به گزارش مشرق، کانال تلگرامی مشکات اندیشه در مطلبی نوشت:
تحولات منطقه پس از هفت اکتبر نشان میدهد که امریکا و اسرائیل در حال پیادهکردن نظمی هستند که بر پایه تضعیف حاکمیت دولتها، مهار یا حذف مقاومت و جایگزینی آن با سازوکارهای امنیتی–اقتصادی وابسته بنا شده است. در لبنان، این پروژه با روایت «دولت شکستخورده» آغاز میشود؛ روایتی که هم فرستاده امریکا (تام باراک) و هم محمد بنسلمان تکرار کردهاند تا مداخله خارجی را ضروری جلوه دهند.
در همین چارچوب، ایده «واگذاری مدیریت ثبات» مطرح میشود؛ یعنی لبنان نه بازسازی شود و نه مستقل بماند، بلکه به بازیگری منطقهای و به سوریه جدید تحت حاکمیت احمد الشرع متصل شود. امریکا آشکارا اعلام میکند که مسئلهاش دموکراسی نیست، بلکه «اقتدارگرایی روشننگر» است؛ نظمی که بتواند مقاومت را کنترل کند، حتی اگر به بهای حذف سیاست و اراده مردمی باشد. در داخل لبنان، این پروژه بهدنبال یافتن یا ساختن یک نیروی داخلی همکار است. فشار برای خلع سلاح حزبالله، عمداً بهعنوان «عملیات امنیتی دولت علیه یک اقلیت» بازتعریف میشود؛ تعبیری که سمیر جعجع و جریان راست لبنان آن را ترویج میکنند.
طبق گزارشها، اسرائیل با همکاری امارات، شبکههایی سیاسی، رسانهای و مالی در لبنان فعال کرده تا فضا را برای تقابل مستقیم با حزبالله آماده کند و همزمان «عادیسازی» را از یک تابو به یک بحث عادی سیاسی تبدیل نماید. تمرکز ظاهری بر «شاخه نظامی» حزبالله در واقع مقدمهای برای حذف کامل آن از ساختار سیاسی است؛ پروژهای که هدف نهاییاش تغییر موازنه قدرت داخلی و تحمیل دولتی همسو با محور امریکا–اسرائیل است، حتی اگر این مسیر با اشغال دوباره یا تجزیه عملی کشور همراه شود. در بعد نظامی، اسرائیل شکل جنگ را تغییر داده است. آنچه منابع از آن بهعنوان «جنگ الگوریتمی» یاد میکنند، نشان میدهد که ترور و هدفگیری دیگر صرفاً به اطلاعات میدانی یا جاسوسی کلاسیک متکی نیست.
انفجار همزمان پیجرها و بیسیمهای آلوده در سپتامبر ۲۰۲۴ که به کشته و معلول شدن هزاران نفر انجامید، نمونهای عینی از این تحول است. اسرائیل اکنون بهجای نفوذ مستقیم به سامانههای حزبالله، «محیط اطراف» نیروها را هدف میگیرد: تلفن همراه راننده، وایفای ساختمان، دوربینهای شهری، دادههای ترافیکی، حتی سیگنالهای بلوتوث. با ترکیب این دادهها و هوش مصنوعی، نقشهای از حضور هدف ساخته میشود و سپس الگوریتم تصمیم میگیرد چه زمانی و کجا حمله شود. در این مدل، ماشینها نهتنها ابزار جنگ، بلکه تصمیمگیر مرگ و زندگیاند؛ تحولی که مفهوم بازدارندگی و امنیت را بهطور بنیادین دگرگون کرده است. همزمان، فشار امریکا برای کشاندن لبنان به عادیسازی با اسرائیل از مسیر «مذاکرات فنی» و «صلح اقتصادی» دنبال میشود. کمیتههای نظامی آتشبس، بهتدریج با حضور چهرههای سیاسی ضد مقاومت به سازوکاری شبهدیپلماتیک تبدیل شدهاند که درباره امنیت جنوب لیتانی، زمانبندی خلع سلاح و حتی مدیریت اقتصادی مناطق مرزی بحث میکنند.
این دقیقاً همان الگویی است که اسرائیل پس از اسلو در کرانه باختری اجرا کرد: مهار جامعه از طریق مشوقهای اقتصادی، بدون اعطای حاکمیت واقعی. در سوریه نیز همان منطق حاکم بر لبنان در حال اجراست: نه بازسازی یک دولت مقتدر، بلکه شکلدهی به دولتی ضعیف، وابسته و قابلکنترل. تحولات دسامبر صرفاً به فروپاشی یک حاکمیت محدود نماند، بلکه بخش مهمی از ساختار دولت و انسجام اجتماعی را از هم گسست و جامعهای عمیقاً چندپاره بر جای گذاشت. امریکا میکوشد این وضعیت را در قالب «مدل سوری» عادیسازی کند؛ الگویی مبتنی بر اقتدارگرایی همسو که در آن ثبات از طریق مهار امنیتی، نه مشارکت سیاسی، تأمین میشود.
در این چارچوب، جنوب سوریه به میدان مداخله فعال اسرائیل تبدیل شده است؛ از تجاوزهای مستمر و تحمیل ترتیبات کنترلی جدید گرفته تا حمایت از اشکال خودمدیریتی محلی که عملاً حاکمیت مرکزی را فرسایش میدهد، حتی اگر نشانههایی از مقاومت مردمی در برابر این روند در حال ظهور باشد. در بُعد اقتصادی، دلاریشدن فزاینده اقتصاد سوریه نقش مکمل این پروژه را ایفا میکند. این روند، که بهظاهر با هدف مهار تورم و جذب سرمایه تبلیغ میشود در عمل استقلال پولی و توان تصمیمگیری دولت را تضعیف کرده و کشور را به شبکههای مالی خارجی وابسته میسازد. بازسازی، سرمایهگذاری و حتی زمین، بهتدریج از مقولههای حاکمیتی خارج و به موضوع قرارداد و امتیازدهی بدل میشوند. حاصل کار، نظمی است که در آن مقاومت نامشروع، حاکمیت قابلمذاکره و سرزمین قابلمدیریت تلقی میشود؛ نظمی با ثباتی مصنوعی که بحران را حل نمیکند، بلکه آن را به شکلی کنترلشده و دائمی بازتولید میکند.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.




