ترامپ منازعاتی را آغاز کرد بدون اینکه بررسی کاملی از چگونگی پیروزی در آن داشته باشد و اتحادهایی را خراب کرد که بدون آن نمی‌توانست به اهدافش برسد. پس سیاست او نه فقط ناکام، بلکه از ابتدا متناقض بود.

سرویس جهان مشرق- ابرقدرت‌ها بیش از دولت‌های کوچکتر اشتباه می‌کنند زیرا فکر می‌کنند با قدرت خود پیامدهای هر اشتباهی را خنثی خواهند کرد. اما در واقع کسانی که از پیامدهای اشتباهات دولت‌شان مصون می‌مانند، سیاستمداران هستند نه مردمِ آن کشور.

با گذشت نزدیک به سه سال از ریاست جمهوری ترامپ، بازنگری سیاست خارجی او از سوی پایگاه‌های تحلیلی آغاز شده که در این میان یادداشت هال برندز در فارن افرز جالب توجه است. او مجموع سیاست خارجی ترامپ در این مدت را خلاصه کرده است در:

  • جدال با ایران، کره شمالی و ونزوئلا
  • ناکام‌گذاشتنِ تلاش‌های خود در توافق با افغانستان
  • جنگ بی‌پایان تجاری با چین
  • سست‌کردن اتحاد با دوستان

او می‌نویسد ترامپ دعواهایی را در عرصه بین‌المللی شروع کرد بدون اینکه بررسی کاملی از چگونگی پیروزی در آن داشته باشد و اتحادهایی را خراب کرد که بدون آن نمی‌توانست به اهدافش برسد. پس سیاست او نه فقط ناکام در پایان، بلکه از ابتدا دچار تناقض بود و این یعنی در سالِ پایانیِ دولت او باید منتظر نتایجی وخیم‌تر برای آمریکا نسبت به سه سالِ گذشته باشیم.

چهار مرحله تا پرتگاه

سال اولِ ریاست‌جهوری ترامپ، کسانی که برندز نام «محور جاافتاده‌ها» را بر آنها می‌نهد، در کنار ترامپ بودند. جیمز متیس وزیر دفاع، رکس تیلرسون وزیر خارجه و مک مستر مشاور امنیت ملی. آنها می‌خواستند ترامپ را روی ریل خود قرار دهند و ترامپ مقاومت کرد و دست آخر هر سه را کنار گذاشت.

سال ۲۰۱۸ میلادی فرصتی بود تا ترامپ به انتخاب‌های ترامپی‌اش جامه عمل بپوشاند. او از توافق هسته‌ای با ایران خارج شد و شروع به افزایش تعرفه تجاری با اروپا و چین کرد. این اقدامات در سال ۲۰۱۹ اولین پیامدهای منفی خود را نشان داد. او از متحدان آمریکا دورتر شده و نتیجه‌ای از جنگ تعرفه‌ها یا تحریم ایران نگرفته است؛ تنها مانده با سرنوشت خویش.

حالا به باور برندز، ترامپ در سال پایانی دو راه بیشتر ندارد. او یا به سیاست‌های سال اول برمی‌گردد (که به نظر او بسیار بعید است) یا نشانه‌های منفی که از سیاست‌های خود در سال ۲۰۱۹ دریافت کرد، حالا به پیامدهای جدی تبدیل می‌شود که گرفتارش خواهد کرد.

سه دولت متخاصم و ترامپِ تنها

توجه ترامپ در این مدت بیش از هر چیز به سه دولت معطوف بود:‌ ایران، کره شمالی و ونزوئلا. ترامپ ابتدا با وعده مداخله سخت در صورتِ نیاز وارد عمل شد و آشکارا برای تغییر رژیم اقدام کرد. اما اکنون مشخص شده که او تنها بلوف زده بود.

در کره شمالی سیاستِ دیگری را در پیش گرفت: فشار حداکثری همزمان با گفتگوی حداکثری. اما هدف اصلی که خلع سلاح هسته‌ای بود برآورده نشد و با اینکه پیونگ‌یانگ همچنان تسلیحات هسته‌ای و سامانه‌های موشکی‌اش را ارتقا می‌دهد، او یا توهمِ حل مسأله زندگی می‌کند!

در رابطه با ایران نیز هیچ سیاست جدیدی نداشت: خروج از توافق و بازگشت به تحریم‌های سابق. نتیجه جالبی هم به دست آورد: «ایران به آمریکا با کمپین فشار حداکثری از نوع خودش پاسخ داد». اسقاط پهپاد آمریکایی یک نمونه آن است هر چند به نظر برندز باید حمله به آرامکو و نفتکش‌ها را نیز باید به پای ایران نوشت. بازار نفت دچار پیش‌لرزه شد و حالا ترامپ هیچ برنامه‌ای برای رویارویی با این وضعیت جدید ندارد.

شاید او در برخورد با این دولت‌های متخاصم نیازمند متحدان بوده است، متحدانی که خود به آنها اعلام بی‌نیازی کرده بود. او علناً به سران کشورهای متحد حمله کرد، یکجانبه از توافقات بین‌المللی خارج شد و بر بخشی از واردات از اتحادیه اروپا تعرفه بست.

دور از انتظار نبود که با چنین سیاستی، متحدان اروپایی در خلیج فارس یا مقابله با چین همراه آمریکا نشوند. آنها حق دارند فکر کنند حتی در صورتی که علیه چین با آمریکا همراه شوند، دست آخر ترامپ یک توافق دوجانبه با چین امضا خواهد کرد و آنها فقط به ابزاری برای سنگین‌شدن وزنه آمریکا پیش از مذاکره با چین تبدیل می‌شوند. در مورد ایران نیز همین‌طور.

دستاوردهایی در حد ترامپ

به نظر برندز باید ترامپ را به خاطر برخی اقدامات و دست‌کم نیت‌ها تشویق کرد. افزایش بودجه نظامی در شرایطی که احتمال برخورد با روسیه و چین افزایش می‌یابد، برخورد با چین به جای سیاست همکاریِ‌ نزدیک اوباما که آشکارا غیرعاقلانه بود و تقویت ناتو در شرق اروپا تا حدودی از نگاه منافع آمریکا قابل توجیه است.

اما مشکل ترامپ این بود که در همه جبهه‌ها به صورت همزمان درگیر شد بدون اینکه «مشورت سازنده» در مورد میزان توانمندی آمریکا در این جنگ ‌همه‌جانبه داشته باشد. این روش موجبِ کاهش «اثرگذاری دیپلماتیک» آمریکا شد و حالا هزینه آن آشکار شده است.

آزمون سال آخر

طبیعتاً ترامپ باید به دنبال اصلاح روش خود و دست‌کم بازگشت به سیاست‌های سال اولِ دولتش باشد. اما دولتش توان این کار را ندارد. ترامپ دولتی ساخته که دائماً اعضایش تغییر می‌کنند اما همچنان بسیاری از کرسی‌ها خالی است. در واقع او روی چند کرسی اصلی تمرکز کرده اما همچنان در مورد آن نیز به نتیجه نرسیده است، چه برسد به اینکه بخواهد یک تغییر کامل را اِعمال کند.  

حتی دو گماشتهِ جدید او در امنیت ملی، یعنی رابرت اُ برایان در سِمت مشاور و متیو پاتینگر به عنوان معاون او نیز به نظر نمی‌رسد دستورکار مشخصی برای تغییر در اختیار داشته باشند. این گونه عزل و نصب‌ها نشان می‌دهد او خود فکر می‌کند و تصمیم می‌گیرد، ‌ پس تا زمانی که او مسئولیت اشتباهاتش را نپذیرد نباید امیدی به آدم‌های جدید داشت. این در حالی است که سال آخر دولت او ایالات متحده بخاطر سیاست‌های اشتباه گذشته در برابر تصمیماتِ دشوارتری هم قرار گرفته است.

یک خطر جدی در سال ۲۰۲۰ که ممکن است گریبان آمریکا را بگیرد، اشتباه رئیس‌جمهور در توافق با طالبان، پکن و تهران است؛ توافقاتی که به نظر می‌رسد در صدر لیست برنامه‌های ترامپ قرار دارد. این خطر از سه جهت قابل توجه است:

  • کنارگذاشتن بولتون نشان می‌دهد ترامپ تمایل دارد در سال جدید، یک دیپلماسی موفق داشته باشد، نه نزاع بی‌پایان. اما نکته اینجا است که او هنوز مذاکره‌کننده قدرتمندی ندارد.
  • ممکن است برای اعلامِ‌ پیروزی پیش از انتخابات ۲۰۲۰ عجله داشته باشد و توافقاتِ بدی را امضا کند.
  • طرف‌های او در این مذاکرات در دو سه سال گذشته دست او را خوانده‌اند و نقاط ضعفش را می‌دانند. طالبان خبر گرفته که ترامپ در هر صورت قصد دارد عمده نیروهایش را از افغانستان بیرون بکشد پس امتیازی نمی‌دهد. پکن فهمیده ترامپ روی افت شاخص بورس در آمریکا حساس است. پیونگ‌یانگ حدس می‌زند ترامپ که موفقیت در مذاکره با کره شمالی را اعلام کرده نسبت به تقابلِ مجدد حتی در صورت پیشروی آزمایش‌های کره شمالی خوددار است و ایران مطمئن شده ترامپ علی‌رغم ادعاهایش در عمل دوست ندارد تنش نظامی حتی دیپلماتیک با تهران را افزایش دهد.

زمان به نفع طرف‌های مذاکره می‌گذرد، نه آمریکا. پس بیهوده نیست که طالبان در کمپ‌دیوید و اخیراً ایران در نیویورک، دستِ درازشده ترامپ برای توافق را رد کردند. این نتیجه یک سیاستِ اشتباه بود و آن اینکه، ترامپ دست خود را از اهرم‌های فشار خالی کرد. به ویژه در مورد ایران و کره شمالی، وی به «فشار حداکثری» روی آورد که معنای روشنی دارد: ما هر چه داریم علیه شما به کار می‌بندیم. پس چرا پیونگ‌یانگ و تهران تصمیم به اقدامات تحریک‌آمیز نگیرند وقتی می‌دانند دیگر بیش از این اهرمی برای فشار بر آنها وجود ندارد و وضع از این بدتر نخواهد شد؟

برندز به واقعیت ساده‌ اما مهمی اشاره می‌کند: وقتی ترامپ از فشار حداکثری صحبت می‌کند و نتیجه نمی‌گیرد، بلافاصله «آمریکا در وضعیت ضعف آشکار» گیر افتاده و توپ زیر پای طرف مقابل قرار می‌گیرد.

جمع‌بندی

بهره‌گیری رسانه‌ها از اشتباهات ترامپ موجب شده سیاست او در پیگیری یکجانبه منافع ملی و تضعیف نظم جهانی که ایالات متحده بعد از جنگ جهانی دوم درانداخته بود، از محبوبیت کمتری برخوردار شود و به جای آن، «بین‌الملل‌گرایی» (internationalism) دوباره در افکار عمومی جان بگیرد، جبهه‌ای که دموکرات‌ها در آن قرار دارند. مبلغانِ این ایده می‌توانند با صدای بلندتری فریاد بزنند وقتی رهبری نظم جهانی را، از امنیت کشتیرانی گرفته تا روابط اقتصادی، بر عهده داشتیم امنیت و شکوفایی اقتصادیِ بیشتری را تجربه می‌کردیم.

البته ترامپ نیز داده‌های مطلوب خود را دارد، مانند افزایش اشتغال. حتی برندز اذعان می‌کند در همان نظرسنجی‌های بالا، عمده مردم گفته‌اند سیاست خارجیِ بلندپروازانه تنها زمانی خوب است که ابتد به مشکلات داخلی توجه شود. پس آنچه فضا را برای بین‌الملل‌گرایان باز کرده است، نه اهداف ترامپ بلکه روش‌های اشتباه او در پیگیری اهدافش است مانند تخریب اتحادها به جای ترمیم آن و جنگ تجاری به جای مصالحه.

منابع

https://www.foreignaffairs.com/articles/۲۰۱۹-۰۹-۲۷/reckless-choices-bad-deals-and-dangerous-provocations

https://www.cagle.com/paul-zanetti/۲۰۱۷/۰۴/trump-foreign-policy-۳