کد خبر 451120
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۶

حسن شمشادی، در تمام دوره جنگ سوریه، خبرنگار صدا و سیمای ایران در این کشور بود. شمشادی این روزها فراتر از خبرنگاری، گاهی به عنوان تحلیلگر خاورمیانه هم ظاهر می‌شود.

به گزارش مشرق، حسن شمشادی، در تمام دوره جنگ سوریه، خبرنگار صدا و سیمای ایران در این کشور بود. وقتی به بهانه روز خبرنگار سراغ او رفتم، خودم را آماده کرده بودم که به عنوان یک خبرنگار با یک خبرنگار حرف بزنم. او بیشتر از چیزهای دیگر حرف زد. شمشادی این روزها فراتر از خبرنگاری، گاهی به عنوان تحلیلگر خاورمیانه هم ظاهر می‌شود. در این مصاحبه شاید بیش از هر چیز ادای احترام او به شهدای مدافع حرم مشهود باشد.
 

تعریف؟

خبرنگار جنگ و بحران.

چرا شمشادی شدید؟

سوال سختی است... شاید گزینه بهتری نبوده است.

سوریه ماموریت سختی بود؟

برای کسب تجربه لازم بود.

چرا می خواستید بروید سوریه؟

به خاطر باورها و اعتقاداتم.

بعد از جنگ چرا ماندید؟

ترجیح دادم برای دفاع از حرم بمانم.

دور بودن از وطن؟

حس سختی است.

چطور باید تحمل کرد؟

نزدیک بودن به حرم زینب(س) و حضرت رقیه(س)، آن را راحت می کرد.

خبرنگار ها خودشان تمایل به انجام ماموریت های سخت دارند؟

همه شان نه.

کدام نوع شان دارند؟

آنهایی که حس ماجراجویی در وجودشان دارند.

ماجراجویی؟

می خواهند چیزی را تجربه کنند که دیگران امکان تجربه اش را ندارند.

چرا خبرنگار شدید؟

دوست داشتم این شغل را.

چه چیزش را؟

این که زودتر از همه مطلع شوی و میلیون ها نفر را هم در جریان اتفاق بگذاری.

کی تصمیم گرفتید این شغل را ادامه دهید؟

از 71 گوینده رادیو تلویزیون بودم.

خب؟

دیدم راضی ام نمی کند. سال 75 آمدم سمت خبرنگاری.

اگر خبرنگار نمی شدید؟

گوینده خبر یا مجری ـ کارشناس.

خبرنگاری حرفه ای در ایران؟

خیلی مانده تا به آن برسیم.

از مشقت های خبرنگاری...

درد و گرفتاری و رنج همه را می بینی و هیچ کس رنج تو را نمی بیند.

آنهایی که از پشت رایانه خبر تولید می کنند؟

آنها هم بخشی از جامعه خبری هستند.

ویژگی شان؟

خیلی از مصیبت های میدانی ها را ندارند.

بعد از بازگشت از ماموریت سوریه چه می کنید؟

خبرنگار شیفت شب هستم در خبرگزاری صدا و سیما.

دلتان برای روزهای جنگ تنگ نمی شود؟

چرا. هر روز و هر ساعت.

بهترین دوستتان در سوریه که بود؟

حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س).

یک صحنه اندوهبار از سوریه؟

ویرانه ها. آواره ها. کسانی که امروز بودند و فردا رفته بودند.

بشار اسد؟

رئیس جمهوری مقاوم که پخته تر شد.

جنایت جنگی؟

داعش. جبهه النصره و حامیانشان.

خانواده تان در سوریه همراهتان بودند؟

یک سال و نیمش را بودند. سه سالش را در تهران تنها بودند.

امنیتشان را چطور تامین می کردید؟

بیشتر سرگرم مسئولیت های کاری ام بودم. فقط چند توصیه به آنها کرده بودم. کار خاصی برایشان نکردم.

چقدر اخبار جنگ در دنیا سانسور شد؟

بیشتر از آن که سانسور شود، قلب شد. بزرگ ها را کوچک کردند و کوچک ها را بزرگ.

روی روند جنگ تاثیری داشتند؟

بله. اصلا در سوریه با جنگ رسانه ای شروع کردند و بعد به خیابان ها کشیده شد.

جلوی آینه می روید چه می بینید؟

یک جامانده و یک بازمانده.

جامانده از چه؟

رفقایی که رفتند.

بازمانده از؟

مسیری که طی شد و به سرانجام نرسید.

چقدر در زندگی روزانه مجبورید خودتان را توضیح بدهید؟

خیلی زیاد.

دلیل آن چیست؟

دیگران دریافت درستی از شرایط کاری، روحیات و وضعیت آدم ندارند.

وقتی از ماموریت برگشتید چه تغییری در خود دیدید؟

پخته تر و پرتجربه تر شدم.

حس تنهایی در میان جمع؟

تلخ است. خیلی زیاد تجربه کرده ام.

چند وقت یک بار اسم خودتان را گوگل می کنید؟

ماهی... دو ماهی... .

بهترین جای دنیا برای زندگی؟

نزدیک ترین جا به اهل بیت.

بحران خاورمیانه کی به پایان می رسد؟

ریشه دارتر از آن است که به این زودی ها به پایان برسد.

ریشه در چه؟

طراحان و برنامه ریزانی دارد.

جنگ؟

تلخی.

مرگ؟

در راه خدا شیرین است.

زندگی؟

بخشی از خلقت.

مدافعان حرم؟

مظلوم تر از مظلوم.

اگر به گذشته برگردید؟

همین راه را می روم.

چیزی هست که جا گذاشته باشید؟

خودم را. آنجایی که نباید خودم را جا گذاشتم.

روییدن یک گل در ویرانه جنگی؟

امید. زندگی.

زیباترین تصویری که در سوریه دیدید؟

عقب راندن تروریست ها از چند صد متری حرم حضرت زینب(س).

استراحت؟

شاید غیرممکن باشد استراحت واقعی.

آینده؟

همیشه خوب است.

گاهی از زندگی خسته نمی شوید؟

خیلی وقت ها.

اولین خبری که گرفتید؟

متاسفانه یادم نمی آید.

عکس العمل مردم وقتی می شناسند شما را؟

خیلی ها لطف دارند. بیشتر از آن سوال دارند. از وضعیت منطقه.

عکس سلفی با سیاستمداران؟

خوب و بد. من که ندارم.

از زندگی راضی هستید؟

بله. خدا را شکر.

از شغل تان؟

اگر بگذارند بله.

چشمتان را ببندید چه می بینید؟

دلم می خواهد نور ببینم.

وقتی باز می کنید؟

باز دلم نور می خواهد.

آخرین جمله ای که به عنوان خبرنگار دوست دارید بگویید؟

حلالم کنید.


منبع: جام جم آنلاین