کد خبر 28795
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۳

در سال 1365 واقعه عظيمي در استان ايلام و زمين فوتبال شهر چوار به وقوع پيوست که به جرات مي توان آن را بزرگترين رويداد تاريخ فوتبال ايران ناميد.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، افتخارات کسب شده در جنگ تحميلي ايران و عراق همچون نگيني تابناک بر تارک حماسه سازان و ايثارگران عزيز ايران زمين مي درخشد. بي شک امنيت و سلامت ما مرهون جانفشاني هاي ايثارگران و خونهاي پاک شهيدان هشت سال دفاع مقدس است که هيچگاه نمي توانيم ايثار و فداکاري آنان را به تمام و کمال پاس بداريم که امام راحل در توصيف اين عزيزان فرمودند: "با کدام قلم و بيان مي توان از عزيزاني که سنگرهاي جنگ را به محراب مسجد و معراج الي الله تبديل کردند تجليل کرد".

استان ايلام نيز در طول هشت سال جنگي تحميلي، آماج حملات رژيم بعث عراق قرار گرفت. اما مردم دلاور اين استان تا آخرين لحظه پايداري کرده و از آب و خاک و شرف و ناموس مملکت دفاع کردند. اما در 23 بهمن سال 1365 واقعه عظيمي در استان ايلام و زمين فوتبال شهر چوار به وقوع پيوست که به جرات مي توان آن را بزرگترين رويداد تاريخ فوتبال ايران ناميد. اين حادثه به دلايل مختلفي به فراموشي سپرده شده است ولي فوتبال مملکت بايد آن را به يادآورد.

در تاريخ 23 بهمن سال 65 و به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامي و جهت ايجاد فضاي نشاط و شادابي در بين مردم جنگ زده استان ايلام، تيم هاي فوتبال منتخب چوار و منتخب جوانان استان ايلام در ساعت 16آغازگر يک مسابقه رويايي و باور نکردني بودند.

نيمه اول اين مسابقه با پيروزي 2 بر1 تيم جوانان استان به پايان رسيد. در بين دو نيمه شهيد حسين هزاوه مربي و بازيکن تيم منتخب چوار به بازيکنان گفت: فرض کنيد در خط مقدم جبهه هستيد. با شجاعت و شهامت بجنگيد. گويي مي دانست واقعه اي عظيم در راه است.

در حالي که حدود ده دقيقه از نيمه دوم گذشته بود ، هواپيماهاي بي رحم دشمن بعثي با انواع و اقسام بمب ها، زمين فوتبال را تبديل به خط مقدم واقعي کرند. شهيد هزاوه که خودش يک پاسدار بود، لحظاتي قبل از بمباران سعي کرد با فرياد هاي خود همه را روي زمين بخواباند.

تعدادي از بازيکنان برروي زمين خوابيدند و در حالي که شهيد هزاوه سعي مي کرد بقيه بازيکنان را نيز مطلع کند، به سمت فرزند پنج ، شش ساله خود رفت و او را به بغل گرفت تا از بمباران در امان بماند. شايد شهيد هزاوه مي خواست اين فرزند عزيزش را حفظ کند تا سالها بعد، اين واقعه را به نسل هاي فعلي منتقل کند.

در اين روز خونين يونس تلوکي، مجتبي ناصري، علي نجات کرمي، علي عباسي، محمد کمالوندي، جهانگير کاوه، عبدالرزاق مهديه، صيد محمد زارعي ، حسين هزاوه( بازيکنان فوتبال)، حميدرضا رضايتي ( داور مسابقه)، مراد آذرخش، خليل مظفري، سجاد مظفري، محمدجواد مظفري، امجد حيدري(تماشاگران مسابقه) به شهادت رسيدند و علي قيطاس ، رحمت محمود ، الياس گهرسودي، گل مرادفاضلي، فرمان فولادوند و سلمان کرد( بازيکنان فوتبال ) به افتخار جانبازي نائل شدند.

مشکل استان محروم و رنج ديده ايلام اين است که داراي افراد صاحب نفوذ به ويژه در رسانه ها نيست و گرنه اين روديداد بسيار مهم، بايد در تاريخ فوتبال ايران به نحو برجسته اي انعکاس مي يافت و حتي هر سال در تاريخ22 بهمن، فدراسيون فوتبال برنامه هاي ويژه اي را تدارک مي ديد تا اين روز به عنوان نمادي از ارتباط«فوتبال» و«شهادت» نه تنها در تاريخ ايران ، بلکه در تاريخ فوتبال دنيا درج شود.

کساني که در 23 بهمن سال 65، در زمين فوتبال چوار و در حال بازي فوتبال به شهادت رسيدند، همگي از انسانهاي مومن و فداکار منطقه بودند و عليرغم بمباران هاي متعدد رژيم بعث عراق، مردانه ايستادگي کردند و در کنار دفاع از وطن، ورزش و به ويژه فوتبال را براي ايجاد روحيه در بين مردم جنگ زاده استان انتخاب کردند.

زماني که زمين فوتبال چوار بمباران شد، کربلاي ديگري شکل گرفت و هنور مويه مادران و اشک فرزندان چشم به راه شهيدان از يادمان نرفته است. روزهاي آتش و انتظار و انفجار، يادمان نرفته است. جوانان بي سر و دستهاي مانده بر زمين فوتبال يادمان نرفته است. هنوز دود غليظ و فضاي تاريک شهر يادمان نرفته است.

برخورد راکت به سرمجتبي ناصري، دروازه بان تيم منتخب چوار، را با کدام قلم مي توان نوشت؟ اصابت راکت به کمر يونس تلوکي و دو تکه شدن اين هافبک فوتبال را با کدامين فرياد به گوش اهالي فوتبال برسانيم؟ برخورد يک بمب کامل به حميدرضا رضايتي ، داورمسابقه، و تکه تکه شدن او را با کدام داور اين مملکت بايد در ميان گذاشت تا در برنامه هاي مختلف ورزشي به آن اشاره کند؟

هر گاه يکي از داوران مريض مي شود، دوستان تلويزيوني و رسانه اي او از مردم مي خواهند براي سلامتي اش دعا کنند. اما کدام داور فوتبال پيکر مطهر و قطعه قطعه شده حميدرضا رضايتي را به ياد مي آورد؟

غم دل را بايد به که گفت؟ امجد، سجاد، محمدجواد و خليل مظفري ، کودکان و نونهالاني بودند که به عشق تماشاي فوتبال به زمين مسابقه رفتند، اما هيچ وقت برنگشتند. در شرايطي که بسياري از کودکان مشغول بازي هاي کودکانه خويش بودند، سرگرمي اينان شنيدن زوزه خمپاره ها و غرش هواپيماها بود.

وقتي در مسابقه فوتبال بين تيم هاي پرسپوليس- سپاهان ، سرباز احمدي چشم خود را از دست داد، اشک ريختيم و بسيار گريه کرديم، چون هيچکس مثل ما تلخي هاي فوتبال را نچشيده و هيچ کس مثل ما بدنهاي پاره پاره شهيدان را در زمين فوتبال نديده است.

اما، سرباز احمدي چشمش را از دست داد. روزها و ماهها در مورد او نوشتيم و گفتيم ( که البته بايد اين کار را مي کرديم) . اما هيچ کس از مادراني ننوشت که در فراق شهداي 23 بهمن زمين فوتبال چوار، بر اثر گريه هاي فراوان چشم خود را از دست دادند. کسي به چشمان اشکبار مردمان ايلام اشاره نکرد.

کسي از چشمان کوچک سجاد، خليل، محمدجواد،امجد و مراد ننوشت که براي تماشاي فوتبال رفتند، ولي براي هميشه چشم از جهان فروبستند. کسي از چشمان اشکبار و نگران خانواده مجتبي ناصري ننوشت که به دنبال سر از تن جداي فرزند خود مي گشتند. کسي از چشمان جستجوگر فرزند پنج ساله شهيد هزاوه ننوشت که در ميان دود غليظ به دنبال پدر مي گشت. چگونه مي توانست مرگ پدر را باور کند، در حالي که لحظاتي قبل، آغوش گرم پدر امن ترين جايي بود که در اين دنياي پر ازظلم و ستم يافته بود.

 

کسي از خانواده داغدار علي نجات کرمي ننوشت که فرزندشان به تيم ملي نوجوانان دعوت شده بود، اما هيچ گاه به آرزويش نرسيد و چه بسا به مقامي بسيار بالاتر دست يافت.

چه کسي اسم علي عباسي ، محمد کمالوند، جهانگير کاوه، عبدالرزاق مهديه و صيد محمد زارعي را به ياد مي آورد؟ جوانان برومندي که در زمين فوتبال و در برابر ديدگان برادرانشان پرپر شدند و چه کسي از سينه هاي مملو از غم مادران اينان ياد کرده است؟

در سالهاي بعد، اکثر مادران اين شهيدان چشم از جهان فروبستند و هيچ مسابقه زنده اي را به ياد فرزندانشان از تلويزيون نديدند. علي قيطاسي، همبازي و دوست صميمي يونس تلوکي هنوز نبود يونس را باور ندارد. چگونه مي تواند اصابت راکت به کمر بهترين دوست اش را از ياد ببرد؟ الياس گهرسودي مربي تيم جوانان ، هنوز مبارزه جانانه شاگردانش را با بمب ها و راکت هاي دشکن بعثي از ياد نبرده است.

چه کسي مي تواند حال و هواي توپ فوتبال را شرح دهد که با ضربه‌هاي اين سبک بالان عاشق، احساس زندگي و نشاط مي کرد؟ اما اکنون در گوشه‌اي مات و مبهوت ايستاده و با حسرت به بدنهاي پاره پاره دوستان وفادارش نگاه مي کند.

چه کسي حکايتهاي غم انگيز اين توپ فوتبال را درک مي کند؟ لحظاتي قبل در دستان گرم مجتبي ناصري قرار مي گرفت، اما اينک در گوشه اي ايستاده و درفراق دوستانش اشک مي ريزد. چه کسي از غم هاي درون اين توپ فوتبال خبر دارد. اما مي دانم اين توپ حسرت مي خورد و مي گويد اي کاش به جاي آن دوباري که بر تور دروازه بوسه زدم، بر دستان مجتبي ناصري بوسه مي زدم تا خاطرات اين دلير مردان را بيشتر از اين به نسلهاي بعدي منتقل کنم.

اما اي توپ عزيز! ما با توحرفهاي زيادي داريم. اينگونه غمگين منشين. به تمام زمين هاي فوتبال برو و از شجاعت و شهامت شهداي 23 بهمن و از دردها و رنج هاي مردمان سرزمين آلامتو(ايلام) ، سخن بگو.

مردم تو را دوست دارند و به حرفهايت گوش مي دهند.بگو شاهد بودي که داور و تماشاگر و بازيکن در کنار هم به شهادت رسيدند و برنامه نود در نقد اين ماجرا سخني نگفت.

بگو بعد از پايان بازي همه با هم گريه کردند و هيچ کس نگفت حميدرضا رضايتي کدام پنالتي را نگرفت و کدام پنالتي را گرفت، بلکه همه گفتند داور مسابقه کجاست و وقتي فهميدند يک راکت کامل به او اصابت کرده ، همه با هم برايش گريه کردند و اشک ريختند.

بگو در قانون داوري دنيا ننوشته اند که جريمه بمباران زمين فوتبال چيست؟.به بازيکنان کشورم بگو يونس دوتکه شد و سر مجتبي ناصري از بدن جدا شد. به مردان سرزمين من بگو هيچ يک از بازيکنان و مربيان به داور توهين نکردند.

اي توپ عزيز! توبيشتر از ما با هزاوه رفيق بودي، بگو که جانش را از دست داد تا جان تماشاگران و ساير بازيکنان را نجات دهد.....بگو در هيچ مسابقه فوتبالي تا اين حد ايثار و فداکاري نديده بودي..... تو يادآور هلهله و شادي مردمان سرزمين من هستي ، حرفهاي دلت را بزن و اينگونه سرد و غمگين به زمين فوتبال چوار نگاه نکن...

اين مردان عاشق، مي خواستند مبارزه کنند و گل بزنند تا روحيه مردم را شاد کنند، اما خودشان مانند گل پرپر شدند تا به نسلهاي بعدي بگويند براي بالابردن پرچم ايران حتي از جان خود هم بگذريد. اين بار نه چشمشان کور شد، بلکه چشم بعضي از آنها بزرگترين تکه اي بود که از پيکر مطهرشان باقي ماند.

وقتي به خاطر کمک به يکي از فوتباليستهاي مملکت، بزرگان تاريخ فوتبال و اعضاي تيم سال 98، به شمال کشور رفتند، پخش مستقيم آن را ديديم و بسيار هم از اين حرکت خوشحال شديم ، اما در سال 65، بصورت زنده و مستقيم شاهد پرپر شدن عزيزانمان در زمين فوتبال چوار بوديم و هيچکس اين صحنه ها را از تلويزيون منزل و اتاق گرمش مشاهده نکرد و حتي کسي نمي داند چوار در کجاي نقشه ايران قرار دارد.

چرا کسي به ياد شهداي زمين فوتبال چوار، مسابقه بزرگي در سطح ملي ترتيب نداده تا کليه عوايد حاصل از آن را به بدنه اخلاق و فرهنگ اختصاص دهد؟

هيچکس از دلاور مرداني نگفت که با وجود مانور هواپيماي دشمن بعثي ، زمين فوتبال را ترک نکردند تابه مردمان ديار سرزمين طلوع خورشيد(ايلام) بگويند: بايستيد و عرصه را خالي نکنيد.

در شرايطي که مردم سرزمين من ، بر اثر از دست دادن عزيزانشان غم هاي روزگار را به دوش مي کشيدند، عده اي از جوانان برومند استان ايلام با انجام مسابقه فوتبال ، روحيه شادي و نشاط را به مردم شهيد پرور استان ايلام تزريق مي کردند تاهمچون کبير کوه در برابر ظلم و ستم صداميان ايستادگي کنند و از شرف و ناموس ايران اسلامي دفاع کنند.

اکنون و در حالي که جوانان ايران عزيز مورد تهاجم فرهنگي دشمنان قسم خورده اسلام قرار گرفته اند و ازسويي فوتبال پرطرفدارترين رشته ورزشي مملکت است ، بايد پيروي از راه و روش شهيدان در تمام ارکان جامعه و به ويژه داخل زمين هاي فوتبال نمايان شود.

در حالي که امروز شاهد انواع و اقسام تهمت ها و توهين ها بين تماشاگران ، داوران و بازيکنان هستيم ، در سال 1365، داور و بازيکن و تماشاگران دوشادوش هم ايستادند و در کنار همديگر به شهادت رسيدند تا اتحاد و همدلي را به معناي واقعي کلمه، ترجمه کنيد.

آيا حماسه 23 بهمن زمين فوتبال چوار کمتر از حماسه 8 آذر و پيروزي بر تيم استرالياست؟ و اصلاً اگر حماسه زمين فوتبال چوار و چنين حماسه هايي وجود نداشت ، آيا حماسه ملبورن به وجود مي آمد؟ مگر نه اينکه قهرمانان واقعي شهيدان اند، پس چرا شهداي فوتباليست را فراموش کنيم و اين قهرمانان عرصه فوتبال و شهادت را معرفي نکنيم؟

اگر اين حماسه ها نبود ، آيا مي توانستيم به دليل پيروزي بر آمريکا به خيابانها بريزيم و در کنار هم شادي کنيم و قلب هاي خود را به هم نزديک کنيم.

وقتي يکي از بازيکنان فوتبال مصدوم مي شود، روزها و ماهها با او در تلويزيون و روزنامه ها مصاحبه مي کنيم و از احوال او جويا مي شويم و چه روزگار بدي است که هيچکس از بدنهاي تکه تکه شده نمي پرسد و هيچکس جوياي حال مادران داغديده نمي شود.

اين روز مي تواند سمبل تاسي از فرهنگ شهادت براي برجسته نمودن اخلاقيات در ورزش فوتبال باشد. شهيدان سمبل ايثار ، فداکاري، اعتماد به نفس، خودباوري، ايستادگي، عزم و اراده و ايمان الهي بودند. اگر اين پارامترها در بين ورزشکاران و در بدنه فوتبال کشور عزيزمان رسوخ پيدا کند؛ بسياري از مشکلات حل خواهد شد و کمتر شاهد بي بندوباري ، توهين ، بي اخلاقي و ....خواهيم بود.

وقتي مي بينيم در کشورهاي غير مسلمان، از بازيکني که در زمين فوتبال دچار ايست قلبي شده چگونه ياد مي شود و چه مراسم هاي ملي و بين المللي را برايش برگزار مي کنند و با خود مي گويم اي کاش مسئولان فدراسيون جهاني فوتبال از اين واقعه عظيم نيز خبر داشتند. آنگاه مجبور نبوديم 22 سال فرياد بزنيم و کسي فرياد ما را نشنود.

بارها نام اين شهيدان بر بلنداي سرزمين طلوع خورشيد فرياد زده شده است ، اما به راستي بايد نام اين دلاوران عرصه ي فوتبال و شهادت را بر بلنداي البرز و بلکه بر بام جهان فرياد زد.

فدراسيون جهاني فوتبال(فيفا)، توجه ويژه اي به مرگ فوتباليستها در زمين فوتبال داشته و همواره ياد اين بازيکنان در سطوح جهاني گرامي داشته شده است. اگر اين موضوع را در کنار محبوبيت فراوان ورزش فوتبال قرار دهيم، نگاه جهاني به واقعه زمين فوتبال چوار، نگاهي دور از دسترس نيست و با پشتيباني مسئولان ورزشي کشور و حمايت نهادهاي جهاني، مي توان جام «صلح و دوستي» را با حضور بهترين تيم هاي دنيا در استان ايلام برگزار کرد که اين کار به نوبه خود، تأثيرات مثبت فراواني بر ورزش، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد استان خواهد داشت.

واقعه بمباران زمين فوتبال چوار، مکمل قوي براي افتخارات فراوان مردمان اين ديار است و محبوبيت بسيار زياد ورزش فوتبال، باعث مي شود اين واقعه مهم و تاريخي، اسم سرزمين ايلام را در سراسر دنيا بر سر زبانها بياندازد.

از طرفي، چنانچه وعده استاندار ايلام در زمينه ايجاد موزه شهداي ورزش کشور در شهر چوار تحقق يابد، تحول عظيمي را در استان بوجود خواهد آورد و باعث توسعه ورزش استان شده و از بعد تبليغاتي نيز مزاياي فراواني براي استان به همراه خواهد داشت و با توجه به بعد خبري ورزش و علي الخصوص فوتبال، استان ايلام تا حدود زيادي از بن بست رسانهاي خارج خواهد شد.

ازسوي ديگر، در کنارمسائل ورزشي مي توان به معرفي تاريخ و فرهنگ ايلام پرداخت و افتخارات استان را به همگان معرفي کرد.