کد خبر 90704
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۳۹۰ - ۰۰:۲۴

به ما ایرانی‌ها می‌گویند: عصبانی! می‌گویند پرتوقع. ما که به همین جشنواره‌ها می‌گوییم «بزرگترین رویداد فرهنگی سالانه» کجایمان پرتوقع یا عصبانی‌ست؟ اصلاً چه کسی گفته جشنواره فیلم فجر بزرگترین رویداد فرهنگی یک سال ماست؟ کدام فرهنگ؟ پس چرا جهان گردان خارجی هنوز هم می‌گویند ماه محرم و سفر شما بزرگترین «کارناوال» مردمی در جهان است؟ بماند تا بعد.

گروه فرهنگی مشرق-جشنواره فیلم فجر، رخدادی که مشهور است بزرگترین اتفاق فرهنگی سال در ایرن بوده، اتفاقی که برای سینما رو ها روزهای صف های طولانی مقابل سینما و برای سینما گر ها و منتقدین،پاتوقی، خوردن قهوه ای و گعده ای و سیگاری و بعد تا سال آینده.
چند دهه است که این سور و سات هم زمان با جشن های انقلاب به راه می افتد و هر سال هم روال آن تکرار می شود؛ البته خروجی آن تقریبا یک مسیر را طی کرده است.
امسال قبل از رسیدن به جشنواره سال 90 تصمیم گرفته ایم کمی جدی و اندکی به زبان طنز آلود که از ویژگی های یادداشت های "نعمت الله سعیدی" است به زیر و رو کردن جشنواره بما هو جشنواره می پردازیم. این بار بخش اول یادداشت های او را با عنوان کلی"آبله سیمرغون" بخوانید و از این پس تا جشنواره فیلم فجر روزهای شنبه، دوشنبه و چهارشنبه این مطالب را در مشرق پیگیری کنید.

****
از سال هفتاد و دو-سه که حساب کنیم، از صدا و سیما گرفته تا جراید کثیر... که نه! بگو اسیرالانتشار، حقیر «جشنواره ببین» و «جشنواره بنویس» بوده‌ام. یعنی شانزده-هفده سال. بعد از این همه سال باید قبول کنیم بضاعت سینمای ایران همین است. حالا بعد از این همه سال باید قبول کنیم بضاعت سینمای ایران همین است؟! بعد از این همه سر و کله زدن؟! همین است... مگر چاره دیگری هم داریم؟ شاید سی سال پیش، وقتی با آمریکا به عنوان ابرقدرت جهان کفرزده سرمایه‌داری سرشاخ می‌شدیم، خیال می‌کردیم در این «هر مجدون مقدماتی» برگ برنده ما جبهه فرهنگ و هنر است و نقاط ضعفمان اقتصاد و تکنولوژی نظامی و دیپلماسی خارجی. امروز اما اوضاع برعکس شده. ماهواره... ماهواره واقعی!... هوا می‌کنیم؛ موشک‌های قاره‌پیما می‌سازیم؛ اورانیوم غنی می‌کنیم و سلول‌های بنیادی و چه و چه... به فرهنگ و هنر که می‌رسیم، آن وضع شعر و ادبیات‌مان است و این وضع سینمای ما!
شاید بعضی‌ها راست می‌گویند! می‌گویند ما ایرانی‌ها آدم‌هایی تندمزاج و عصبانی هستیم. زود از کوره در می‌رویم و به سیم آخر می‌زنیم. اما هندی‌ها اینجور نیستند. چینی‌ها خیلی آرام و پرحوصله‌اند. لهستانی‌ها صبورتر از ما به نظر می‌رسند و... اما جشنواره‌های فیلم فجر ثابت می‌کنند که نخیر! ما از اسکیموهای قطب جنوب و سرخپوستان قطب شمال هم صبورتریم. صبر و حوصله ما ایرانی‌ها انصافاً گاهی عجیب و غریب است! می‌بینیم خون پدرمان دارد از سبیل‌های آقای کارگردان می‌چکد، اما مثل دوشیزگان ژاپنی همه برایش دولا و راست می‌شویم و به استاد (!) احترام می‌گذاریم. می‌بینیم یارو دارد خودش را روی پرده سینما به خاک سیاه می‌نشاند، به جد و آباد خودش فحش می‌دهد، به منافع ملی خودش، به هرچه دارد و ندارد ناسزا می‌گوید، کفر می‌گوید، زده به سیم آخر و عن‌قریب است اِزار از پا کشیده و... معذرت می‌خواهم-ها! رویم سیاه! گلاب به روی‌تان... بعله، اما کسی چیزی نمی‌گوید! اگر هم بگوید، فوق آخر اینکه: «ببخشید استاد! بهتر نبود این حاصل احساسات درونی‌تان را... همان سکانس‌هایی که از اعماق دل شما... به زمین ریخته بود را با تأکید بیشتری در نماهای کلوز‌آپ و با پایان باز به تصویر می‌کشیدید؟ البته جسارت نمی‌کنم، این فقط احساس من است که فکر می‌کنم در اوج داستان، وقتی سمفونی احساسات مخاطب (با «ی» به جای «م») چون آبشاری به صدا درمی‌آید، آن احساسات شما در فیلم گم شده و... چطور بگویم؟... یک طوری می‌شود که من دوست ندارم. ببخشید، البته این فقط نظر من بود!»



الغرض، روال جشنواره‌های سینمایی فجر تقریباً این جوری‌ست که: از هر صد فیلم پنجاه فیلم را نه تو می‌بینی نه کس دیگری. سی فیلم را اگر هم بخواهی، نمی‌توانی در سالن سینما طاقت بیاوری و تا آخر ببینی. ده فیلم را تا به آخر می‌بینی و تازه می‌فهمی نمی‌توانی و باید نمی‌توانستی تا به آخر ببینی! («هری پاتر» را گاهی با دور تند می‌بینی و فقط می‌روی سراغ صحنه‌های دلخواه، چه رسد به این فیلم‌های ویژه بی‌جلوگی!؟) پنج فیلم را می‌بینی، اما چه دیدنی؟ اگرچه بالاخره دیده‌ای و باید حداقل از عمر خودت دفاع کنی که برای اینها تلف شده. می‌ماند دو-سه فیلم نسبتاً خوب. (البته در نسبت با آن فیلم‌های بلانسبت قبلی) برای تحریک اشتهای نقّادی و نقدنویسی یک مشت منتقد ویلان که اینها هم دو-سه کلمه چیزی بنویسند و نانی بخورند. می‌ماند یک مشت شیشه خورده به شکل مرغ لاری و چند کیلو شیرینی و گزارش تصویری و صوتی از کل مراسم. اینها می‌شود مواد لازم برای برگزاری یک جشنواره سینمایی از نوع فجر. (البته کمی وقاحت، به مقدار لازم، یادمان رفت)
بعد به ما ایرانی‌ها می‌گویند: عصبانی! می‌گویند پرتوقع. ما که به همین جشنواره‌ها می‌گوییم «بزرگترین رویداد فرهنگی سالانه» کجایمان پرتوقع یا عصبانی‌ست؟ اصلاً چه کسی گفته جشنواره فیلم فجر بزرگترین رویداد فرهنگی یک سال ماست؟ کدام فرهنگ؟ پس چرا جهان گردان خارجی هنوز هم می‌گویند ماه محرم و سفر شما بزرگترین «کارناوال» مردمی در جهان است؟ بماند تا بعد.
والسلام.

نعمت الله سعیدی
ادامه دارد...