به گزارش مشرق، کلانشهر تهران، امروز بیش از هر زمان دیگری در تلاقی رشد و فرسایش ایستاده است؛ از نفستنگی آسمان و قفل ترافیک گرفته تا بحران مسکن و فرسودگی زیرساختها. تهرانی که روزگاری نماد امید و پیشرفت بود، حالا زیر فشار جمعیت، آلودگی و تصمیمات متناقض هر روز با چالش تازهای روبهرو میشود.
این مهم باعث شده تا پژوهش در پروندهای با عنوان «تهران ۱۴۰۴» تصویری جامع از مشکلات زیستمحیطی، مدیریت شهری، مسکن و بافت فرسوده، چالشهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و پتانسیلهای تهران را مورد بررسی قرار دهد. «متهم اصلی قطع درختان تهران کیست؟» و «پایتختی که رنج را به حاشیه صادر میکند» گزارشهایی است که در ارتباط با این پرونده منتشر شده است. گزارش پیشرو درباره وضعیت عبور و مرور عابران در معابر شهر تهران است. این گزارش بررسی میکند که چه عواملی باعث بی نظمی در حرکت عابران پیاده میشود، آیا تجهیزات و علائم ترافیکی موجود برای هدایت عابران کافی و مناسب است هستند یا خیر و نقش فرهنگ ترافیکی و آگاهی عابران در این بینظمی تا چه حد است.
چهارراهی که قانون در آن مکث میکند
چراغ دوباره قرمز است. چند نفر عبور میکنند و چند نفر منتظر میمانند. رانندگان آماده ترمز هستند. پلیس نگاه میکند. چهارراه دوباره به کار خود ادامه میدهد؛ جایی که خطر هر روز تکرار میشود و بینظمی عادی شده است. ساعت هشت صبح است و یکی از چهارراههای اصلی شهر شلوغتر از همیشه است. خودروها پشت چراغ قرمز صف کشیدهاند، بوقها یکی پس از دیگری شنیده میشود و عابران پشت جدول ایستادهاند، یا حداقل باید ایستاده باشند. چراغ عابر پیاده قرمز است و اولین نفر بدون مکث از میان خودروها عبور میکند و بقیه هم با دیدن او، قدم در خیابان میگذارند. به راستی چرا چراغ عابر پیاده در این چهارراه کارکردش را از دست داده و بیشتر عابران ترجیح میدهند منتظر سبز شدن نمانند، حتی وقتی خطر را با چشم خود میبینند؟
یک مرد حدوداً ۴۰ ساله با کیف دستی، تصمیم میگیرد از میان خودروها عبور کند. وقتی از او میپرسم چرا با وجود چراغ قرمز عبور میکند، مکثی طولانی میکند و میگوید: «میدانم که عبور از چراغ قرمز خطرناک است و هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد، اما حقیقت این است که زندگی با عجله پیش میرود. من روزی سه بار از این چهارراه رد میشوم و اگر بخواهم منتظر چراغ سبز بمانم، دیر به محل کارم میرسم. این چراغها هیچ ارتباطی با زندگی روزمره ما ندارند؛ بیشتر به درد ماشینها میخورند تا عابران. هر روز که سالم از اینجا عبور میکنم، یک عادت ناخواسته ایجاد میشود: فکر میکنم اگر امروز عبور کنم، فردا هم میتوانم عبور کنم. انگار خطر برای روز دیگر است، نه امروز.»
چند متر آنطرفتر رانندهای که ناچار شده بود ترمز ناگهانی بزند، شیشه را پایین میکشد و با لحنی پر از عصبانیت و نگرانی میگوید: «ما هم انسانیم پشت فرمان همیشه آماده ترمز نیستیم که» و بعد آرامتر میگوید: «وقتی یه نفر یهو از چراغ قرمز عبور میکنه، فرصتی برای واکنش ندارم. همین یک لحظه ممکن است همه چیز را خراب کند. وقتی اتفاقی نمیافته عابران فکر میکنن همیشه حق دارن بدون نگاه کردن به خودروها عبور کنن. این مسئله باعث استرس ما میشه. این چهارراه برای من هر روز یک بازی ریسکه.»
پلیس راهنمایی و رانندگی کنار چهارراه ایستاده و صحنه را نگاه میکند. وقتی از او میپرسم که آیا این وضعیت برایش عادی شده یا نگرانکننده است، پاسخ میدهد: «اینجا یکی از نقاط پرخطر عبور عابره. بله، تکراری شده اما هر بار که میبینم یک نفر بدون توجه به چراغ قرمز عبور میکند، میدانم که حادثه فقط یک قدم با ما فاصله دارد. وظیفه ما این است که کنترل کنیم و تا حد ممکن از تصادف جلوگیری کنیم اما نمیتوانیم با تکتک عابران برخورد کنیم. واقعیت این است که مسئولیت ما در این چهارراه به اندازهای سنگین است که هر تصمیم کوچک ممکن است عواقب بزرگی داشته باشد.»
بینظمی چگونه خودش را نشان میدهد؟
وقتی از بینظمی عبور عابران حرف میزنیم، دقیقاً از چه چیزی صحبت میکنیم؟ از عبور یک نفر؟ از عجله؟ یا الگویی که هر روز تکرار میشود؟ در این چهارراه، بینظمی فقط عبور در چراغ قرمز نیست. بعضیها از وسط خیابان میدوند، بعضی مورب رد میشوند، بعضی با موبایل در دست و نگاه به صفحه نمایش. خط عابر پیاده هست اما نقش تزئینی دارد.
از یک زن جوان که تازه از خط عابر خارج شده میپرسم: وقتی خط عابر مشخص است، چرا ترجیح میدهید چند متر آنطرفتر عبور کنید؟ او جواب میدهد: «خط عابر همیشه شلوغه و باید منتظر بقیه بمونیم. وقتی عجله داری، انتظار کشیدن غیرممکن است. برای من مهم این است که به موقع به کارم برسم. این کار ممکن است خطرناک باشد ولی واقعیت این است که هیچکس وقت ندارد که چند دقیقه منتظر چراغ بماند. شما ممکن است فکر کنید این بیاحتیاطی است اما در زندگی واقعی، وقتی همه عجله دارند، شما هم مجبور میشوید با جریان پیش بروید. اگر امروز منتظر بمانم، ممکن است روز بعد هم همین مشکل باشد. این چرخهای است که همه ما در آن گیر کردهایم.»
رانندهای که شاهد همین صحنه بوده، میگوید: «مشکل این است که ما هرگز نمیدانیم عابر از کجا عبور میکند. وقتی نظم وجود ندارد، خطر چند برابر میشود. من مجبورم آماده باشم که ترمز کنم، دور بزنم یا حتی از بوق استفاده کنم تا کسی را نترسانم. این فشار روانی روزانه است. حتی اگر قانون از سمت عدهای کم رعایت شود، وقتی همه رعایت نمیکنند، شما به ناچار باید واکنش نشان دهید. این موضوع باعث خستگی و عصبانیت دائمی رانندهها میشود.»
پلیس راهنمایی و رانندگی اضافه میکند: «بیشترین تخلف عابران دقیقاً همین عبور خارج از خط عابر و در زمان چراغ قرمزه. وقتی این رفتار تبدیل به عادت میشود، کنترل آن غیرممکن است. آموزش و فرهنگ ترافیک باید از سنین پایین شروع شود اما واقعیت این است که افراد جامعه توجه قابل قبولی به قانون ندارند و رفتارهای جمعی شدت بینظمی را تقویت میکند.»
عابران؛ میان آگاهی و عادت
سؤال اساسی دیگری که پیش میآید این است: آیا عابران نمیدانند که این رفتار خطرناک است یا میدانند و نادیده میگیرند؟ مرد ۳۵ سالهای که هر روز از این چهارراه عبور میکند وظاهرا به قوانین چراغ راهنمایی رانندگی پایبند است میگوید: «همه میدانند خطر دارد اما وقتی ۱۰ بار سالم رد میشوی و هیچ اتفاقی نمیافتد، ذهنت میگوید که امروز هم میتوانی رد شوی. این باور غلط خطرناک است، چون هر روز ریسک را افزایش میدهد اما مردم آن را نادیده میگیرند. واقعیت این است که عادت بر ترس غلبه کرده است. شما ممکن است فکر کنید این رفتار فقط یک لحظه بیاحتیاطی است، اما در عمل جمعیت در همان لحظه رفتار مشابهی را تقلید میکند و نتیجه همان خطر بزرگی است که همه آن را حس میکنند.»
زن نسبتا سالمندی که کنار جدول ایستاده، پاسخ متفاوتی دارد میگوید: «چراغها طولانی هستند. من نمیتوانم اینقدر بایستم. مجبورم وقتی خلوتتر است عبور کنم، حتی اگر قرمز باشد. گاهی فکر میکنم شهر فقط برای ماشینها طراحی شده و ما را به حساب نمیآورد. وقتی نگاه میکنم به خیابان، میبینم که عبور از آن مثل امتحان شانس شده است. هر روز باید این ریسک را بپذیریم.»
رانندگان؛ پشت فرمان اضطراب
به راستی بینظمی عابران چه فشاری بر رانندگان وارد میکند و چه حس و تجربهای از آن دارند؟ راننده تاکسی که سالهاست در همین مسیر کار میکند، توضیح میدهد: «هر ترمز ناگهانی یعنی احتمال تصادف از پشت. وقتی من در حال رانندگی هستم، فقط مسئول ماشین خودم نیستم بلکه باید حواسم به عابران، موتورسواران و ماشینهای اطراف هم باشد. وقتی یک عابر بدون نگاه کردن به خودروها از چراغ قرمز عبور میکند، این فشار روانی مضاعف میشود. حتی اگر اتفاقی نیفتد، استرس لحظهای باعث خستگی ذهنی و عصبانیت میشود. بعضی روزها بعد از چند ساعت رانندگی، احساس میکنم که فقط نفس کشیدن کنار این خیابان خودش ریسک است.»
راننده شخصی دیگر میگوید: «مشکل فقط ترمز نیست. رفتار جمعی عابران، مثل تقلید از همدیگر است. وقتی یکی عبور میکند، بقیه فکر میکنند حق دارند، بدون توجه به خطر پیش بروند. این باعث میشود راننده هر لحظه آماده تصمیمهای لحظهای باشد و زندگی روزمره ما با استرس پر میشود. همه اینها باعث شده که رانندگی در این چهارراه شبیه یک بازی ریسک شود نه تجربهای معمولی.»
پلیس؛ میان قانون و واقعیت میدان
از پلیس میپرسیم: با وجود حضور شما چرا این بینظمی ادامه دارد و چه راهکارهایی میتواند مؤثر باشد؟ و او پاسخ میدهد: «کنترل عابر پیاده سختتر از خودروست. شما نمیتوانید هر عابر را متوقف یا جریمه کنید. رفتار جمعی مهم است؛ وقتی گروهی بدون نگاه عبور میکنند حتی اگر یک نفر قانونمند باشد مجبور میشود با جریان پیش برود. جریمهها هم به اندازه کافی بازدارنده نیستند. راهحل واقعی ترکیبی از آموزش، فرهنگسازی و طراحی مناسب شهری است. چراغها باید کوتاهتر و قابل فهمتر باشند، خط عابر واضح باشد و مردم از کودکی با قوانین و خطرات واقعی آشنا شوند. بدون اینها قانون صرفاً روی کاغذ میماند و عمل نمیشود.»
مقصر کیست؟
وقتی تصادفی رخ میدهد، مسئولیت با کیست؟ عابر پیادهای میگوید: «راننده باید مراقب باشد، بالاخره ماشین یک ابزار خطرناک است و ممکن است یک لحظه از کنترل خارج شود. ما آسیبپذیریم اما قانون فقط روی ما تمرکز نمیکند.»
رانندهای میگوید: «قانون واضحه. عبور از چراغ قرمز تخلف است. وقتی کسی رعایت نمیکند، طبیعتاً خطر افزایش مییابد اما حتی اگر تقصیر با عابر باشد، فشار روحی و استرس با راننده است. شما نمیدانید لحظه بعد چه اتفاقی میافتد و همیشه آماده واکنشهای فوری هستید.»
پلیس در جمعبندی توضیح میدهد: «قانون مسئولیت را مشخص کرده اما در عمل نبود نظم جمعی همه را درگیر میکند. حتی اگر یکی رعایت نکند رفتار جمعی میتواند خطر ایجاد کند.»
چه باید کرد؟
وقتی خطر هر روز تکرار میشود، دیگر دیده نمیشود. سؤال این است که برای بینظمیای که عادی شده چه باید کرد؟ در همین ارتباط یکی از افراد راهنمایی و رانندگی میگوید: «قربانیان تصادفات شهری تعداد زیادی از عابران هستند؛ مخصوصاً سالمندان و کودکان. وقتی این رفتار تبدیل به عادت شود پیشگیری سخت است. ما میتوانیم هشدار بدهیم و تذکر دهیم اما حتی این کافی نیست. عابر فکر میکند همیشه میتواند سالم رد شود ولی روزی که تصادف رخ دهد جبران نمیشود.»
رانندهای میانسال آنطرفتر توضیح میدهد: «حتی اگر تقصیر با عابر باشد عذابش با راننده میماند. یک لحظه غفلت میتواند زندگی را خراب کند. ما روزانه استرس این چهارراه را تجربه میکنیم و هیچکس به احساس ما توجه ندارد.»
از هر سه گروه میپرسم: چه چیزی واقعاً میتواند این رفتار را تغییر دهد؟ عابر پیادهای میگوید: «چراغها باید با زندگی مردم هماهنگ باشد. زمان سبز شدن کوتاه باشد و دسترسی به پل یا خط عابر راحتتر باشد. وقتی زندگی واقعی در نظر گرفته نشود مردم مجبورند قانون را نادیده بگیرند.»
راننده میانسال توضیح میدهد: «خط عابر باید جدی گرفته شود و خودروها متوجه باشند که توقف برای عابر یک الزام قانونی است. وقتی همه مطمئن باشند که حق با عابر است نظم ایجاد میشود.»
پلیس در توضیحات تکملی اینگونه میگوید: «آموزش باید از کودکی شروع شود. فرهنگسازی باید با واقعیتهای خیابان و خطرات آن ترکیب شود. صرفاً نصب چراغ و خط عابر کافی نیست مردم باید خطر واقعی را حس کنند.»