نمی‌دانم با چه استدلالی برخی خاطره‌نویسان و مدعیان به اصطلاح قتل‌عام در سال 67، ادعا می‌کنند‌ که نظام جمهوری اسلامی از مدت‌ها قبل طرح قتل‌عام را مد نظر داشته است در حالی که در آستانه این ماجرا تعداد زیادی از زندانیان مرخصی رفته بودند و برخی از آنها هم دیگر مراجعه نکردند و بعداً به مجاهدین خلق پیوستند.

به گزارش مشرق، زمستان 66 مجدداً به سالن جهاد برگشتیم و در سمتی دیگر از آن مستقر شدیم. همان موقع بالاخره عفو امام شامل حال من هم شد و حکمم با یک درجه تخفیف به 6 سال تقلیل پیدا کرد. یعنی با احتساب 4 سالی که در زندان سپری کرده بودم، بایستی دو سال دیگر آزاد می‌شدم.
 
چندان احساس شادمانی نمی‌کردم. در واقع به زندگی در زندان عادت کرده بودم.
روزهایم در کارگاه و برخی مواقع در کتابخانه می‌گذشت و شب‌ها پای تلویزیون و سریال‌های آن دوران مثل هزار دستان و سال‌های دور از خانه، معروف به اوشین و بعضی وقت‌ها تماشای مسابقات جام جهانی و المپیک و بازی‌های آسیایی و... (در تابستان 65 یکی دو ماه درگیر جام جهانی و بازی‌های آسیایی بودیم و در تابستان 67 پای مسابقات المپیک و جام ملت‌های آسیا) حرف زدن با بچه‌ها و بالاخره خلوت‌های داخل حسینیه در هنگام نماز صبح و بعد، ماه رمضان که پس از سحری خوردن به کارگاه می‌رفتیم و چه کیفی داشت در آن حالت کار کردن. البته در ماه رمضان زودتر تعطیل می‌شدیم و بعد از ظهرها اگر نمی‌خواستیم برای افطاری (خارج از برنامه غذایی زندان) تدارکی ببینیم، اوقاتمان را با خواب لذت‌بخشی می‌گذراندیم تا ساعات قبل از افطار و همراهی با ترتیل قرآن رادیو... ایام محرم دو ماه سرتاپای حسینیه را سیاه‌پوش می‌کردیم و شب‌های تاسوعا و عاشورا دسته‌های عزاداری به راه می‌انداختیم و دور تا دور محوطه زندان تا بند بزهکاران افغانی می‌چرخیدیم، نذری آنها را می‌خوردیم و به سالن خودمان برمی‌گشتیم.
 
یادم است در سال 66، مسئله فاجعه مکه و کشتار جمعی از زائران ایرانی بیت‌الله الحرام هم پیش آمده بود و در نوحه‌ها به آن حادثه نیز اشاره می‌شد. اواخر عزاداری‌ها بود که غلام کویتی‌پور هم به حسینیه زندان آمد و دقایقی در عزاداری اباعبدالله الحسین همراهی‌اش کردیم.
 
نوروز 67 مصادف با موشک‌باران شهرها بود و خیلی‌ها (از جمله نگارنده) در آن عید مرخصی گرفتند تا عید را در کنار خانواده‌شان بگذرانند. مرخصی‌هایی که اغلب تا یک هفته در نظر گرفته شده بود.
 
پس از بازگشت و در اردیبهشت ماه، یکی از به یادماندنی‌ترین ماه‌های رمضان را در سالن جهاد گذراندیم، در حالی که روز‌به‌روز از سالن‌های دیگر بر جمعیت این سالن افزوده می‌شد و تعداد بیشتری تقاضای کار در کارگاه را می‌کردند.
 
خرداد ماه مصادف با جام‌جهانی بود و ساعات فراغت‌مان را پای تلویزیون و داد و بیداد و کرکری خواندن با بچه‌ها بر سر مسابقات و تیم‌های مورد علاقه‌مان می‌گذراندیم. خیلی زود، به تابستان رسیدیم و ماجرای پذیرش قطعنامه 598 که باعث شگفتی خیلی‌ها شد.
 
در همان ایام یعنی اوایل مرداد ماه 67 باز هم تعداد زیادی از بچه‌ها مرخصی رفتند، مرخصی‌هایی که گاه تا یک هفته پیش‌بینی شده بود. این در حالی بود که پس از پذیرفتن قطعنامه، مجاهدین خلق با سوءاستفاده از موضوع آتش‌بس و با پشتیبانی ارتش صدام به کشور حمله کرده بودند.
 
نمی‌دانم با چه استدلالی برخی خاطره‌نویسان و مدعیان به اصطلاح قتل‌عام در سال 67، ادعا می‌کنند‌(1) که نظام جمهوری اسلامی از مدت‌ها قبل طرح قتل‌عام را مد نظر داشته است در حالی که در آستانه این ماجرا تعداد زیادی از زندانیان مرخصی رفته بودند و برخی از آنها هم دیگر مراجعه نکردند و بعداً به مجاهدین خلق پیوستند.(2)
 
بر اساس آنچه امثال ایرج مصداقی و برخی دیگر از خاطره‌نویسان مقیم خارج کشور در کتب منتشره خود درباره زندانیان نوشته‌اند، (۳) این موضوع که تشکیلات موجود در زندان، با سازمان مجاهدین در بیرون زندان ارتباط فعال داشته و از آن برای مقابله با نظام از درون زندان، خط می‌گرفته، موضوعی انکارناپذیر است.
 
مصداقی در کتابش علناً به این موضوع اشاره می‌کند که از یک طرف بچه‌های تشکیلات زندان در مرخصی‌ها با عناصر سازمان در خارج از زندان، ارتباط برقرار می‌کردند و از طرف دیگر پیک‌های سازمان از خارج کشور به ایران می‌آمدند و با تلاش برای دستگیر شدن، خود را به زندان رسانده و خط و خطوط لازم را به تشکیلات داخل زندان منتقل می‌کردند.(۴)
 
این تشکیلات آن‌چنان قوی بود که به تاسی از زندانیان مجاهدین خلق در زمان شاه، دست به بایکوت‌های وحشتناکی درون زندان می‌زدند که گاهی منجر به ضربات جبران‌ناپذیر روحی و روانی و سپس خودکشی زندانیان بایکوت شده می‌شد.(۵)
 
نکته جالب این که خود این افراد به اعمال ضدانسانی‌شان در تشکیلات زندان اشاره دارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مثل خاطرات دکتر غفاری، شهرنوش پارسی‌پور یا کتاب «قتل‌عام زندانیان سیاسی» از انتشارات مجاهدین خلق و یا مقاله «صبا اسکویی» با عنوان «روزهای پر از رعب و وحشت سال... 67».
2- کسانی مانند فریبا عمومی و ه.فولادی و ح.حقانی به نقل از مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده.است؟» از احمد موسوی (از هواداران چریک‌های فدایی خلق - اقلیت که در سال 60 به زندان افتاد و در حال حاضر در خارج کشور به سر می‌برد و کتاب خاطرات زندانش را با عنوان «شب به خیر رفیق» انتشار داده است)، سایت گویانیوز، جمعه 30 بهمن 1383.
۳- کتاب خاطرات زندان ایرج مصداقی به نام «نه زیستن، نه مرگ»، جلد چهارم، تا طلوع انگور، 1383.
۴- کتاب خاطرات زندان، ایرج مصداقی به نام  «زیستن، نه مرگ»، جلد چهارم، تا طلوع انگور، 1383.
۵- قسمت دوم از مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده است؟» از احمد موسوی، سایت گویانیوز،‌جمعه 30 بهمن 1383.
منبع: کیهان