کد خبر 31038
تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۳:۵۶

مي‌خواستم بگويم هشدار را به فرياد/آن‌قدر صبر کردم تا اتفاق افتاد

مي‌خواستم بگويم هشدار را به فرياد

آن‌قدر صبر کردم تا اتفاق افتاد

در زير پا تلف شد صفري که با تقلا

مي‌خواست سر برآرد از لابه‌لاي اعداد...

ما تشنه و فراموش، بي‌همزبان و خاموش

ساقي! تو همتي کن، برخيز، باغت آباد

راهي نشان‌مان ده، ما سرسپردگانيم:

يا پيش پاي معشوق، يا روي نطع جلاد

سطري نمانده بود از سرمشق‌هاي پيشين

«از حفظ مي‌نويسيد» اين بود درس استاد

*

«يادم تو را فراموش» اين رسم زندگي بود

آن‌قدر زنده مانديم تا مرگ يادمان داد