در تاریخ تشیع از زمان حضور اهل‌بیت علیهم‌السلام تا عصر غیبت و تا به امروز، اصل و قاعده، مخالفت علما و فقها و متکلمان شیعه با فلسفه و عرفان یونانی که به غلط نام فلسفه اسلامی گرفته، بوده است و دفاع از این فلسفه و عرفان در ساحت تشیع، استثناء به شمار می‌رفته است.

به گزارش مشرق، مهدی نصیری روزنامه‌نگار، نویسنده و پژوهشگر علوم دینی در کانال تلگرامی‌اش درباره ویژگی‌های علامه مجلسی و همچنین مخالفت با رواج عرفان یونانی در اسلام، نوشت:

اسلام‌شناسی (شیعی) معاصر که مبدأ آن سید جمال‌الدین اسدآبادی است و تا به امروز ادامه یافته است، با همه نقاط قوت و خدماتی که داشته است، حاوی نقایص و کاستی‌هایی نیز هست.

مهم‌ترین کاستی آن عدم مراجعه تام و جامع به دین که متجلی در قران و عترت است، است. این اسلام‌شناسی ترکیبی از بخش‌هایی از قران و عترت بعلاوه فلسفه و عرفان یونانی و نیز تأثیرپذیری از تجدد و ایدئولوژی‌های مدرن چپ و راست است. البته تأثیر فلسفه و عرفان یونانی در اسلام‌شناسی معاصر ریشه در سه چهار قرن اخیر دارد اما تأثیر تجدد و ایدئولوژی‌های مدرن چپ و راست مربوط به یک قرن اخیر است.

آنچه مجلسی را برای حقیر جذاب کرده است، مراجعه نسبتاً جامع او به همه ابعاد و بخش‌های دین فارغ از امتزاج‌ها و التقاط‌هایی است که اسلام‌شناسی رایج و غالب امروز بدان دچار است. مجلسی در آثار علمی خود به‌ویژه جامع حدیثی بحارالانوار تقریباً همه دین و تشیع را با ارائه آیات قران و روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام به‌گونه‌ای موضوعی و باب بندی شده، عرضه می‌کند.

مجلسی بحارالانوار را از این باب که صرفاً دائرة‌المعارفی قرانی و حدیثی عرضه کرده باشد، تحقیق و تدوین نکرده است بلکه او خواسته با ارائه این دریای معارف وحیانی راهنمای نظر و عمل را برای عالمان و پژوهشگران شیعه فراهم کرده باشد. مجلسی فارغ از پیش‌فرض‌های غیرمنطقی و شکل‌گرفته از مکاتب و مدرسه‌های غیر وحیانی، مستقیماً به سراغ چشمه زلال معارف اسلامی یعنی قران و عترت رفته است. البته او از این مکاتب و مدارس بی‌اطلاع نبوده است و به گفته خود، آن‌ها را آموخته بوده است اما عطش معرفت‌جویی و حقیقت‌یابی‌اش را پاسخگو نبوده‌اند لذا با رها کردن آنان به سرچشمه‌ای که از آلودگی‌ها پاک است، یعنی قران و عترت می‌رود.

در تاریخ تشیع، علما و فقها و متکلمان شیعه با رواج فلسفه و عرفان یونانی مخالف بودند

در تاریخ تشیع از زمان حضور اهل‌بیت علیهم‌السلام تا عصر غیبت و تا به امروز، اصل و قاعده، مخالفت علما و فقها و متکلمان شیعه با فلسفه و عرفان یونانی که به غلط نام فلسفه اسلامی گرفته، بوده است و دفاع از این فلسفه و عرفان در ساحت تشیع، استثناء به شمار می‌رفته است. حتی همین امروز که جریان مدافع فلسفه و به‌ویژه مدافعان فلسفه ملاصدرا، سیطره رسانه‌ای گسترده‌ای دارند، باز اکثریت قاطع مراجع تقلید و فقهای نامدار، مخالف فلسفه و عرفان مصطلح که عین تصوف است، به شمار می‌روند.

ابن عربی، عارف و صوفی به معنی واقعی کلمه است و به لوازم مبانی عرفانی خود پایبند است. او تقابل حق و باطل و کفر و ایمان و شرک و توحید را منکر می‌شود و به غلیظ‌ترین پلورالیسم عقیدتی ملتزم می‌شود؛ او حتی از گوساله‌پرستی قوم موسی دفاع می‌کند و هارون پیامبر را متهم به فقدان سعه‌صدر در برابر این عمل قوم موسی که از نظر ابن عربی عین خداپرستی است، می‌کند! او هیچ تفاوتی بین «موسی و فرعون» و «ابراهیم و نمرود» و «شیطان و نبی» نمی‌بیند و بر اساس نظریه غیرعقلانی وحدت وجودش همه موجودات را حصص و مراتب و رشحه‌هایی از ذات خداوند می‌داند! به تعبیر دیگر او به عینیت خالق و مخلوق قائل است و دوگانگی بین خدا و خلق را که اساس ادیان و شرایع آسمانی است انکار می‌کند و با انکار آن اساساً دین و شریعت بلا موضوع می‌شوند.

ابن عربی در کتاب فتوحات بااینکه اعتراف می‌کند نظریه وحدت وجودش غیرعقلانی و مستلزم قول به اجتماع ضدین و نقیضین است، باز بر اعتقاد به آن تأکید می‌کند و می‌گوید اگرچه این نظریه برخلاف عقل است اما از منظر شرع آن را اثبات می‌کنیم! هیچ عالم و متکلم شیعه تاکنون تفوه به این مسئله نکرده است که شریعت می‌تواند یک امر خلاف بداهت عقلی و آن هم خلاف اصل الاصول عقلی یعنی امتناع اجتماع ضدین و نقیضین را تأیید و اثبات کند.

در تاریخ تشیع، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابوالصلاح حلبی، علامه حلی، علامه مجلسی و عموم فقها و متکلمان شیعه مبانی فلسفی را رد می‌کردند و از موضع کلام عقلی و برهانی شیعه به تبیین اصول عقاید می‌پرداختند. به‌ویژه علامه حلی که نسبت به فلسفه موضع سختی داشت. فقط در دو مقطع تاریخ، فلسفه در حوزه‌های علمیه تشیع رواج پیدا می‌کند. یکی مقطع صفویه با ظهور چهره‌هایی مثل میرداماد و ملاصدرا بود که البته در همان مقطع نیز جبهه مخالف، مقاومت و مخالفت بسیاری می‌کند که ازجمله عالمان جبهه مخالف در این مقطع مرحوم علامه مجلسی و ملأ محمد طاهر مؤمن قمی بودند. بعدازآن مقطع هم تا دوران ما در حوزه‌های تشیع ردیه‌های فراوانی بر فلسفه ملاصدرا نوشته می‌شود اگرچه خیلی از این رساله‌ها تجدید چاپ نشده ولی به‌هرحال نسخ خطی و یا چاپ قدیم آن‌ها در کتابخانه‌ها موجود است.