در جریان بررسی صلاحیت ها، سخنان یک نماینده اصلاح طلب در مخالفت با وزیر پیشنهادی ارشاد، به واسطه کثرت مسایل اصطلاحا «خط قرمزی»، در رسانه های اصلاح طلبان به عنوان «نطق آتشین» دست به دست شد.

سرویس سیاست مشرق- در جریان مذاکرات مجلس برای بررسی صلاحیت گزینه های پیشنهادی کابینه دوازدهم، نماینده حوزه انتخابیه دماوند، در مخالفت با وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی(سید عباس صالحی)، نطقی ایراد کرد که خیلی زود به واسطه کثرت مسایل ملتهب و اصطلاحا «خط قرمزی» مطرح شده در آن، در رسانه های و شبکه های اجتماعی اصلاح طلبان به عنوان «نطق آتشین»، بازتاب گسترده ای یافت

قاسم میرزایی نیکو، نماینده حوزه انتخابیه دماوند و فیروزکوه از فهرست امید(اصلاح طلبان)، به عنوان مخالف دوم سیدعباس صالحی وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی، چنین گفت:

"ما تازه داشتیم به هوای تازه‌ای که سیدرضا صالحی امیری با خود آورده بود، عادت می‌کردیم که ناگهان با سیدعباس صالحی مواجه شدیم؛ مردی که از شهر مشهد آمده؛ شهر کنسرت ممنوع!

ما منتظر هستیم که ببینیم که فرهنگ چه زمانی به اهالی آن سپرده می‌شود و به جای دادن قبر به هنرمندان، به آنها اعتبار و امنیت شغلی می‌دهند و مشخص شود برنامه صالحی در این بخش چیست.

اما نباید فراموش کنیم که جمله «تکرار می‌کنم» از سوی سیدمحمد خاتمی مطرح شد که زمانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و همین جمله تاثیر زیادی در پیروزی حسن روحانی داشت.

‌ امروز حسن روحانی به مردمی که به او رای دادند و تفکر ۲۴ میلیونی مدیون است و نباید با رفتارها و انتصابات، سلب اعتماد این تفکر و همچنین جریان اصلاح‌طلبی را به دنبال داشته باشد و به آن ضربه بزند. وزارت ارشاد و مدیریت آن حق مسلم نخبگان فرهنگی و هنری است و باید نخبگان فرهنگی و هنری در مدیریت فرهنگ و هنر سهیم شوند.

سید عباس صالحی، وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی

برای ما مشخص کنید که دیدگاه شما(سید عباس صالحی) در حوزه فرهنگ چیست. ربنای شجریان و پخش آن پیش کش، یک بار برای همیشه معلوم کنید که حلال و حرام در حوزه فرهنگ چیست.

پاسداشت سید هنرمند نقاش فرهنگستان هنر و مادر مجسمه مادر که هم اکنون در حبس است، را نخواستیم اما بگویید که وزارت ارشاد چه زمانی می‌خواهد از هفت خوان صدور مجوز رها شود.

امروز ما دل به کارتون‌های هادی حیدری و مطالب محمد قوچانی بسته‌ایم، شما بگویید برای حمایت از هنرمندان چه کرده‌اید؟ ما هیچ دست خطی از شما در حمایت از کیارستمی و فرهادی نخوانده‌ایم و ندیده‌ایم.

اینکه آمار کمی تولید و انتشار فیلم و کتاب ارائه می‌شود و بعضا این آمار دست‌کاری نیز می‌شود کافی نیست؛ باید معلوم شود چند «کلنل» هنوز در وزارت ارشاد خاک می‌خورد.

بگویید چه کارهایی کرده‌اید که نسل جوان هنرمند به آن سوی مرزها نرود؟ برای استفاده بهینه از صفحات اجتماعی و فضای مجازی چه برنامه‌ای دارید؟

به ما بگویید که در کدام یک از کنسرت‌ها و یا جشن‌های فرهنگی هنری و صنفی شرکت کرده‌اید و خط فکری شما چیست؟

اگر وزارت ارشاد به دست اهلش نرسد و مشخص نشود چه برنامه‌ای بر اساس تفکر افرادی که به دولت دوازدهم رای داده‌اند در وزارت ارشاد اجرا خواهد شد رای‌هایی که داده شده به مثابه کالا تلقی می‌شود و آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود."

ابتدا به محتوای این «نطق آتشین» می پردازیم:

ایشان فرمودند"صالحی از مشهد آمده، شهر کنسرت ممنوع". این که آقای صالحی اهل مشهد است که در آن کنسرت ممنوع شده(و لابد مشهدی بودن نکته منفی در کارنامه صالحی است یا او مسوول ممنوعیت کنسرت هاست!) چه نوع استدلالی است و چه چیز را اثبات می کند؟ آقای شجریان هم که به طور خودخواسته و با ارسال دو نامه سرگشاده به رییس وقت سازمان صدا و سیما، پخش صدای خود را از رسانه  ملی، ممنوع کرده هم اهل مشهد است. همان شجریانی که این نماینده محترم، چند سطر جلوتر سنگش را به سینه می زند.

میرزایی نیکو در ادامه می گوید، "ما تازه داشتیم به هوای تازه ای که صالحی امیری با خود اورده بود، عادت می کردیم". سوال این جاست که صالحی امیری دقیقا کدام هوای تازه را به ارشاد آورده است. اصولا آقای صالحی امیری(برادر فلاح) این هوای تازه را در مدت چند ماهی که مسوولیت داشت، از کجا با خود آورده بود؟ وزارت اطلاعات؟ مگر نه این که یکی از انتقاداتی که به رییس جمهور می شد این بود که چرا فردی با سوابق عمدتا امنیتی را سکاندار عرصه فرهنگ و هنر کرده است؟ مگر همین آقای صالحی امیری نبود که در مصاحبه خود در روز رای گیری انتخابات ریاست جمهوری، خطاب به رییسی گفته بود که " اگر هنرمند می خواستید، می گفتید ما برایتان با اتوبوس می فرستادیم"؟ آیا همین نگاه «اتوبوسی» جناب وزیر سایق به هنرمندان، داد عزیزان هنرمند را در نیاورد؟

رضا صالحی امیری، وزیر پیشین ارشاد

سوال اساسی این است که از کی تا حالا، صالحی امیری که به عنوان یک چهره امنیتی شناخته می شود، اهل فرهنگ به حساب می آید، و سید عباس صالحی که همه عمر در مسایل فرهنگی بود(بدون یک روز سابقه اطلاعاتی)، غیر فرهنگی و نامرتبط با این حوزه است؟ مگر نه این که آقای صالحی معاون همان وزارتخانه ای بود که دوست آقای میرزایی(برادر فلاح) سکاندار آن بود؟

 باز ایشان فرمودند که "وزارت ارشاد و مدیریت آن حق مسلم نخبگان فرهنگی و هنری است ". از کی تا به حال علی جنتی و رضا صالحی امیری نخبگان فرهنگی هستند؟ قصد ما دفاع از سید عباس صالحی نیست(چرا که ایشان منتخب آقای روحانی است و رییس جمهور باید مدافع و پاسخگوی عملکرد ایشان باشد)، لیکن، آیا چهره ای که تمام طول دوران کاریش به عنوان نویسنده و مسوول نشریات فرهنگی و دینی بوده، به اندازه علی جنتی و صالحی امیری، فرهنگی محسوب نمی شود؟

در ادامه، میرزایی نیکو بار دیگر به حربه بارها استفاده(سوء استفاده شده) «ربنا»ی شجریان متوسل می شود، چرا که ظاهرا  پروپاگاندایی که جریان اصلاحات در جریان تبلیغات انتخاباتی با قضیه کنسرت و ربنا به راه انداختند، به کام او مزه کرده و بی خیال آن نمی شود.

"پاسداشت سید هنرمند و مادر مجسمه مادر" مطالبه دیگری است که نیکو مطرح می کند. پر واضح است که منظور او همان سران در حصر فتنه ۸۸ است که ایشان سهوا یا عامدانه ان ها را در «حبس» می خواند. حال باید از او پرسید که آیا از منظر جناب ایشان، فتنه گری و آشوب طلبی پاسداشت هم لازم دارد؟ یعنی بابت ۸ ماه به اغتشاش کشیدن پایتخت بر سر یک ادعای دروغ، باید وزارت ارشاد جمهوری اسلامی برای ایشان پاسداشت بگیرد و به آن ها دستخوش بدهد؟

و در جای دیگر فرمودند: " امروز ما دل به کارتون‌های هادی حیدری و مطالب محمد قوچانی بسته‌ایم، شما بگویید برای حمایت از هنرمندان چه کرده‌اید؟" حالا شاید بتوان یک کارتونیست را هنرمند نامید، ولی «محمد قوچانی» روزنامه نگار و مدیر رسانه ای، با کدام تعریف در ذیل هنرمندان قرار گرفته است؟ مضاف بر این که،  از بین این همه هنرمند طراز اول و برجسته و جوان کشور، چطور در دید نماینده محترم دماوند و فیروزکوه هادی حیدری، کارتونیست روزنامه های زنجیره ای که چند باری به واسطه کاریکاتورهای موهن خود محکوم شد و تذکر گرفت، و محمد قوچانی که همواره در این مملکت تریبون های متعدد در اختیار داشته و با پول کارگزاران مجله پشت مجله در می آورد، و تازه اکنون به دستخوش خدمتی که به جریان متبوع سیاسی آقای نکویی کرده، قصد دارد مسوولیت مجموعه پولدار و مجهز همشهری را در دست بگیرد، نماد هنرمندان این کشور شده اند، معمایی است که آقای نیکو باید جواب آن را بدهد.

یا این که آقای صالحی به عنوان معاون فرهنگی ارشاد در دولت یازدهم، که حوزه مسوولیت او کتاب و نشر بوده،  به چه دلیلی باید، به زعم این نماینده محترم،  برای فرهادی و کیارستمی «دلنوشته» و «نامه «قدایت شوم» بنویسد؟

ایشان خواستار آن شده که آقای صالحی "یک بار برای همیشه تکلیف حلال و حرام را در فرهنگ و هنر مشخص کند". از این نماینده اصلاح طلب می پرسیم که آیا وزیر فرهنگ مسوول تعیین حلال ها و حرام هاست؟ پس دستگاه مرجعیت و روحانیت چکاره است؟ اگر قرار بود تکلیف این مسایل یک بار برای همیشه معلوم شود، چه نیازی به دستگاه فقاهت و بحث اجتهاد است؟

در بخش دیگری از این نطق «پرحرارت»، جناب نماینده برای آن که از فرصت ۴ سال یک بار برای تعیین صلاحیت وزرا، نهایت استفاده را ببرد و «دیده» شود و «لایک» بگیرد، گریزی هم به حوزه ادبیات می زند تا با مطرح کردن یک رمان وابسته به جریان روشنفکری، دل های بیشتری به دست بیاورد! از بین کل آثار محمود دولت آبادی، یک کتاب «کلنل» بنا به دلایل متعدد تاکنون نتوانسته مجوز انتشار بگیرد، در حالی که ترجمه های آن به زبان های دیگر منتشر شده است. اگر بنا باشد که از کل آثار یک نویسنده قدیمی که بیش از ۵۰ سال است می نویسد، یک کتاب هم به مشکل ممیزی نخورد، پس بفرمایند که کل دستگاه نظارت و ممیزی در ارشاد جمع شود تا فردا روز، کتب ضاله و موهن و پورنوگرافیک هم منتشر شود؟ به واقع مشکل اقای نکویی کل ممیزی است نه کلنل.

سوالات پی در پی سطحی و به شدت ژورنالیستی مثل این که برای «استفاده بهینه از صفحات اجتماعی و فضای مجازی» چه برنامه ای دارید، چه ارتباطی به برنامه کاری یک وزیر پیدا می کند؟

این که ایشان خطاب به گزینه پیشنهادی می گوید، " چه کارهایی کرده اید که جوان هنرمند ما به آن سوی مرزها نرود؟"، مصداق بارز عوامفریبی ژورنالیستی و زرد است. این که آقای صالحی باید کاری در این زمینه می کرده، امری است که ارتباط آن را فقط ذهن کژتاب نکویی می تواند برقرار کند، چرا که صالحی معاون فرهنگی بوده و امور کتاب در حوزه فعالیت اوست و جوانان هنرمند(مزید اطلاع این آقای نماینده لیست امید) به جاهای دیگر مربوط می شود و اتفاقا سوالی است که باید از دوست آقای نکویی یعنی صالحی امیری پرسید که وزیر ارشاد دولت یازدهم بوده است.

این که صالحی در کدام کنسرت یا رویداد فرهنگی شرکت کرده، مصداق همان مثال عوامانه است که مدیر ورزشی حتما باید " عکس با شورت ورزشی داشته باشد"! آقای عباس صالحی دست کم این حسن را داشته و دارد که کل سابقه کاریش در حوزه فرهنگ بوده و به مانند رفیق آقای نکویی، از معاونت وزارت اطلاعات به وزارت ارشاد نیامده است.

عقل، منطق و اخلاق ایجاب می کند که درباره عملکرد صالحی، از حوزه مسوولیت او، یعنی کتاب و کتابخوانی استفسار کرد. به گواه قاطبه اهالی نشر و کتاب، دوران آقای صالحی از بهترین دوران این وزارتخانه در حوزه کتاب بوده، به طوری که هم حداقل مانع در برابر ناشران و فعالان این حوزه ایجاد شده، و هم به نحوی ظریف و با شیوه های مصلحت جویانه فرهنگی، دغدغه های اهل دین لحاظ شده است، طُرفه ان که صالحی هم مرد کتاب است و هم مرد دین.

اما جالب این است که بدانیم این حرف ها از دهان چه کسی شنیده می شود؟ راستی جناب آقای میرزایی نیکو که این گونه به مدافع سینه چاک ربنای شجریان و کیارستمی و فرهادی شده چه خاستگاهی دارد؟

در مرور سوابق آقای نکویی به نکته جالبی بر می خوریم:

عضویت در شورای راه‌اندازی دانشگاه امام باقر(ع) و عهده‌دار شدن معاونت آموزشی و اجرایی دانشگاه مذکور

تدوین اساسنامه و سرفصل دروس دانشگاه امام باقر(ع)

محض اطلاع برخی مخاطبان گرامی مشرق، دانشگاه امام باقر(ع)، دانشگاه وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است. این که آقای نکویی که خود را جزو موسسان این دانشگاه معرفی می کند، این معنا را به ذهن القاء می کند که ایشان در مقطع تاسیس این دانشگاه(سال ۶۵) جزو مدیران ارشد اطلاعاتی بوده که مسوولیت مهم معاونت آموزشی و اجرایی و تدوین اساسنامه و سرفصل دروس به ایشان واگذار شده بود.

ایشان در دوره ای در وزارت اطلاعات بودند که همه چهره های بعدا معروف شده جریان چپ و اصلاحات(عباس عبدی، اصغرزاده، علیرضا علوی تبار، محمدرضا تاجیک، محسن امین زاده، خسرو تهرانی و سعید حجاریان) که جزو رادیکال ترین عناصر ساختارشکن اصلاحات شدند، از مسوولان ارشد این وزارتخانه بودند. دوستی دیرین او با حجاریان(تئوریسین اصلاحات) که بنا بر برخی اخبار حالت مرید و مرادی دارد، از همین جا آغاز شد.

درباره تفکرات و عملکرد حجاریان و یاران او در وزارت اطلاعات ان دوره، بد نیست بخشی از خاطرات حجت الاسلام حسینیان، رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی را که زمانی در دهه ۶۰ به عنوان جانشین دادستان وزارت اطلاعات در این وزارتخانه خدمت می کرد، مرور کنیم:

" من و آقای محسنی اژه‌ای به خاطر عملکردهای خشونت آمیز آقای حجاریان و و ربیعی نتوانستیم آنجا بمانیم. چطور شده است که یک مرتبه در جامعه همه چیز برعکس شده و ما مبدل به چهره‌های خشن شده‌ایم و آن‌ها چهره‌های ملایم و ضد خشونت شده‌اند!"

مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری دولت یازدهم و معاون ضدجاسوسی وزارت اطلاعات در دوره ریشهری و قائم مقام وزارت در دوره فلاحیان، نیز درباره تندروی این حلقه در مصاحبه با مشرق چنین گفته بود:

وقتی دولت دوم خرداد آمد طبیعی بود که تیم اصلاح طلبان دولت خاتمی نتوانند با گروه‌های اصولگرا کار کنند زیرا نقطه قوت وزارت اطلاعات از زمان تأسیس تا دوم خرداد این بود که وزارت اطلاعات از طیف‌های مختلف سیاسی بهره می‌برد. یک عده تندروتر بودند که البته بعد ها جدا شدند. خیلی از لیدرهای اصلاح طلب امروز، در گذشته نیروهای وزارت اطلاعات بودند و اواخر دوره وزارت جناب آقای ری شهری از وزارت خارج شدند. خودشان گفتند چون مزاجشان تند بود نمی‌توانیم کار کنیم و خارج شدند.

پورمحمدی هم مانند حسینیان تاکید کرد که اصل ماجرای قتل های زنجیره ای مربوط به نیروهای چپ وزارت بود:

 افراد اصلی‌ای که در این قتل‌ها مسؤول مستقیم بودند، مشهورترین نیروهای چپ وزارت اطلاعات بودند و آدم‌هایش هم موجودند. افرادی که اعتراف کردند، چهره های مشهور چپ در وزارت اطلاعات بودند.

ارتباط این حلقه که نکو هم با آن ها مرتبط بود، ادامه داشت تا به مقطع قتل های زنجیره ای در دولت اصلاحات رسید. سعید حجاریان که به عنوان مشاور ارشد خاتمی و مدیر ارشد اطلاعاتی سابق، مسوولیت سازماندهی مجدد وزارت را به همراه علی ربیعی(عباد) و خسرو تهرانی به عهده گرفته بود، در واقع نقش آفرین اصلی وزارت اطلاعات در دوران پس از قتل های زنجیره ای بود، تا حدی که کار تصفیه نیروهای غیرهمسو با اصلاحات و چینش نیروهای همخط از طریق او و دوستانش انجام می گرفت. نفوذ این حلقه به قدری در وزارت اطلاعات خاتمی قوی بود که اطلاعیه معروف وزارت درباره قتل های زنجیره ای، بدون اطلاع شخص وزیر یعنی دری نجف آبادی، در دفتر رییس جمهور توسط حجاریان و دوستانش(ربیعی و تهرانی) نوشته شد. حتی کمیته سه نفره رییس جمهور برای بررسی قتل ها(ربیعی، یونسی، سرمدی پارسا) هم توسط سعید حجاریان چیده شد.

 بنا بر برخی گزارش هایی که بعدها منتشر شد، حتی چینش تیمی که بازجویی از متهمان قتل های زنجیره ای(از جمله همسر سعید امامی) را به عهده داشت، توسط حجاریان انجام گرفت. اصولا حجاریان در این برهه، مسوول گزینش وزارت اطلاعات بود. روح الله حسینیان در سخنرانی معروف خود در مدرسه حقانی در همان مقطع، این قضیه را فاش کرد:

" بازجوهایی که از طرف دولت تعیین شده‌اند از جانب سعید حجاریان هستند و قتل‌ها یک توطئه است و جریان رسیدگی، یک توطئه است. شش هفت ماه قبل از کشف ماجرا، این خبر را در مشهد اعلام کردم."

روح الله حسینیان

حسینیان گفت که این موضوع را با نیازی(رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح که مسوول رسیدگی به پرونده بود) در میان گذاشته بود:

" نیازی، متأسفانه گوش نکرد به حرف من، الآن گرفتار شده است. به او گفتم اینها آدم‌های خطرناکی هستند. گفتم (که) آقای نیازی، اینها با سعید حجاریان ارتباط دارند، اینها از دوستان آنها هستند. مگر می‌شود پرونده‌ای را که خود آنها متهم هستند، رسیدگی را به عهده‌ آنها گذاشت. نکن چنین کاری را!»

 اما نکته این جاست که همین تیم، از یک سو بازجویان فوق الذکر را به کار بازجویی از متهمان گماشت، و همزمان در اقدامی به شدت مشکوک و برنامه ریزی شده، از ده ها ساعت فیلم بازجویی، بخش های گزینش شده از این فیلم ها را که جزو اسناد طبقه بندی شده بود، به بیرون درز داد. انتشار این فیلم، و بازجویی خشن، غیرانسانی و غیراخلاقی از متهمان قتل ها که عمدتا از نیروهای قدیمی وزارت اطلاعات بودند، ضربه سنگین و مهلکی به وزارت اطلاعاتی زد که خود از پی افشای مساله قتل های زنجیره ای، از قبل ضربات سنگینی را تحمل کرده بود.

فیلم بازجویی از متهمان قتل های زنجیره ای که توسط عوامل اصلاح طلبان از وزارت اطلاعات خارج شد

میرزایی به واسطه ارتباط با حلقه حجاریان، بعد از فاصله ای که در دوره فلاحیان از وزارت گرفته بود، دوباره با این نهاد مرتبط شد و در جهت منویات رهبران اصلاحات عمل می کرد. حال این که چهره ای با سوابق اطلاعاتی و امنیتی از این نوع، دلسوز و دل نگران سینمای فرهادی و کیارستمی و «ربّنا»ی شجریان شود، از آن لطیفه های روزگار است. نکته قابل تامل درباره این طیف از «چپی»های اطلاعاتی سابق، این است که از کل سوابق خود، گویی صبغه «جنگ روانی» را به عنوان میراث اطلاعاتی خود در کنش سیاسی هم به کار می گیرند، که استاد آن کسی نیست جز رفیق قدیمی آقای میرزایی: سعید حجاریان.

به هر حال بعد از مسوولیت هایی که میرزایی در دوران اصلاحات داشت، دیگر خبر چندانی از فعالیت او در بیرون از زادگاهش دماوند، مطرح نبود، تا این که انتشار یک مطلب توهین آمیز، در فاصله دور اول و دوم  انتخابات مجلس دهم شورای اسلامی در فروردین ۹۵، دوباره نام او را مطرح کرد. ماجرا از این قرار بود که او در کانال تلگرامی خود، در پاسخ به سوال یکی از کاربران درباره بحث «ولایتمدارِ»، متن زیر را منتشر کرد:

با توجه به نکات بسیار عمیق آیت الله امجد شب خوبی را برای شما آرزو می نمایم؛

«ولایتمداری، انحرافیست که بنی امیه و بنی عباس بدعت گذاری کردند.»

در قرآن، دو نوع ولایت داریم ولایت حق و ولایت باطل؛ پس باید حقمدار بود نه ولایت مدار.

نقل است که از شمر پرسیدند چرا دست به گناه بزرگ کشتن حسین ابن علی فرزند رسول خدا زدی؟ گفت گناه تمرد، از دستور خلیفه (مقام ولایت) بزرگتر از گناه کشتن حسین بود و من گناه کوچک را بر بزرگتر ترجیح دادم.

در ولایتمداری، مدار: دستور، تمایل و خوشایند ولی است «چه حق باشد چه باطل» اما در حقمداری، مکلف بر اساس لاطاعة فی معصیة الله باید معیار داشته باشد و صرفا اگر ولی شایسته ولایت بود و اگر اوامرش معصیت خدا نبود و حق بود، تبعیت از وی واجب می شود.

طبیعی بود که این متن موهن و به شدت تحریک آمیز، خشم و ناراحتی برخی جوانان مومن و حزب اللهی دماوند را برانگیزد و ان ها خواستار توضیح این نامزد دور دوم مجلس شورای اسلامی شوند. البته با توجه به عقبه و سوابق «چپ های» سابق و اصلاحاتی های افراطی فعلی در مواجهه با مساله ولایت فقیه و عملکرد آن ها در دوران حضور در قدرت در دوران اصلاحات، آگاهان سیاسی انتظار چیزی جز این از خامه و لسان چهره ای چون میرزایی نداشته و ندارند. او به واقع منویات درونی خود را درباره بحث «ولایتمداری» به زبان آورد و خواست با منتسب کردن «ولایتمداران» به بنی امیه و بنی عباس(دشمن ترین دشمنان ولایت علوی) با آن ها که همواره رادع و مانع تحقق افکار خطرناک دوستان اقای نیکو در این کشور بوده اند، عقده گشایی کند.

جالب این که این نامزد وقت نمایندگی، به جای عذرخواهی یا تلاش برای تعدیل ناراحتی ها متقدان معتقد و ولایتمدار خود، با فحاشی و منتسب کردن آن ها به جریان «نفاق»!ف با سفسطه گری و هوچی بازی(اسلحه قدیمی بعضی سیاسیون چپ مزاج) اصل مساله را به نوعی ماستمالی کنند. کافی است به جوابیه ای که در پاسخ به جنجال به وجود امده از سوی ستاد انتخاباتی او منتشر شد، توجه کنید:

نگذاریم اقتدارگرایان دروغ پیشه، با بگم بگم فتنه ای دیگر را تکرار کنند!

نگذاریم داعیه داران متحجر، در لباس میش با استفاده های ابزاری از هر چیز حتی واژه ی مقدس ولایت فقیه، دست به تخریب و انحراف بزنند!

نگذاریم ابوموسی ها به تؤطئه ی پسر عاص و معاویه ی نامرد، علی را پیش از محراب، خانه نشین کنند!

نگذاریم حقمان به دست دلواپسان اقتدارگرایی بیفتد که جز بی ادبی، سرلوحه ای ندارند و خوارج نهروانی دیگر هستند!

حوزه ی انتخابیه ی دماوند را دریابیم!

۱٫ مهندس میرزایی صرفا هر روز صبح آیه ای از کلام وحی را با ذکر حکمت مربوطه به ذوق تفأل، در گروه ها قرار می دهد؛

۲٫ مهندس میرزایی تنها و تنها نامزد لیست اصلاح طلبان و اعتدال و امید، تنها نامزدی بوده و هست که با شماره ی شخصی با تمام کاربران مجازی در ارتباط است؛

۳٫ صفحات مجازی مهندس میرزایی توسط ادمین و اتاق فکر بازخوانی و اداره می شود؛

۴٫ مهم:

اما ما باید میرزایی را دوباره بشناسیم!

میرزایی کیست؟ فردی که در رزومه ی تبلیغاتی اش، علیرغم مشی برخی روشنفکران، بارها و بارها، سرسپردگیش به مقام رحمانی و عظمای ولایت فقیه را از پیش و پس از انقلاب نشان داده است! زمانی که بعضی افراد هنوز نبوده بوده اند! و امروز در شمار درو کنندگان سهام انقلاب هستند!

اما خلط مبحث توسط بازماندگان نفاق: حق از اساسی ترین و مهم ترین مفاهیم نهج البلاغه است؛ «علیٌ مع الحق و الحق مع علی»! حق از علی هم بالاتر است؛ حق از واژگان بسیطی است که گسترده ترین مصادیق را دارد، و از این حیث می توان آن را با واژه « وجود» یا « هستی» مقایسه کرد و حقوق دو جانبه ی والی و مردم و ولایت، دایره ی جزییات اخص از اعم است!

خطاب به آنان که بگم بگم جدیدی راه انداخته اید: کمی دروس مقدماتی فقه را ورق بزنید! به خدا علم منطق و فلسفه و… از دروس پایه و شریف حوزه است که بر هر مسلمانی دانستن آن برای فهم بهتر حکمت قرآن، لازم و مبرهن است! یزید، امام مکتب عشق را به شهادت رساند اما اصل ولایت، امام علی(ع) را، اشقی الاشقیا «ابن ملجم مرادیِ» خوارج، که پیشانیش گبره ی سجده بسته بود و داعیه دار «لاحکم الا لله بود»، در محراب، به خون کشید!

امام خمینی معمار دل میرزایی و انقلاب فرمود: «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است»؛

میرزایی سرسپرده ی ولایت از علی تا علی و با علی است! سابقه ی جبهه و جنگ میرزایی کفایت می کند که فردا هم اگر پهلوان ایران «قاسم سلیمانی» فرمان دهد که همه ی ایران باید در رکاب ولایت، مدافع حرم شود، ما شک نداریم که میرزایی نه صندلی مجلس که تمام وجودش را برای سرزمینش خواهد گذاشت!

اصول اصلاحات اخلاق است؛ میرزایی دروغ نمی گوید."

در وهله اول باید گفت که این تفسیر مجعول و مشکوک جناب اطلاعاتی سابق(که ظاهرا خود را فقیه و مجتهد نیز می داند) مستند به هیچ منبع و مرجع موثقی نیست. این که در طرح یک ادعای بزرگ، یعنی نسبت دادن مفهوم قرآنی «ولایت» به «خلفای بنی امیه و بنی العباس، هیچ منبع فقهی معتبری ذکر نشود، یک خطای بسیار بزرگ است. ثانیا، استفاده از واژگان سستی چون «نقل است»  در روایت تاریخی ای که از آن نتیجه گیری فقهی برای زیر سوال بردن یک واژه جا افتاده و کاملا صریح و مشخص به لحاظ معنا و مفهوم(ولایتمداری) می شود، چیزی جز همان شگرد قدیمی سفسطه و مصادره به مطلوب نیست. وگرنه کدام شیعه معتقدی است که نداند «اشقیاء» و «ظالمان» را نمی توان به ولایت گرفت، که حالا نه یک فقیه، که کسی مثل میرزایی نیکو بخواهد ان ها را از اشتباه در بیاورد؟

ثانیا، این یک امر بدیهی و مسلم برای هر مسلمانی است که یکی از شروط اصلی ولایت اصل «عدالت» است(در کنار فقاهت و کفایت سیاسی)، و به هیچ عنوان، به حاکمی که اصل عدالت بر او مترتب نشود، در تاریخ اسلام واژه «ولی» نسبت داده نشده است. «ولی» یک واژه مشخص، با تعریف مشخص، در فقه شیعه است و دچار ابهام و کژتابی نیست که امثال آقای میرزایی نیکو بخواهند با سفسطه هایی نامرتبط، ان را ویرایش و پیرایش نمایند و در لوای ایضاح یک واژه، القاء شبهه کنند.

ثالثا، این که آقای میرزایی در پاسخ به انتقادات، مسایلی چون ارتباط شخصی و تلفنی با کاربران مجازی، یا بازخوانی صفحات مجازی «مهندس» توسط ادمین و اتاق فکر، یا سابقه جبهه و جنگ خود را(البته نه سابقه اطلاعاتی!) به میان بکشد، هیچ دخلی به اثبات ولایتمداری ایشان یا رفع شبهه از آن مطلب مشکوک نمی کند. «ملاک، حال فعلی افراد است» و این که همان شمری که ایشان با روایتی بی منبع، او را «ولایتمدار» می خواند، هم پیش از بریدن سر مبارک ابا عبدالله، جزو متشرعین درجه یک روزگار و حافظ قرآن  بوده است!

و جالب تر از همه، «خوارج»پنداری منتقدان و «خود«علی» پنداری آقای نماینده در این متن است:

" نگذاریم ابوموسی ها به تؤطئه ی پسر عاص و معاویه ی نامرد، علی را پیش از محراب، خانه نشین کنند!"