمه این کتاب با اندکی تلخیص را به روح پاک شهدای مدافع حرم از جمله شهید «محسن حججی» تقدیم می کنیم.

فصل اول: در تدارک فرار/اواخر ژانویه ۲۰۱۶ میلادی

روزی که در «منبج»، از شهرهای شمالی سوریه بودم، را فراموش نمی کنم. هوا سرد و بارانی بود. خانه ای در مرکز شهر کرایه کرده بودم. تعجب می کنم، چرا خانه ای که تا ۲ ماه قبل، پیش از خروج از رقه در آن زندگی می کردم، را به یاد نمی آورم.

شاید برای این بود که اصلا چیزی برای به خاطر سپردن نداشت، بی روح و سرد. مثل تمام خانه هایی که در شهرها و مناطق تحت تصرف داعش در شمال سوریه، در رقه، الباب و منبج وجود داشتند.

بیش از آنکه دوست داشته باشم، زوایای آن خانه را به یاد بیاورم، آرزوی به یاد آوردن چهره صاحبان آنها را داشتم. بارها به ذهنم فشار آورده بودم، اما بی نتیجه بود.

ولی اولین بار که چنین خانه ای را کرایه کردم، فراموش نمی کنم. در دنیای دیگری سیر می کردم. خود را به نام «مهاجر»[عناصر خارجی داعش] در صفوف داعش می دیدم.

 برای رسیدن به سرزمین «خلافت اسلامی» که «ابوبکر البغدادی» تاسیس آن را اعلام کرده بود، سر از پا نمی شناختم. برای همین رنج سفر را به جان خریده بودم تا به زندگی خود در سرزمینی ادامه دهم که در آن «ظلمی روا داشته نمی شد».

این جملات مرا به یاد یکی از تولیداتم در دفتر تبلیغات داعش در استان «حلب» می اندازد - چون بخشی از فعالیت هایم در داعش تولید کارهای تبلیغاتی و رسانه ای بود - در بخشی از فیلم تبلیغاتی که ساخته بودم، عینا از این جملات استفاده کرده بودم.

به خوبی به یاد می آورم. آن روزها در شهر «الباب» مستقر بودم. به من مسئولیت تولید فیلمی تبلیغاتی برای داعش داده شد. سناریو فیلم این گونه طراحی شده بود که اول فیلم، من داستان مهاجرتم از آلمان به تونس و سپس ترکیه و سوریه را روایت کنم. من هم چنین کردم :«از مهاجرتم به تونس گفتم .. از اینکه آلمانی تبار بودم و سودای زندگی در سرزمین خلافت را در سرمی پروراندم».

هدف فیلم انتقاد از مهاجرت مردم سوریه و ترک میهن اشان بود. از قضا تولید این فیلم مصادف شد، با مرگ «آلان»، کودک ۳ ساله کُرد سوری در سواحل ترکیه طی ماه سپتامبر ۲۰۱۵ و تصمیم من برای جدایی از داعش.

این فیلم را درحالی ساختم که به آنچه در آن می گفتم، دیگر ایمان نداشتم. تنها چیزی را که از من خواسته شده بود، انجام می دادم. سرزمین خلافت اسلامی آنگونه نبود که توصیفش می کردند. من با آن کسی که به محض پای گذاشتن به خاک سوریه و ورود به سرزمین خلافت، سجده شکر به جا آورده بود، تفاوت بسیار داشتم.

حالا دیگر، همه چیز در خانه ای که در منبج کرایه کرده بودم، تغییر کرده بود. شاید من اینطور تصور می کردم. نه همه چیز سرجای خود بود، این من بودم که تغییر کرده بودم. الان می دانستم، این خانه صاحبی دارد که حتی اگر از سوریه هم مهاجرت کرده باشد، باز روزی برای تصاحب آن خواهد آمد.

همچنین دریافته بودم که اقامتم در سوریه و سرزمین خلافت موقت است. آن روزها شهر در معرض بمباران شدید بود، آمریکایی ها، روس ها، ارتش سوریه، همه شهر را هدف گرفته بودند.

نیروهای موسوم به «سوریه دموکراتیک» پس از تصرف جنوب منبج به سمت سد «تشرین» که داعش آن را سد «الفاروق» نامیده بود، درحال پیشروی بودند.

پس داعش تنها با جنگ و جنگیدن سروکار نداشت، بلکه می خواست، نماد یک دولت تمام عیار باشد، لذا پس از تصرف هر منطقه نام کوچه ها و محله ها و خیابان ها و سدها را تغییر می داد و به تبعیت از مجاهدین افغان برای عناصرش «لقب» و «کنیه» در نظر می گرفت و کنیه من نیز «ابو زکریا» بود.

روز مقرر، ساعت ۱۱ از خواب بیدار شدم. سحرخیزی در میان سوری ها جایی ندارد. آنها روز خود را ساعت ۱۰ صبح آغاز می کنند. پس از صبحانه سوار ماشینی شدم که داعش در اختیارم گذاشته بود. به سمت خانه یکی از برادران راه افتادم. آنها نیز درصدد فرار بودند.

گروهی چهار نفره تشکیل داده بودیم. یکی از اعضای گروه همسر و ۳ فرزندش را هم به همراه داشت. مقصد همه تونس بود. در آخرین روزها زمزمه هایی درباره وفاداری ما به گروه شنیده می شد و این فرار را بر ما سخت می کرد. مانع اصلی ایست های امنیتی گروه بود، لذا باید هرچه سریع تر به راه می افتادیم.

پس از کرایه خانه ای در منبج و خرید اقلام مورد نیاز، در راه بازگشت به خانه به دلیل لغزندگی خیابان ها که یخ زده بودند با یک دکل تصادف کردم. خسارت زیادی به ماشین وارد شده بود. مجبور شدم، بخشی از ملبغی که برای خرج سفر کنار گذاشته بودم، را صرف تعمیر ماشین کنم.

ساعت ۵ بعداز ظهر از شهر منبج به سمت شهر الباب حرکت کردیم. اما خراب شدن ماشین وسط راه باعث شد، به منبج برگردیم. مجبور شدم، از طریق «واتس آپ» با کسی که قرار بود، امنیت عبور ما از مناطق تحت تصرف گروه های مسلح سوری را تامین کند، تماس گرفتم و قرار خود را یک روز به تعویق انداختیم.

ماشین در ورودی منبج رها کردیم و راه خانه یکی از برادران را پیش گرفتیم. خانه های که داعش پس از تصرف منبج آنها را در اختیار عناصر خارجی گروه قرار می داد و منبج از جمله شهرهایی بود که اغلب ساکنان آن پس از تصرف به دست داعش، مهاجرین بودند، لذا به شهر مهاجرین معروف شده بود.

در این شهر کوچک مرزی به همه زبان ها از فرانسه و انگلیسی و آلمانی گرفته تا روسی و چینی و به همه لهجه های عربی از مصری و تونسی و مغربی گرفته تا الجزایری و لیبیایی صحبت می کردند.

از این شهر خاطره چندانی ندارم، جز تابلوهای سیاه و سفید تبلیغاتی داعش که مرا به یاد تونس و جشن سالروز به قدرت رسیدن «زین العابدین بن علی»، دیکتاتور سرنگونه شده این کشور می انداخت، با این تفاوت که آن تابلوها به رنگ بنفش بودند و اینها سیاه.

اولین مشکلی که پس از بازگشت به منبج با آن مواجه شدیم، نحوه تامین هزینه سفر بود. تصمیم گرفتیم، این مشکل را با فروش سلاح هایی که به همراه داشتیم حل کنیم.

به دلیل نظارت شدیدی که این اواخر روی این مغازه ها صورت می گرفت، اعضای گروه با این پیشنهاد مخالفت کردند. مغازه های خرید و فروش سلاح یکی از پدیده های رایج در مناطق تحت تصرف گروه های مسلح از جمله داعش در سوریه بود که در این اواخر داعش نظارت بر خرید و فروش این مغازه ها را به دلیل افزایش موارد فرار از گروه و فروش سلاح هایشان برای تامین هزینه سفر تشدید کرده بود.

کافی بود، عناصر «حسبه» یا پلیس دینی داعش به یکی از عناصر شک کنند، سلاح هایش را برای فرار فروخته تا مجازات اعدام را در حقش اجرا می کردند.

فرودگاه نظامی «کشیش» در نزدیکی شهر «مسکنه»، در حومه شرقی حلب به قربانگاه اعضای فراری داعش تبدیل شده بود. هرکس که طی فرار دستگیر می شد، اینجا اعدام می گردید.

روز بعد، از خواب که بیدار شدم، دو سلاح «کلاشینکف»ام را برداشته، راه بازار فروش سلاح را پیش گرفتم. کلاشینکف خودم با ارزش تر از کلاشینکفی بود که یکی از براداران مهاجر پیش از فرار آن را به من هدیه داد.

یادم می آید که کلاشینکف ام را پس از تصرف شهر «القائم» عراق از یکی از انبارهای تسلیحاتی این شهر برداشتم. از عجله ای که در فروش سلاح ها داشتم، مغازه دار که متوجه اوضاعم شده بود، از این شرایط نهایت سوء استفاده را کرد و سلاح ها را به پایین ترین قیمت خرید. برای هردوی آنها تنها ۲ هزار دلار پرداخت کرد.

کلاشینکف ام برایم خیلی عزیز بود، آن را چون یار و همدم خود می دانستم که در بسیاری از نبردها همراهم بود. یادم می آید، یک بار یکی از برادارن از من خواست آن را به قیمتی بسیار بالاتر به او بفروشم، اما قبول نکردم.

پس از فروش سلاح ها بار خود را بسته راه گاراژ اتوبوس ها و مینی بوس های منبج را پیش گرفتیم و با یکی از رانندگان توافق کردیم، ما را به روستای «تل بطال» مابین شهرهای «الراعی» و «الباب»، در حومه شمالی حلب ببرد.

ماشین به راه افتاد و قرار گذاشتیم، در ایست های بازرسی داعش بگوییم که برای خواستگاری راهی روستای تل بطال هستیم. اگرچه این ایست ها بزرگترین خطر در مسیر فرار ما بودند و هرچه به نقاط مرزی یا خط تماس مناطق اشغالی داعش و دیگر گروه های مسلح یا ارتش سوریه نزدیک می شدیم، تعداد این ایست ها افزایش می یافت، اما حملات هوایی اخیر نیروی هوایی روسیه و سوریه و آمریکا، داعش را وادار به کاستن از تعداد این موانع کرده بودند و این شانسی بزرگ برای ما بود.

از سوی دیگر، به تن داشتن لباس نظامی داعش نیز کمک بسیاری به ما کرد تا از شهرهای منبج و الباب بی دردسر خارج شویم. با نزدیک شدن به روستای تل بطال با کسی که قرار بود، ما را به خاک ترکیه منتقل کند، تماس گرفتم و برای خروج هر نفر به جز کودکان هزار دلار به حسابش واریز کردم.

در مناطق تحت تصرف داعش، ارزهای مختلفی رد و بدل می شد، اما دلار آمریکا رایج ترین آنها بود. داعش حقوق عناصر خود را به دلار می داد و خرید و فروش ها و معاملات کلان و عمده اش به دلار صورت می گرفت.

داعش به جنگجویان خود ماهانه بیش از ۵۰ دلار با شرط تامین خورد و خوراک و مسکن و به هر کودک خانواده ماهانه بیش از ۳۵ دلار پرداخت می کرد که البته این مبلغ بعدها با سقوط برخی شهرها و مناطق در تصرف داعش کاهش یافت.

آن شب را در خانه آن مرد سوری که قرار بود، ما را به ترکیه منتقل کند، به صبح رساندیم. لباس های نظامی را با لباس های شخصی تعویض و موها و ریش و سبیل هایمان را کوتاه کردیم.

از زمان پیوستن به داعش این اولین بار بود که ریش هایم را کوتاه می کردم. اما به موهای بلندم که به شانه ام می رسید و کلی به آن مباهات می کردم، دست نزدم.

قرار بود، خود را لابه لای مردم عوامی که از بیم حملات هوایی به آن سوی مرزها فرار می کردند، جا بزنیم و از مرز عبور کنیم. به همین منظور فردا صبح زود در حالی که آن مرد سوری در جلو و ما پشت سر او در حرکت می کردیم، با جمعی از مردم منطقه به سمت مرز ترکیه به راه افتادیم.

قرار شد، طی راه حرفی نزنیم تا کسی به لهجه غیرسوری ما پی نبرد. روستاها، زمین های زراعی و تپه های متعدد و مهم تر از آن از مناطقی که توسط داعش مین گذاری شده بود، عبور کردیم.

«دابق»، یکی از روستاهایی بود که از آن عبور کردیم. قبلا دو بار به همراه یکی از فرماندهان میدانی داعش برای ماموریت های نظامی به این روستا آمده بودم. برخلاف آنچه داعش تبلیغ می کند، من هیچ قداستی در این روستا ندیدم. آنچه دیده می شد، روستایی کوچک با خانه ها گِلی و خشتی که اینجا و آنجا پراکنده بودند.

آخرین سفرم به دابق با فرمانده گروه تونسی های داعش بود. بعداز ظهر به روستا رسیدیم. این سرکرده داعشی از جمله افرادی بود که معتقد بود، نبرد آخر الزمان بین حق و باطل و خیر و شر در این محل انجام می شود.

او هم مثل بقیه نتوانست، چیزی به اطلاعاتم درباره این روستا اضافه کند و من مجبور بودم، به نشانه تایید سخنانش لبخند بزنم و سر تکان دهم. به نظر من دابق سرابی بیش نبود. روستایی که با آنچه از کودکی برایم نقل می شد، تفاوت بسیار داشت.

در حالی که دابق، یکی از ارکان اعتقادی ما بود. سرزمینی در شام که هزاران هزار سلفی به نام «جهاد» و مشارکت در نبرد آخر الزمان به قصد آن هجوم آوردند و تحت لوای آن جنگ ها کردند و ادم ها کشتند و خون ها ریختند و حال بعد از یک سال دریافتیم که دابق سرابی بیش نبوده، در حالی که پیش از آن تنها یک رویا را در سر می پروراندیم و آن، «سرزمین شام» بود ..

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 29
  • در انتظار بررسی: 7
  • غیر قابل انتشار: 17
  • IR ۰۹:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    لعنت خدا بر اردوغان داعش پرور
  • IR ۰۹:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    اینها حرامزاده هایی هستند که یک عمر در اروپا به شرابخواری و زن بارگی پرداخته و سپس دنبال تنوع های دیگری بوده اند دنبال ماجراجویی و یافتن فرصت برای انجام شرارتهای جدید . وگرنه چه دلیلی دارد که از همه جهان عده ای راه بیفتند بخواهند حکومت یک کشور را سرنگون کنند ؟عربستان منشا فتنه ای است که این فریب خوردگان را به سوریه می کشاند
  • IR ۰۹:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    200 6
    "از کودکی در گوشم از سرزمین شام و جهاد و جنگ آخر الزمان و دابق گفته بودند" یعنی از سالها قبل برای حضور این گروه وحشی خونریز برنامه ریزی می شده است و فقط خدا می داند چه تعداد نقشه دیگر در راه است تا خاورمیانه هیچگاه رنگ صلح را نبیند.
    • IR ۱۰:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
      38 97
      تا نفت هست، اسرائیل هم هست و تا اسرائیل هست جنگ هست انشالله نفت تموم بشه خودشون جمع میکنن میرن دلیلی برا موندن نیست جنگ مذهبی یه بهونه بچه گانس
    • IR ۲۲:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
      32 6
      برنامه ریزی به احتمال زیاد خیلی عمیق تره. آماده سازی برای حضور در لشکر سفیانی و در مقابل امام زمانه نه این گروه ضعیف
  • IR ۱۰:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    68 7
    کلا جهان اهداف شوم گروهک های تکفیری را می دانند. عمری ندارند مثل ظرف یکبار مصرف می ماند.
    • IR ۲۱:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
      41 10
      این نسل دوم القاعده ساخت امریکا و عربستان بود و بزودی از نسل سوم القاعده رونمایی خواهند کرد ببینید این کفار عربستانی مثل اصلاح طلبان ما چقدر صم بکم و فهم لایعقلون هستند و از فکرشان کوچکترین استفاده ای نمی کنند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • DE ۱۰:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    لعنت بر داعش لعنت بر داعش
    • IR ۱۴:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
      13 37
      چرا قاطی کردی شما؟!
  • الیاس IR ۱۰:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    14 26
    سلام مشرق نیوز عزیز 50 دلار نیست 50 هزار دلار می باشد
    • علی IR ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
      15 8
      شما ترجمه کتاب را دیدی یا نظر شخصی دادی؟
    • هموطن DK ۱۵:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
      36 2
      اتفاقا برای بنده هم این رقم نامانوس بود و تصورم میکردم 50 هزار دلار درست است که در ترجمه اشتباها 50 دلار ذکر شده، اما وقتی به متن اصلی کتاب مراجعه کردم، رقم 50 دلار ذکر شده بود..در صفحه 16 متن اصلی کتاب کنت فی الرقه نسخه پی دی اف چنین ذکر شده است [کان مرتـب المقاتل لایتجاوز الخمسین دولارا] اما تاکید شده هرینه معیشت و مسکن را داعش تامین می کرده است. رقم 50 هزار دلار حقوق احیانا به عناصری تعلق می گرفته که از امتیاز مسکن و تامین معیشت داعش بهره مند نمی شدند.. این تذکرات نشان دهنده دقت و تعهد جوانان این مرز و بوم است و جای تقدیر و تشکر دارد.
  • یزدی IR ۱۱:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    71 6
    لعنت خداوند بر این فرقه های ضاله و مرگ بر عربستان و انگلیس خبیث و آمریکای جنایتکار
  • یزدی IR ۱۱:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    40 5
    لعنت خداوند بر این فرقه های ضاله و مرگ بر عربستان و انگلیس خبیث و آمریکای جنایتکار
  • IR ۱۱:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    59 3
    حالا که داعش داره شکست میخوره و دیگه امیدی به ماندن حکومت داعش ندارند اینها عقل شون سر جاش برگشته و گرنه پشیمان نمی شدند ،
  • علی IR ۱۲:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    66 20
    درود بر امام خامنه ای // سلام بر شهیدان راه حق // ومرگ بر فتنه و فتنه گر // ما افراد منافقی داخل کشور داریم که ضربات خطرناکی به اسلام و انقلاب زدند / سال 1388 را فراموش نکردیم ونخواهیم کرد // مرگ بر منفعت طلبان جاهل
    • a IR ۰۱:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۸
      26 1
      البته سخنان بعضی ازسیاسیون مغرض وبی بصیرت راهم نباید ازیادبردکه این جانوران درنده را« مردم ناراضی سوریه جازدندـ»وبه مخالفت بادولت آن کشوربرخاستند.
  • سامان IR ۱۳:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    53 4
    یادمون نره همین مردم سوریه که الان به فلاکت و آواره گی افتادن روز اول خودشون چشم بسته رفتن به پیشواز داعشیها که مثلا داعش براشون تخم دوزرده بزاره، این تاریخه که تکرار شد اوایل جنگ هم یه عده از هموطنای عزیز ما رفتن جلوی صدام پیشواز و گاو کشتن اونا هم فکر می کردن صدام خیلی کار درسته. ایران و سوریه هیچ فرقی نداره هر کشوری فقط به دست ملت خودش آباد میشه.
    • صادق IR ۱۳:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۸
      35 3
      درسته تفرقه و چشم به این و اون داشتن میتونه یه مملکت رو از داشته هاش غافل کنه و مردمش رو گرفتار لجن‌هایی مثل آل سعود جنایتکار و اربابش آمریکا کنه. لعنت بر آل سعود....
  • دانیال IR ۱۴:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    23 1
    عجب ...
  • IR ۱۴:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    11 63
    سایت مشرق ! شما از داعش بدتر هستید
    • IR ۱۵:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
      51 2
      چون داعش رو رسوا کرده به تو زور اومده؟؟؟؟
    • اسلام IR ۱۳:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
      12 1
      شما خودتون یکی از اعضای داعش هستید چون داره شماهای بچه کش اسرائلی رو میکوبه... خدا لعنتتون کنه داعشی ها. و هر کس حامیشه.
  • مجتبی IR ۱۵:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    41 0
    به اعتقاد من روایت بسیار قشنگی بود که لازم است در رابطه با این گروه تروریستی بیش از این ها روشنگری شود
  • حسین2 IR ۱۵:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    29 0
    تصورم بر این است که بایستی بیش از این ها به مقوله درآمدزایی و کار رسانه ای و تبلیغی شگرف داعش کار کرد
  • کاظم غفاری IR ۱۵:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    22 1
    جبهه دفاع از حرم و گروه های مردمی و مردان مقابل با داعش نیاز به انگیزه سازی و در عین حال بصیرت افزایی دارند... به اعتقاد بنده کمی نکات کاربردی انگیزه ساز هم در عین پرداخت های روایی ارائه بدهید. با تشکر
  • IR ۱۷:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
    23 0
    و لعنت الله علی الدواعش
  • سروینا IR ۰۰:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۸
    13 11
    سلام.ان شا الله امام زمانمون ظهور میکنه و تمام فتنه ها میخوابه.فقط بچه ها تو تحلیلاتون وحدت کلمه ای که امام ره فرمودن رو خدشه دار نکنید با توهین.سوری ها اول اتحادشون به هم خورد.شیعه و سنی به جان هم افتادن.درس عبرت برای هر ملتی میتونه باشه.ما اگه با هم متحد باشیم کوه هم نمیتونه تکونمون بده.لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است.تمام.
  • علیرضا خ IR ۰۹:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    11 3
    سلام،آن چیزی که در فیلمهای مستند یا کتابها یا عکسها یا .... نشان داده میشه در مقابل واقعیتی که در آنجا وجود دارد هیچ است.یعنی همه اینها یک هزارم چیزی است که وجود دارد.بعنوان مثال شما وارد هر شهری که میشوی فقط خرابه میبینی و شاید چندتا خانه سالم یا نیمه سالم وجود داشته باشد.وقتی میگوید خانه ای اجاره ای منظورش یک خانه مسکونی نیست منظورش یک چهار دیواری که سقف دارد و باقیمانده یک خانه است(فقط چند شهر که در مرکز داعش است کمی سالمتر است).اگر خانه ای هم سالم باشد به فرمانده هان خودشان میدهند که هر کدام با زن و بچه خودشان زندگی میکنند(البته زنانشان هم یا اسیر هستند یا جهاد نکاح هستند).باورتان میشود دختری 20ساله را بارها به همدیگر فروخته بودند که فرار کردنش مثل یک معجزه بود یا کودک 4ساله را جلوی مادرش دار زده بودن. اما خیلیها در ایران نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که این امنیت چه نعمتی است که از برکت مدافعان حرم و سپاه و ارتش بوجود آمده.وقتی میبینم که یکی از وزیران ما نگران ایمینی ماشین خودش است یا پسر یکی از مدیران دولتی در انگلیس بخاطر بد مستی شبانه دستگیر میشود یا وقتی در مترو یکنفر میگه:فقط برای حقوق ده ها میلیونی میرن سوریه(به قرآن مجید و به ناموسم قسم حقوقش مثل همه کارمندان دولت است)،بغض میکنم و جگرم آتش میگیرد.امام خمینی فرموده اند:هر وقت اشرافیگری بین مسئولین شایع شود شما مردم را نادیده میگیرند. زندگینامه خیلی از این مدافعان حرم آنقدر خواندنی و آموزنده است که در چند جلد باید نوشت.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس