کد خبر 166845
تاریخ انتشار: ۸ آبان ۱۳۹۱ - ۰۰:۰۰

"هنر" بهترين ابزار براي ایجاد و حفظ، بسط و صدور سبک زندگی است و در ميان هنرها، معماري به دليل القاء و تحميل سبک زندگي به مخاطبان خود، از موثرترين اين ابزارهاست.

مشرق- گلدان کوچکی که در گوشه آپارتمان­های ماست؛ باغ کوچکی است که با ماشینی شدن زندگی و دور شدن از طبیعت، به این ابعاد کوچک تقلیل یافته و نشانه تعلق خاطر ساکنین آپارتمان به طبیعت است. موضوعاتی از این دست، به راحتی انعکاس باطن انسان را در فضا و مکان نشان می­دهد.

پنجره مظهر ارتباط با برون است و افراط در گذاشتن پنجره­های رو به بیرون، به مثابه افراط در برونگرایی است. از سویی دیگر پنجره بدل از چشم یک بناست و اگر روبه حریمی دیگر باز شود نشان از بی­حیایی خانه دارد؛ انگار که نامحرمی حرمت حریم دیگران را پاس نمی­دارد.

معماری داخلی یک خانه، بی­پروا از تجمل­گرایی و اشرافی­گری، و یا بالعکس از سادگی، خلوص، صمیمیت، پاکیزگی و حتی ایمان ساکنین آن سخن می­گوید.

و نمای یک ساختمان، خوی تکبر و تفاخر، یا تواضع و متانت معمار و صاحبان خانه را می­نمایاند. و قس علی هذا...


مکان زندگی انسان، آیینه­ای است که بی­ پرده ضمیر باطن انسان را به نمایش می­گذارد؛ چرا که مکان پیرامونی انسان، تبلور درونیات اوست. البته میان انسان و محیط او رابطه­ای دوسویه در جریان است و بالتبع انسان هم تاثیرگذار بر محیط است و هم متاثر! تا آنجا که حتی مکان از انسان شرافت می یابد، آن سان که گفته­اند "شرف المکان بالمکین".

این سخن، از نسبت میان معماری و سبک زندگی، رمزگشایی می­کند. اما از سویی برای درك رابطه معماري و سبك زندگي می­بایست نسبت ميان فرهنگ، تمدن و معماري را مورد مداقه قرار دهیم.

فرهنگ روح حاکم بر شهر است و بنابراين تمدن و شهر، جسدی برای فرهنگ­اند و شهرها مکان تبلور فرهنگ و انديشه مردم آن شهر.

مهم­تر آن که نسبت عکسِ اين رابطه نيز برقرار است، به طوري که اگر در يک شهر بيگانه ساکن شويم و آنجا زندگي کنيم، به تدريج واجد فرهنگي مي­شويم که آن شهر و آن معماري در سايه و زمينه­ي آن ساخته شده است. لذا معماري هم آئينه ­ايست که چهره باطني يک قوم در آن منعکس مي­شود و هم ظرف زندگي که شيوه­ ي زندگي را به انسان تحميل مي­نمايد.

این امر، پاسخی است روشن، به این پرسش که به راستی چرا برای شناخت فرهنگ و شیوه ­ی زندگی مردمان گذشته، به سراغ معماری آنها و بناهای برجای مانده­ از آنان می­رویم؟

علاوه بر ساکنین یک بنا، درونیات معمار آن نیز به سادگی در پیکره­ ی آن بروز می­یابد. معماری که دیدگان خود را بر نامحرم می­بندد و رفتاری مبتنی بر حیا و حریم دارد، به طور طبیعی بنایی را که معماری می­کند نیز، براساس حدود و حریم و عفاف و عدم اِشرافیت صورت می­پذیرد. حال آنکه معماری عریان و برهنه که مشرف بر حریم خصوصی دیگران نیز هست، تنها با دستان معمارانی به خط و بنا بدل شده است که خود آنها قایل به حریم و حدود و قیود شرع و عفت و حیا نیستند!

به ضرس قاطع، تا نفس هنرمند مهذب نشود، هنر ناب و قدسی ممکن نمی­شود و جز تهذیب نفس معماران، راهی از مجرای معماری برای تحول و تعالی در جامعه نیست. این موضوع گاهی به طور مشروط و مقید بر لسان معماران غربی نیز جاری شده ­است. حتی بر زبان کسانی که انتظار آن را نداریم!

به عنوان مثال از قول دانیل لیبسکیند یهودی، گفته­ اند که؛ تنها راه اصلاح معماری، اصلاح معمار است. (بگذریم از آنکه اساسا صلح و اصلاح که در مقابل فساد و افساد است، مولفه ای گرانبهاست که تنها برازنده دینداران حقیقی است)

پس اگر يک شهر آشفته را ببينيم دو مساله به ذهن متبادر مي شود. يکي، آن که اين آشفتگي و معماري بي قواره، حاصل ذهن و زندگي آشفته مردمان آن است و دوم اينکه زندگي در اين شهر آشفته باعث زندگي آشفته مي شود. لذا "شهر زيبا، انديشه زيبا مي آفريند".

"هنر" بهترين ابزار براي ایجاد و حفظ، بسط و نهایتا صدور سبک زندگی است و در ميان هنرها، معماري به دليل القاء و تحميل سبک زندگي به مخاطبان خود، از موثرترين اين ابزار است.

انسان در فضاي ساخته شده زندگي مي­كند، فضاي معماري، فضاي شهري و... . به هر تقدير زندگي در يك شهر يعني زندگي در فضاهاي معماري و شهرسازي؛ و شهرنشينان در تمام ساعات شبانه روز ناگزير از فضاي معماري هستند. بدين ترتيب ساحت معماري ساحت همه اوقات و ايام و همزاد و سايه مردمان شهر است و لحظه­اي آن­ها را از اين هنر، تنها نمي­گذارد. پس هنر معماري بيشترين اوقات را با شهرنشينان سپري مي كند و از اين­رو بيشترين تاثير و تاثر را بر احوالاتشان رقم مي­زند.

از سوي ديگر زيستن در فضاي معماري، به مثابه پذيرش سيطره­ ی فضا بر انسان است. فضاي معماري بر انسان سيطره دارد و رفتار فيزيكي و نهايتا ذهني مخاطب خود را به سيطره و كنترل خود در مي­آورد. به او مدام القا مي­كند كه كجا بخوابد، كجا بنشيند، چه چيز را و از چه زاويه اي ببيند و كجا غذا تناول كند، كجا و در چه فضايي كار كند و قس علي هذا. به همين منوال، هر كدام از مكان هايي كه در آن مي­زيد، در هنر معماري، ميزان رنگ، نور، صدا، بافت و... آن مشخص و مهندسي شده است و هر مقدار از متغيرهاي فوق كه عناصر و كيفيات بصري هستند، تاثير بصري و رواني خاصي به مخاطب خود القا مي­كند و انسان را در تمام اوقات عمر، متاثر اين احوالات قرار مي­دهد.

بگذاریم و بگذریم!

معماری و شهرسازی ما و به تبع آن شیوه ­ی زندگی امروز مردمان ما، بیش از هر زمان دیگری به معماری و لایف استایل غربی آلوده است.

به راستی معماری و شهرسازی امروز غرب، چگونه می­تواند پاسخی به نیازهای انسان آرمانی جامعه­ ی مهدوی و سبک زندگی او باشد؟

در آینده بیشتر در این باره خواهیم گفت.

 اسماعیل ارجمندی