تاوان سنگین چشم‌های جادویی یک دختر | هنوز غروب آن روز شوم را خوب به یاد دارم

جوانی که توسط ماموران کلانتری دستگیر شده بود، شروع بدبختی‌هایش را از روزی دانست که یک دختر را در خیابان سوار خودرویش کرد.

به گزارش مشرق، جوان ۳۵ ساله به کارشناس اجتماعی کلانتری نواب صفوی مشهد گفت: داستان من سقوطی بود که با یک انتخاب هوس‌آلود و اشتباه شروع شد. غروب آن روز شوم را هنوز خوب به یاد دارم؛ ۲۴ ساله بودم و از محل کارم در فروشگاه لباس به خانه برمی‌گشتم. هوا کمی سرد و خیابان شلوغ بود. چشمم به دختری افتاد که کنار خیابان ایستاده بود. نمی‌دانم چرا، ولی پایم روی ترمز قرار گرفت. اسمش سمیرا بود. انگار یک جور چشمان جادویی داشت که مرا به سمت خودش می‌کشید. همان شب سرنوشت من عوض شد.

سمیرا زندگی عجیبی داشت. از همان اول گفت به مواد مخدر آلوده است. من اما جوان بودم و بی‌خبر از همه‌ چیز. فکر می‌کردم می‌توانم او را کنترل کنم. اولین‌ بار وقتی به خانه‌اش رفتم، به من هم تعارف کرد. گفتم فقط یک‌ بار امتحان می‌کنم. اما آن یک‌ بار هیچ‌وقت پایان نیافت و مدام تکرار شد.

از همان شب مواد مثل طنابی نامرئی دور گردنم پیچید. مدتی بعد دیگر هیچ‌ چیز مثل قبل نبود. کارم را از دست دادم، چون دیگر مثل سابق روی پاهایم نبودم. تمام روزهایم با سمیرا و مواد می‌گذشت. یک روز او را یواشکی به خانه مادرم بردم. مادرم از دیدن ما شوکه شد و سمیرا را بیرون کرد و مرا با خودش به مرکز ترک اعتیاد برد.

یک ماه درآن مرکز ماندم. فکر می‌کردم خلاص شده‌ام، اما هنوز خیلی ضعیف بودم. به محض اینکه بیرون آمدم، دوباره به سمیرا زنگ زدم. بعد از مدتی فهمیدم که سمیرا فقط مصرف‌کننده نیست. او در زمینه خرید و فروش مواد هم فعالیت می‌کرد و پول خوبی درمی‌آورد. وسوسه شیطانی به سراغم آمد و وارد این کار شدم. پول راحتی به دست می‌آوردم، اما آرامش نداشتم.

یک روز سمیرا غیبش زد. انگار هیچ‌وقت وجود نداشت. بدجور تنها شدم. در همین تنهایی بود که با دختری دیگر در بازار آشنا شدم. او هم مثل من معتاد و شکست‌خورده بود . چند ماهی با هم دوست بودیم تا اینکه مادرم که دیگر توان مقابله با من را نداشت، راضی شد او را صیغه کنم. خانواده دختر هم از خدا خواسته بودند، چون وضعیت مالی‌ مناسبی نداشتند.

خلاصه ازدواج کردیم، اما زندگیم بهتر نشد. برای خرج زندگی پیک موتوری شدم. درآمدش کم بود، اما چرخ زندگی را می‌چرخاند. یک سال گذشت. مصرف مواد و بدن‌دردهای مداوم باعث شد کارم را هم از دست بدهم. خماری و بی‌پولی ما را به جایی رساند که دیگر چاره‌ای جز سرقت‌های کوچک و خرد نداشتیم.

حالا مخارجم را از طریق سرقت تامین می کردم و به معتادی آواره و درمانده تبدیل شده بودم. در همین حال یک شب که از یک ساختمان نیمه‌کاره دزدی می‌کردم، پلیس مرا گرفت. حالا هم اینجا هستم و در انتظار حکم قاضی.

با دستور سرهنگ علی ابراهیمیان رئیس کلانتری نواب صفوی مشهد بررسی‌های تخصصی افسران دایره تجسس برای کشف سرقت‌های دیگر این جوان معتاد و دستگیری مالخران آغاز شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 24
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۰۷:۲۹ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    35 7
    امان از بی ایمانی
    • IR ۱۰:۵۱ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
      7 19
      معتادی چه ربطی به ایمان داره؟ بیا 100 ها تن نشون بدم که ایمان دارند و معتادند و از همین قماش
    • IR ۱۲:۲۵ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
      19 5
      دوست عزیز، امکان نداره کسی با ایمان باشه و همزمان معتاد به الکل یا مواد هم باشه ! وقتی ارزشمند و انسان گونه زندگی کردن از اولین دستورات دین هست چنین ادعایی کردن خودش با هم در تناقض آشکار هست، هرکسی هم بهتون چنین چیزی گفته شمارو ساده گیر آورده
    • IR ۱۴:۱۱ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
      5 0
      دقیقا
    • DE ۲۳:۴۹ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
      0 2
      کجای قران گفته که هوس الوده و کثیف هست؟ حتما عشقی خوبه که فقط توش دختر مهریه سنگین بگیره!
    • IR ۱۱:۱۸ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۹
      0 0
      کسی که حتی اندکی ایمان واعتقاد به خداوند هم داشته باشه هرگز منحرف نمیشه وبه سمت این کثافت کاری ها کشیده نمیشه!
  • IR ۰۷:۳۳ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    27 4
    از زن_شهوت_حال و حول شروع شد رسید به مواد_خماری_دزدی!
    • GB ۱۶:۰۴ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
      7 2
      دقیقا
  • IR ۰۹:۲۹ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    17 2
    عشق به قماش خیابونی زرا بهتر از این نمیشه انشاالله قسمت همه اونایی که رگ کردنشون واسه این جماعت پاره میکنن یکی از این دخترا قسمتشون بشه
  • TR ۱۰:۱۴ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    10 1
    به این نمیگن عشق هوس آلود ..میگن بی عقلی
  • IR ۱۰:۲۰ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    14 1
    پیروی از گام های شیطان ، کاش اولین قدم را برنداشته بود
  • IR ۱۱:۰۶ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    18 1
    زن زندگی آزادی به تمام معنا
  • IR ۱۱:۲۰ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    10 4
    آدم میترسه بره مشهد اینقدر اتفاق می افته اونجا
    • IR ۱۲:۵۳ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۹
      0 0
      چه ربطی داره هرچند همچین هم بی راه نگفتی
  • DE ۱۱:۴۷ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    13 1
    .... اسمش سمیرا بود. انگار یک جور چشمان جادویی داشت که مرا به سمت خودش می‌کشید. گفت به مواد مخدر آلوده است../ احمق چشمهاش جادوئی نبوده تو رگی زده بوده چشمهاش خمار مواد بوده// والله چه ظلمی این جانور به مادر بدبختش کرده بیچاره پدر و مادر ها که میسوزند و آب میشوند. تف بر هیکلت تنه لش . موادی ها را بایستی در اردوی کار برد و مانند ارتش در موقع جنگ باهاشون برخورد کرد تا روی مغز پوکشان خالکوبی شود.
    • IR ۱۶:۴۱ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
      0 0
      ای بابا چی باید گفت
    • IR ۰۴:۳۵ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۹
      0 0
      چرند نگید
  • سعید IR ۱۱:۵۱ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    10 0
    همیشه انسان باید برای خودش در تمام زمینه ها خطوط قرمز داشته باشه از خیابان گرفته تا فضای مجازی..
    • یاشاسین اردبیل IR ۱۶:۴۲ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
      7 0
      واقع همینطوره. بخدا دین هم همینو میگه و به همین زبان ساده
    • DE ۰۰:۱۱ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۹
      0 0
      دمت گرم
  • IR ۱۲:۲۳ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    5 0
    این کجاش داستان عشقی بوده باهوش
  • Ti IR ۱۲:۴۳ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
    5 8
    پول که نداشته باشی و بری عاشق هم بشی یعنی موش تو سوراخ نمی ره به دمُش هم جارو می بنده . عشق و حال مال پول دار ها هست ، شعر و غزل شنیدن و نصیحت و درس عبرت و آه و ناله مال ما بی پول ها ، تا بوده اینجور بوده .
    • IR ۱۱:۲۹ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۹
      1 0
      معلومه دمت گرم نیست که چرت وپرت میگی هاااا
    • IR ۱۱:۳۴ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۹
      1 0
      اتفاقا عشق وحال وصفای واقعی برای انسانهای باایمان و فیق خداست.اینایی که میگی عشق وحال درواقع کثافت کاری بخاطرنداشتن ایمان و عقل است.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس