کد خبر 953384
تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۰۷:۴۰

«حالا که می‌روی» طلیعه یک انقلاب است؛ انقلابی در موسیقی سنتی ایرانی که شاید برای رقم‌خوردنش باید سال‌های سال صبر پیشه کنیم اما می‌توانیم به نزدیکی‌اش امیدوار باشیم.

به گزارش مشرق، حالا که می‌روی حاصل همکاری یک گروه سه‌نفره و جذاب است که رنگی تازه به موسیقی عاشقانه داد. آقایان فرید سعادتمند، محمدمهدی سیار و محمد معتمدی در یک کار گروهی خاطره دوران اوج تصنیف فارسی در دهه ۵۰ شمسی را زنده کردند. در همان روزهای اول پس از رونمایی آلبوم در گفت‌وگویی تفصیلی با آقایان سیار و معتمدی درباره مختصات اثر به گفت‌وگو پرداختیم. نقد و بررسی آلبوم هم مثل باقی آلبوم‌های زمستانی می‌ماند برای بهار پیش‌رو؛ اما در یک نگاه کلی «حالا که می‌روی» از نظر ما کامل‌ترین و فاخرترین آلبوم سال گذشته است. آلبومی که در شعر، اجرا، سازبندی و تنظیم از مرتبه خوب پایین‌تر نمی‌آید و چند قطعه عالی را در خود جای داده است.» خب حالا می‌خواهیم به ادعای کامل‌ترین و فاخرترین آلبوم سال ۹۷ یک ادعای تازه هم اضافه کنیم. «حالا که می‌روی» از نظر من قاصدکی است که خبر از بهار پیش روی موسیقی سنتی می‌دهد. «حالا که می‌روی» طلیعه یک انقلاب است؛ انقلابی در موسیقی سنتی ایرانی که شاید برای رقم‌خوردنش باید سال‌های سال صبر پیشه کنیم اما می‌توانیم به نزدیکی‌اش امیدوار باشیم.
بیشتر بخوانید:

بهترین قطعات موسیقی معاصر از دهه ۵۰ تا امروز جملگی حاصل همنشینی گروهی از نخبگان شعر و موسیقی در کنار یکدیگر بوده است؛ از تجربه «چاووش» گرفته تا گروه «شیدا». از همکاری «کامکارها» گرفته تا «پورناظری‌ها». گویی در «بند» های موسیقی چیزی متولد می‌شود که در کارهای فردی نیست؛ البته ستاره اقبال همه شاعرها، آهنگسازان و موسیقیدان‌ها با هم جفت نیست اما آن‌هایی که می‌توانند کنار هم بودن را تحمل کنند، درخشان‌ترین آثار موسیقی تاریخ را ساخته‌اند. تجربه چاووش در سال‌های ابتدایی انقلاب یکی از بهترین نمونه‌های فعالیت گروهی در کشور ماست. استاد محمدرضا لطفی در کنار اساتیدی چون حسین علیزاده و محمدرضا شجریان، ترکیبی جادویی ساخته بودند که با ترانه‌ها و شعرهای هوشنگ ابتهاج تبدیل به چیزی بیشتر از جادو می‌شد؛ چیزی که «سپیده» را ساخت، سپیده‌ای که به نظر حضرت امام؟ ره؟ همان چیزی بود که انقلاب می‌خواست. حال سؤال اینجاست، چه چیزی باعث تمایز آثار انقلابی، درخشان و جریان‌ساز از آثار معمولی و متوسط است؟ قصد دارم در این گزارش به‌نحوی اجمالی توضیح دهم که چطور یک اثر می‌تواند به نقطه عطف تبدیل شود و چرا «حالا که می‌روی» آغاز شکل‌گیری یک نقطه عطف را نوید می‌دهد.

میراث موسیقی ایرانی طی قرن‌ها شاهد چند نقطه عطف بوده است؛ نقاط عطفی که تاریخ موسیقی این سرزمین را ساخته است. احتمالاً نخستین نقطه عطف موسیقی سنتی ایرانی تحول از موسیقی مقامی به موسیقی دستگاهی است. در دوران تیموریان به‌واسطه رونق بعضی نقطه‌های تمدنی در ایران، مفهوم موسیقی مقامی که در عثمانی بسط یافته بود، به موسیقی دستگاهی تحویل شد. در واقع بنیاد چیزی که ما از موسیقی سنتی ایرانی می‌شناسیم در این دوران گذاشته شد. بعدها موسیقی دستگاهی از دوران صفویه تا دوران قاجار سیر تکامل و ترقی خود را طی کرد و در دوران ناصری با ظهور میرزاعبدالله فراهانی به اوج خود رسید. میرزاعبدالله با تدوین گوشه‌ها، آوازها و دستگاه‌های ایرانی تحت یک نظام خاص ردیفی نو پدیدآورد که بعدها به نام خودش، ردیف میرازعبدالله مشهور شد. با پررنگ‌شدن تجدد از سال‌های پایانی عصر ناصری کم‌کم موسیقی سنتی از دوران شکوه و رونق خود فاصله گرفت. این دوران افول کم‌وبیش تا آغاز دهه ۵۰ هجری شمسی ادامه پیدا کرد؛ البته در این دوران هم ستاره‌هایی در موسیقی سنتی همچون استاد ابوالحسن صبا پیدا شدند اما درخشش آن‌ها بازتابنده جریان موسیقی دوران‌شان نبود. در دهه ۵۰ بود که استاد هوشنگ ابتهاج با راه‌اندازی برنامه گلها در رادیو دوباره تنور موسیقی سنتی را داغ کرد؛ تنوری که با ورود لطفی به رادیو آن را به درجه ذوب رساند و یخ موسیقی عصا قورت‌داده و محفلی‌شده ایرانی را به‌تمامی آب کرد. مشهور است که نواختن استاد لطفی در رادیو ساز را گران کرد، یعنی اگر تا پیش از شهرت او تار ۱۰ تومان بود، پس از اجراهای او ۱۰۰ تومان شد. همین جمع بعدها در هنگامه انقلاب بنیان گروه چاووش را گذاشت که پیشتر به آن اشاره کردم. چاووش توانست موسیقی سنتی ایرانی روی دوش بگذارد و با همراهی با فضای اجتماعی، موسیقی دستگاهی را وارد سپهر تازه‌ای کند. موسیقی سنتی که تا پیش از چاووش همیشه لحنی بزمی داشت، همگام با انقلاب اسلامی لباس رزم به تن کرد و صدای انقلاب شد.


موسیقی سنتی در دهه ۶۰ به هزار دلیل که شرحش مثنوی هفتادمن کاغذ است در بازگشتی ارتجاعی به دوران موسیقی قجری برگشت. موسیقی سنتی از نیمه دوم دهه ۶۰ به یک موسیقی بی‌روح، مرده و یخ‌زده تبدیل شد؛ به چیزی که در جمع جوانان موسیقی پیرمردی خطاب می‌شد. در این دوران تا زمان حاضر چندبار زمینه‌هایی برای تحول و برداشتن گام تازه پدید آمد اما چیزی کم بود. گاهی موجی از شعرا بودند که شعرهایشان می‌توانست موسیقی سنتی را از دل فراموشخانه‌های قاجاری به زندگی معاصر ایرانی احضار کند اما تب موسیقی پاپ در دهه ۷۰ و البته برخی دلایل دیگر، اجازه اعتنای اهالی موسیقی به این شعرها را نداد. گاهی هم موسیقیدان و شعر بود اما خواننده‌ای که بتواند با آوازش این تحول را تضمین کند، وجود نداشت. بازگشت استاد محمدرضا لطفی به ایران در دهه ۸۰ و فعالیت‌هایی که او در سال‌های پایانی عمرش رقم زد، اولین جرقه‌های امید به فصلی تازه بود. لطفی با تأسیس گروه شیدا، تصنیف‌های قدیمی‌اش را بازسازی کرد. این بازآفرینی‌ها خاطره روزهای پرشور موسیقی سنتی را زنده کرد. کنسرت سال ۸۷ گروه شیدا و بازخوانی «سپیده» توسط یک خواننده جوان و ناشناخته که آواز شسته‌رفته‌ای تحویل می‌داد، چشم‌ها را خیره کرد. محمد معتمدی، آخرین کشف بزرگ محمدرضا لطفی بود؛ خواننده‌ای نترس که اوج صدایش یادآور استاد اکبر گلپایگانی بود. دریغ که فرشته مرگ آنقدر صبور نبود تا لطفی پروژه تازه‌اش را تکمیل کند.

بیشتر بخوانید:

قصد دارند حجاب را برای گروه‌های متدین علی السویه کنند / فشار می‌آورند که گرایش شیعی در آثار نمایشی ما نباشد / وزارت ارشاد بیشتر از آمریکا روی «دلار» تعصب دارد / مسئله نفوذ بسیار جدی‌تر شده است / تئوریسین خلخالی، ابراهیم یزدی بود


با فوت لطفی، معتمدی به راه‌های تازه‌ای رفت و مسیر کشف و تجربه‌اش را ادامه داد. گویا این‌بار هم برای تجربه یک لحظه انقلابی در موسیقی سنتی باید منتظر یک گروه می‌ماندیم؛ گروهی که از شاعرش گرفته تا آهنگساز و خواننده‌اش فرزند همین زمانه باشند، فرزندانی که هم اهل امروزند، هم ریشه در گذشته دارند. همنشینی فرید سعادتمند و محمدمهدی سیار با محمد معتمدی باعث شده ما به رقم‌خوردن یک انقلاب امیدوار باشیم. فرید سعادتمند با میراث‌داری پدرش استاد حسین سعادتمند، مداح صاحب‌سبک یزدی روح تازه‌ای از خلقیات و باورهای ملی و آیینی ما را به موسیقی سنتی آورده است. محمدمهدی سیار با الهام از جریان تحولی شعر انقلاب و جمع آن با احوال زمانه جدید و متأثر از سنت حکمت و فلسفه اسلامی، زبانی در شعر معاصر پدید آورده که خود تبدیل به نقطه عطفی در شعر انقلاب شده است. گردهمایی این سه نفر محصولی تازه درانداخته و طعمی چشیده‌نشده به کام‌مان ریخته است. استفاده از ترکیب نویی از واژه‌ها در ترانه‌ها و شعرهای «حالا که می‌روی» در کنار ترکیب‌بندی موفق سازهای شرقی و غربی، سبب شده اجرای با جزئیات معتمدی بیش از همیشه خود را به رخ بکشد. «حالا که می‌روی» دو قطعه آوازی دارد؛ یکی قطعه «نشانی» در دستگاه ابوعطا و دیگری «کوچه انتظار» در دستگاه نوا. «کوچه انتظار» از حیث دستگاهی آنچنان که باید به گوشه‌های آوازی متعهد است اما در عین تعهد به دستگاه آوازی در پیوند با معنی شعر و در خدمت بسط معنای آن ارائه می‌شود. احتمالاً همه ما مثال‌های زیادی در ذهن داریم که خوانندگان بنام موسیقی سنتی و به بهانه تعهد به دستگاه، معنای شعر را ذبح کرده‌اند. گذشته از ملاحظات فنی، لحن ارائه هم بارها معنی شعرها را کاملاً تغییر داده است. شعر در ستایش دل‌نبستن سروده شده است و لحن آواز غم تنهایی را متبادر کرده است؛ اما در این قطعه معتمدی وقتی به «مثل گل آفتابگردان در شب» می‌رسد، آنچنان در ادای کلمات و تکرار آن‌ها دقت می‌کند که معنای سرگیجه و حیرانی به‌خوبی منتقل می‌شود. در نهایت اگر چاووش با پیوند موسیقی بزمی با شعر حماسی توانست فصلی تازه در موسیقی سنتی ایران رقم بزند، توجه به زیست انسان معاصر و واردکردن مضامین امروزی به قطعه‌های موسیقی سنتی در کنار ارائه آوازی فنی که در عین حفظ سنت، لحن تازه شعر و موسیقی را توسعه می‌دهد، نوید آغاز مسیری را می‌دهد که پایانش می‌تواند انقلابی تازه در موسیقی سنتی ایرانی باشد.

برچسب‌ها