به گزارش مشرق، کانال مطالعات بین المللی رسانه در مطلبی به نقل از گاردین نوشت:
بر اساس یادداشت منتشر شده در گاردین، اروپا به دلیل «موضع غیراخلاقی» خود در جنگ غزه و «کنار گذاشتن خودخواسته» از دیپلماسی هستهای ایران، «تمام اعتبار» خود در خاورمیانه را از دست داده است. نویسنده استدلال میکند که چارچوب قدیمی همکاری با آمریکا از بین رفته و واشنگتن دیگر اروپا را شریک اصلی در منطقه نمیداند. این تحلیل میگوید بازیهای منطقهای مانند قطر، ترکیه و عربستان نقش اصلی را در مسائل حیاتی مانند غزه و ایران ایفا میکنند و نقش اروپا به «درجه سوم» تنزل یافته است. نویسنده پیشنهاد میکند که اروپا برای بازیابی نقش سازنده، باید بر «سرزمین شام گستردهتر» — یعنی لبنان، عراق و سوریه — متمرکز شود، جایی که نیاز به پشتیبانی از حکمرانی وجود دارد و آمریکا کمتر درگیر است.
چکیده راهبردی (بخشهای مهم):
یک سال پس از سرنگونی دیکتاتور سوریه، بشار اسد، رئیسجمهور جدید این کشور در مجمع دوحه سخنرانی کرد و مسیر پیچیده کشورش به سمت یک نظام مشارکتی و مبتنی بر قانون را ترسیم نمود. این موضوع یادآور آن است که با وجود آسیب شدید نقش اروپا در خاورمیانه به دلیل موضع آن در جنگ غزه و کنارهگیری از دیپلماسی هستهای ایران، اروپاییها هنوز در قبال همسایگان مدیترانهای شرقی خود نقشی میتوانند ایفا کنند. جهان اروپا با همسویی واشنگتن و مسکو در جنگ اوکراین و شکاف فرااطلسیاتی، زیر و رو شده است. بُعد دیگر این تحول، بیاهمیت شدن فزاینده اروپا در خاورمیانه است. تنها در صورتی که اروپاییها بپذیرند که گذشته پشت سر است، میتوانند امیدوار باشند که نقش سازنده و مستقلی در منطقه بازیابند.
پس از بحران سوئز در سال ۱۹۵۶، که نشاندهنده پایان سلطه استعماری اروپا در خاورمیانه بود، اروپاییها خود را به نواختن ویولن دوم برای آمریکا راضی کردند. قرارداد اجتماعی حاکم بر رابطه فراآتلانتیک، با حمایت امنیتی آمریکا از اروپا، این معامله را ارزشمند میکرد. این به معنای نبود عاملیت برای دولتهای اروپایی در خاورمیانه نبود. آنها نقشهای مهمی در فرآیند صلح اسلو ایفا کردند و در توافق هستهای ایران نیز پیشگام بودند. اما در هر مورد، نقش اروپا — حتی در مواقع اختلاف با واشنگتن — معطوف به حمایت از رهبری آمریکا در منطقه، در عین تعدیل زیادهرویهای هژمونیک آن بود. اکنون آن چارچوب دیگر وجود ندارد. اروپا از خاورمیانه کنارهگیری کرده و درگیر جنگ در قاره خود است.
جنگ اوکراین نه تنها بیشتر ظرفیت سیاست خارجی اروپا را به خود جذب کرده، بلکه دیدگاه سیاسی آن نسبت به خاورمیانه را نیز تحریف کرده است. تضمین حمایت آمریکا در اوکراین، به ویژه تحت ریاست جمهوری ترامپ، مستلزم پذیرش بیچونوچرای سیاستهای منطقهای واشنگتن بوده است. از سوی دیگر، آمریکا دیگر به اروپا به عنوان شریک اصلی خود در خاورمیانه نمینگرد. بازیگران منطقهای نیز خواستار بازگشت اروپا نیستند. مهمتر از همه، امتناع سرسختانه و غیراخلاقی اروپا از به کارگیری نفوذ خود برای پایان دادن به جنگ ویرانگر اسرائیل در غزه، آن اعتبار ناچیز باقیماندهاش را در هم شکسته است. امروز، هر امیدی به آتشبس پایدار در غزه، یا حتی پیشرفت به سمت تشکیل یک دولت فلسطینی، ناشی از تلاشهای اروپا نیست.
امید محدود موجود، ناشی از میانجیگری قطر است و ترکیه، عربستان سعودی و مصر نقشهای حیاتی ایفا میکنند. به طور مشابه، اگر دیپلماسی آمریکا و ایران در آینده از سر گرفته شود، دولتهای اروپایی رهبری روند را بر عهده نخواهند داشت. هر پیشرفتی اکنون به همگرایی میان دولتهای خلیج فارس و ایران بستگی دارد. در کوتاهسخن، در فوریترین مسائل خاورمیانه — مناقشه اسرائیل و فلسطین و ایران — دولتهای اروپا در بهترین حالت میتوانند از تلاشهای کشورهای خلیج فارس برای تاثیرگذاری بر ترامپ حمایت کنند. با این حال خاورمیانه همسایه اروپا باقی مانده است. با توجه به کوچک شدن فضای مانور، اروپا باید بر سرزمین شام گستردهتر — به طور مشخص لبنان، عراق و سوریه — متمرکز شود.
هر سه این کشورها به شدت آسیبپذیر هستند. لبنان در حال طی یک فرآیند اصلاحات پیچیده است. عراق برای حفظ تعادل ظریف تلاش میکند. سوریه نیز همچنان شکننده است. به استثنای سوریه، آمریکا در لبنان یا عراق مشارکت خاصی ندارد. در حالی که بازیگران منطقهای حیاتی هستند، خلائی وجود دارد که اروپا میتواند به پر کردن آن کمک کند. پشتیبانی از حکمرانی دیگر مد روز نیست، اما در سرزمین شام مورد تقاضاست. این جایی است که اروپا هنوز میتواند کمکی سازنده انجام دهد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.