اولین تریلر از فیلم «الکمین» منتشر شده است که یک داستان واقعی درباره نجات گروهی از سربازان اماراتی گیرافتاده در یک کمین، در یک دره کوهستانی، تحت محاصره حوثی‌های یمن را روایت می کند.

به گزارش مشرق، دو کمپانی AGC International و Image Nation ابوظبی، اخیرا اولین تریلر فیلمی اماراتی به نام «الکمین» را منتشر کرده‌اند که گفته می‌شود یک داستان واقعی درباره نجات گروهی از سربازان اماراتی گیرافتاده در یک کمین، در یک دره کوهستانی، تحت محاصره حوثی‌های یمن را روایت می‌کند. این اولین تلاشی نیست که از طرف شیوخ عرب‌زبان منطقه خلیج‌فارس برای حضور جدی در عرصه سینما رخ می‌دهد؛ از تلاش برای برگزاری جشنواره‌های باشکوه گرفته تا سرمایه‌گذاری روی تولید فیلم‌های سینمایی در اقصی‌نقاط جهان به تقلید از فرانسوی‌ها و البته تولید فیلم‌های پروپاگاندا و تبلیغاتی در داخل خود این کشورها. اینها همه اما بدون وجود زیرساخت‌های سینمایی مناسب در خود جزیره‌العرب و با اعتماد بیش از حد به کارآمد بودن استخدام عوامل خارجی انجام می‌شوند.

 پیش از این اماراتی‌ها فیلمی ساخته بودند به نام «موصل» که روایتی خودخوانده از حضور آنها در سوریه بود؛ روایتی که به‌واسطه آگاهی اکثر مخاطبان از واقعیت آنچه در میدان رخ داده، کار مشکلی برای توجیه خود داشت؛ اما شیوخ ابوظبی تصور می‌کردند با پول می‌شود توجیه را هم خرید.

 از سوی دیگر همزمان با این تلاش اماراتی‌ها، عربستان هم می‌خواهد اولین دوره از یک جشنواره سینمایی را در شهر جده برگزار کند. معمولا اعتبار جشنواره‌های سینمایی در اقصی‌نقاط جهان به‌طور نانوشته‌ای وابستگی محسوسی به اعتبار خود سینمای آن کشور دارد. مثلا کن در فرانسه و ونیز در ایتالیا با توجه به دوران شکوه سینماهای فرانسه و ایتالیا اعتبار پیدا کرده‌اند یا با اینکه ده‌ها جشن سینمایی شبیه اسکار در نقاط مختلف جهان با همین سازوکار وجود دارد، اسکار تنها به این دلیل اهمیت پیدا کرده که خود سینمای آمریکا ابعاد وسیعی دارد. اما پس از قطر و امارات، حالا عربستان هم چهار سال پس از رفع ممنوعیت اکران فیلم در این کشور، می‌خواهد جشنواره سینمایی برگزار کند؛ بی‌اینکه هیچ اعتباری در خود سینما داشته باشد.

 این تلاش‌ها برای ورود به جنگ روایت‌ها از طریق عالم هنر، نشان‌دهنده اهمیت چنین موضوعی برای آن کشورهاست. از طرف دیگر رقبای شیوخ خلیج‌فارس با اینکه توان جالب‌توجهی در تولید فیلم و سریال دارند، تابه‌حال به‌طور جدی به این وادی ورود نکرده‌اند. مقداری از این قضیه را می‌شود به کم‌کاری‌ها نسبت داد و مقداری را به ایرادات ساختاری در دولت‌هایشان برای استفاده از ابزارهایی که به واقع دارند و مقداری دیگر که تابه‌حال کمتر درباره‌اش صحبت شده، به استراتژی خود این کشورها برمی‌گردد که آیا قصد استفاده از چنین ابزاری را دارند یا نه.

کارهایی که شیوخ عرب منطقه در حوزه سینما انجام می‌دهند، در مرحله اول بیشتر مصرف داخلی دارد و برای تاثیرگذاری روی افکار عمومی خود این کشورها انجام می‌شود اما در مرحله بعد کارکردی غیرمستقیم روی افکار عمومی جهان را مدنظر قرار داده است. نکته اول به این برمی‌گردد که آنها در داخل به غرور و افتخار نیاز دارند، برای همین سعی می‌کنند آن را با پول بخرند و نکته دوم به این‌که شیوخ خلیج‌فارس طی سال‌های اخیر بابت چهره مرتجعی که از آنها در جهان به تصویر درآمده، نگران هستند.

  با پول می‌شود پیروز جنگ روایت‌ها شد؟

 جدیدترین خبر درباره چنین تلاش‌هایی توسط دول عربی خلیج‌فارس، در کنار جشنواره فیلم «دریای سرخ» که عربستان به‌زودی آن را برگزار می‌کند، ساخته شدن فیلم «الکمین» با موضوع حضور امارات در جنگ یمن است. این فیلم به معنای مطلق کلمه یک کار سفارشی و حکومتی است که البته چنین روندی در اکثر نقاط دنیا وجود دارد. تفاوت اماراتی‌ها اما با سایر کشورهایی که در نقاط دیگر جهان فیلم‌هایی با اهداف سیاسی می‌سازند، این است که این کشور صاحب سینما نیست و نمی‌تواند به‌طور نرم و نامحسوس و تدریجی، منویات دولتش را در قالب داستان‌های تصویری بازتاب دهد. طبیعتا آنها وقتی به یکباره تصمیم به چنین رفتاری می‌گیرند، هم سفارشی بودن کار بیش از حد جلوه می‌کند و هم ناشی‌گری در امر تبلیغات، خود را نشان می‌دهد.

آنها فهمیده‌اند که جنگ روایت‌ها چه اهمیت راهبردی و عمیقی دارد، فهم این نکته کار چندان مشکلی نبود؛ اما راهی جز پول‌پاشیدن برای تشکیل رسانه یا ساخت فیلم و سریال با عواملی از کشورهای دیگر بلد نیستند. صد سال دوری جزیره‌العرب از سینما و زنده‌به‌گور کردن این هنر در شنزار جهل و تعصب، حالا کار را به جایی رسانده که شیوخ ثروتمند با دشداشه‌های سفید بر سکوی طلای سیاه نشسته‌اند و تصور می‌کنند استراتژی نفت در برابر سینما، نفت در برابر رسانه، نفت در برابر علم و نفت در برابر همه‌چیز جواب می‌دهد.

مثلا انور قرقاش، مشاور دیپلماتیک رئیس دولت امارات متحده عربی در توئیتر نسبت به تماشای فیلمی درباره نقش نیروهای کشورش در جنگ یمن ابراز اشتیاق کرد و در این‌باره نوشت: «من مشتاقانه منتظر تماشای فیلم الکمین هستم که از 25 نوامبر در سینماها اکران می‌شود. حرفه‌ای بودن و رشادت نیروهای مسلح ما در یمن، شایسته ادبیات و آثار سینمایی و دراماتیک زیادی است که داستان‌های قهرمانانه و فداکاری در میدان‌های افتخار و شجاعت را روایت کنند.» این را اگر یک فرد عادی نداند، طبیعتا یک دیپلمات باید بداند که اگر حتی یک کارگردان اماراتی برای ساخت چنین فیلمی وجود نداشت، خود همین قضیه چقدر شرم‌آور است و تاکید روی آن کار را خراب‌تر می‌کند. ظاهرا شیوخ ابوظبی نمی‌دانند که لااقل برای یک فیلم تبلیغاتی و پروپاگاندای امنیتی، چنین قضیه‌ای که کارگردانی بومی برای ساخت آن وجود نداشته باشد، چه معنای نمادین تحقیرآمیزی دارد و نمی‌توان همزمان از رشادت و افتخار سخن گفت و چنین نکته بدیهی و مهمی را به یاد نیاورد. وقتی چیزی که به تعبیر خود شیوخ ابوظبی، مهم‌ترین بازتاب سینمایی از فعالیت‌های ارتش امارات است، به این شکل باشد، هر مخاطبی می‌تواند به‌راحتی تصور کند که همه‌چیز آنها عاریه است؛ همان‌طور که فیلم تبلیغاتی‌شان عاریه است، آن ارتشی که درباره‌اش این فیلم ساخته شده هم می‌تواند چنین باشد.


کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس طی سال‌های اخیر دست‌وپا می‌زنند که راهی به سینما پیدا کنند؛ از برگزاری جشنواره‌های گران‌قیمت گرفته تا سرمایه‌گذاری در فیلم‌های سایر نقاط جهان به تقلید از روش فرانسوی‌ها و البته ساختن فیلم‌هایی با نویسنده و کارگردان‌های خارجی در داخل خود این کشورها. آنها در رسانه هم مجبورند از همین شیوه استفاده کنند؛ مثلا رسانه‌ای که توسط عربستان پشتیبانی می‌شود، در لندن مستقر است و معلوم نیست عوامل ایرانی آن حتی حاضر باشند در عربستان سکونت کنند. ظاهرا مساله اینجاست که شیوخ جزیره‌العرب سعی نمی‌کنند با این پول‌های بی‌حساب، برای زیرساخت‌سازی و تربیت نیروهای بومی گامی بردارند و فکر می‌کنند با استخدام مزدور می‌شود کار را پیش برد.

در ادامه با توجه به ساخته شدن فیلمی به نام کمین که روایت اماراتی‌ها از جنگ یمن است، موضوع را در چند سطح بررسی کرده‌ایم. بحث اول عاریه‌ای بودن سینما و بسیاری چیزهای دیگر در کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس است که باعث می‌شود هیچ‌گاه آن موارد درونی و بومی نشوند. مساله دوم به خود فیلم «کمین» و نوع تبلیغاتی برمی‌گردد که اماراتی‌ها در داخل کشور برایش انجام داده‌اند. این تبلیغات نشان می‌دهد آنها کوچک بودن و وابستگی را پذیرفته‌اند و حتی در این زمینه به جای مخفی‌کاری، غلو هم می‌کنند. مساله سوم به نقش ایران در جنگ روایت‌ها برمی‌گردد. موانع متعددی در ایران وجود داشته که به‌رغم توانایی بالای این کشور در ورود جدی به جنگ روایت‌ها، تابه‌حال سد این راه شده است.

چاه نفت و چشمه خشکیده هنر

سینما در کشورهای عربی هنر ناشناخته و بی‌سابقه‌ای نیست اما بحث کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس کاملا فرق می‌کند. از مصر و سوریه می‌شود به‌عنوان غول‌های سینمای عربی نام برد و با اینکه در این کشورها سطح پایین‌ترین ملودرام‌های عامه‌پسند هم ساخته شده، سینمای هنری ارزشمندی هم داشتند. وقتی مصر و سوریه تحت استعمار فرانسه بودند، عربستان و به‌طور کلی‌تر جزیره‌العرب جزئی از خاک عثمانی به حساب می‌آمد؛ تنها امپراتوری اسلامی و یکی از معدود امپراتوری‌های تاریخ که با وجود استقرار طولانی‌مدتش، هیچ یادگار هنری و فرهنگی قابل توجهی ندارد؛ و وقتی مصر و سوریه زیر بیرق بلوک شرق قرار داشتند یک سینمای چپگرا در آنها ایجاد شده بود، جزیره‌العرب زیر بیرق بلوک غرب قرار داشت و می‌دانیم که آمریکا برخلاف شوروی(که در گسترش سینماهای محلی می‌کوشید) چون به سینما نگاه تجاری داشت، از سر بر آوردن هر رقیبی دلخور می‌شد.

اینها گذشت تا به اواخر قرن بیستم و سرانجام قرن ۲۱ رسیدیم. البته در دوران جنگ سرد هم مفتی‌های عربستان سینما را به‌طور مطلق حرام می‌دانستند اما در بعضی از دیگر کشورهای حوزه خلیج‌فارس، فیلم‌هایی نمایش داده می‌شد. ماجرای فیلم الرساله یا چنانکه در ایران مشهور شده بود، همان محمد رسول‌الله که مصطفی عقاد سوری به همراه دوست ایرانی‌اش و با سرمایه‌گذاری سرهنگ قذافی لیبیایی و با عوامل آمریکایی آن را ساختند، هنوز در خاطره تاریخ ماندگار است. از ملت‌های گوناگون، خیلی‌ها در ساخت چنین فیلمی سهیم بودند و فقط در دنیا یک دشمن عمده برای آن وجود داشت؛ کشوری که به جز یک سکانس کوتاه، تمام ماجرای فیلم در ۱۴ قرن پیش آن روایت می‌شد.

  کارگردان الرساله، مرحوم مصطفی عقاد، در گفت‌وگویی که با شهید آوینی داشت، شرح مباحثات طولانی‌اش با مفتی‌های عربستان را به این جمله ختم کرد که «آنها در حماقت خودشان خیلی باهوش بودند» و دست آخر نه اجازه ساخت چنین فیلمی به عقاد داده شد و نه در عربستان به نمایش درآمد. اینها همه باعث شده تا کشورهای حوزه خلیج‌فارس نتوانند به‌طور ریشه‌ای صاحب سینما شوند. سینمادار شدن چیزی نیست که با پول پاشیدن و استخدام مزدور، به صورت یک‌شبه ایجاد شود. وقتی کسی در یک کشور صاحب سینما به دنیا می‌آید، از همان دوران کودکی یا حتی قبل از آموختن تکلم، هنگامی که جلوی تلویزیون کنار پدر و مادرش می‌نشیند، آموختن تدریجی و ناخودآگاه سواد بصری او روند خودش را آغاز می‌کند. هر کشوری چند ژانر مخصوص به خودش دارد و اینها به مرور زمان توسعه پیدا می‌کنند.

همین امروز اگر یک نفر در آمریکا بخواهد فیلم گانگستری یا وسترن بسازد، از لباس و دکور گرفته تا بعضی مناسبات و کلیشه‌های درون قصه، خیلی چیزها برایش یک تاریخچه طولانی و یک پشتوانه ده‌ها ساله دارد؛ یا کسی که در شرق آسیا بخواهد اکشن رزمی بسازد، لازم نیست چرخ را از اول اختراع بکند و خواهد توانست خشت جدیدی روی تجربه‌های گذشتگان بگذارد. این است که سینما در فرانسه ثبت اختراع می‌شود اما امروز ده‌ها سینمای ملی در اقصی نقاط جهان داریم که خصوصیات بومی آنها قوام یافته و با حفظ هویت محلی، توانسته‌اند زبان جهانی هم پیدا کنند. این چیزها یک‌شبه به وجود نمی‌آید و نمی‌توان با پول آنها را خرید.  در یکی دو دهه اخیر کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس بارها دست به اقداماتی پرسروصدا و پرخرج در حوزه سینما زده‌اند که تقریبا هیچ‌کدام‌شان دوامی پیدا نکرده است. در این کشورها یک دسته از سریال‌های تلویزیونی ساخته می‌شوند که به درام عربی رمضان شهرت دارند، اما در این حوزه هم بازار آنها بیشتر تحت تسلط سریال‌های سوری و مصری است. نهایتا تعدادی از بازیگران فیلم‌های سفارشی این کشورها می‌توانند از بازیگران آن سریال‌های رمضانی باشند اما کلیت کار از دست‌شان خارج است. آنها جشنواره‌ها را عموما با مشورت فرانسوی‌ها برگزار کرده‌اند و حتی بارها در شورای سیاستگذاری هر کدام از این رویدادها یکی از وزرای سابق فرهنگ، از کشور فرانسه حضور داشته است.

   سینمای وارداتی، بی‌ریشه و بی‌ثمر

 با وجود اینکه در سال‌های اخیر، بیشتر این باور جا افتاده که کلیت سینمای فرانسه شکست‌خورده است اما درحال حاضر بخشی از سیاست این کشور حمایت دولتی از فیلمسازی در بعضی کشورهای دیگر با تبلیغاتی استعماری نرم است. لزوم انتقاد از فرهنگ بومی و ستایش فرهنگ مدرن اروپا، ایده‌محوری این سیاست است. این یعنی به هر حال سرمایه‌گذاری فرانسوی‌ها روی ساخت آثاری در سایر کشورها، چارچوب، قواعد و اهداف خودش را دارد اما شراکت شیوخ نفتی منطقه در این سرمایه‌گذاری‌ها هیچ منفعتی برای آنها نداشته و نخواهد داشت. آنها با پول خودشان برای فرانسوی‌ها کار کردند و تعدادی از سینماگران آمریکایی هم بارها باانگیزه دریافت پول‌های بی‌حساب در برگزاری بعضی از این جشنواره‌ها مشارکت داشتند اما حتی یک بذر کوچک از سینمای خودشان را در این سرزمین‌ها نکاشتند.

آنها پول‌ها را گرفتند و آمدند، در هتل‌های گران‌قیمت خوابیدند و روی فرش قرمز جشنواره‌ها قدمی زدند و دستی تکان دادند و اجازه دادند که شیوخ عرب با آنها عکس‌های یادگاری‌شان را بیندازند و نهایتا رفتند و حتی معلوم نیست در دل خودشان درباره این سفر و آنچه دیدند، چه می‌گفتند.  این پول‌پاشی‌ها ممکن است دل صاحبان سفره را کمی خوش کند، اما نتیجه واقعی نخواهد داشت. همان‌طور که گفته می‌شود دانشگاه هاروارد، تنها شعبه خودش را در خارج از آمریکا، در امارات تاسیس کرده، اما می‌بینیم که این اقدام هیچ تاثیری روی گسترش دانش در امارات متحده عربی نداشته است.

دانش سینما هم در این کشورها بومی نشده و این شکل وارداتی آن صرفا یک نمایش پرخرج است که بیشتر از هر چیزی ضعف و وابستگی این کشورها و عدم برخورداری از بنیه بومی را نشان می‌دهد. آنها حتی وقتی می‌خواهند به سریالی مثل مختارنامه واکنش نشان بدهند، ناچار خواهند شد که از عوامل فنی همین سریال برای ساخت مجموعه‌های دیگر استفاده کنند و این مجموعه‌ها طبیعتا نسخه‌های دست دوم و ضعیفی خواهند شد که شکوه و جذابیت نسخه اصلی را بیشتر به چشم خواهند آورد. با اینکه در تمام این کشورها حکومت‌های دیکتاتوری با دوره‌های حکمرانی بلندمدت وجود دارد، هیچ‌گاه به‌طور جدی برنامه‌ریزی بلندمدتی برای ایجاد و توسعه زیرساخت‌های فرهنگی نشده است. شاید اگر نفت و پول بی‌حساب آن در این کشورها نبود، پیشرفت بهتری در این زمینه‌ها رخ می‌داد. پول بی‌حساب باعث می‌شود که با دعوت از چند ستاره بازیگری یا فیلمسازی از غرب و چند نفر از وزرای اسبق فرهنگ از فرانسه، توهم موفقیت در سیاستگذاران فرهنگی کشورهای عرب ایجاد شود و همین توهم آنها را از توجه به ملزومات واقعی چنین فعالیت‌هایی دور نگه دارد.

دنیای فردا، دنیای جنگ روایت‌هاست

ایران به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین کشورهای محور مقاومت در غرب آسیا، به‌رغم اینکه از ساختار سینمایی مترقی و مناسبی برخوردار است، تابه‌حال هیچ‌گاه به وادی جنگ روایت‌ها آنچنان که بایسته به‌نظر می‌رسد، ورود نکرده است. فیلم سینمایی «به وقت شام» و یک فصل از سریال «پایتخت»، تنها فعالیت‌های داستانی ایران در این زمینه بوده‌اند و نهایتا چند مستند قابل‌توجه را هم می‌توان به این فهرست اضافه کرد. درمورد یمن، افغانستان، عراق و سایر کشورهای منطقه هم لااقل از جانب ما وضع تقریبا به همین شکل است. این درحالی است که غیر از ایران، حتی سوریه هم سابقه قابل‌توجهی در صنعت سینما و سریال‌سازی دارد و در همین سال‌های اخیر بخش قابل‌توجهی از درام‌های رمضانی جهان عرب را سریال‌های سوری تشکیل می‌دادند؛ چنانکه در خود امارات هم این مجموعه‌ها دیده می‌شوند و حتی عمده‌ترین سرمایه‌گذاران روی این مجموعه‌ها اماراتی هستند.

جالب است بدانیم که حتی پتانسیل سینمایی یمنی‌ها هم نسبت‌به شیوخ جزیره‌العرب خیلی بالاتر است. اما احتمالا این پرسش پیش بیاید که محور مقاومت، به‌رغم اینکه ازلحاظ فرهنگی و هنری اصالت بیشتری دارد و ضریب نفوذ آن هم بالاتر است، چرا از این قابلیت‌ها استفاده شایسته‌ای نمی‌کند؟ اگر درمورد ایران صحبت کنیم، این قضیه را می‌توان در چند دلیل اصلی جست‌وجو کرد.

نکته اول که شاید از بقیه نکات عیان‌تر باشد، به معماری ساختار سینمای ایران در دهه ۶۰ برمی‌گردد. مدیران سینمایی دهه ۶۰ به‌رغم اینکه در آن دوران از سیاست‌های سختگیرانه‌ای استفاده می‌کردند، در ادامه ازلحاظ سیاسی گردش‌های فکری محسوسی کردند و سرانجام سینمای ایران به آنجا رسید که نه‌تنها بازتاب‌دهنده نگاه حاکمیت نیست، بلکه نماینده نگاه تمام مردم ایران هم ارزیابی نمی‌شود و صرفا متعلق به یک طبقه اجتماعی و طیف فکری بخصوص است. با این ساختار سینمایی که جهان را در جشنواره‌های غربی خلاصه می‌بیند و منظورش از جهانی شدن موفقیت در چنین رویدادهایی است، به‌سختی می‌توان راجع‌به منطقه غرب آسیا به‌عنوان بخش نزدیک‌تری از جهان که مخاطبانش می‌توانند هدف سینمای ایران باشند، سخن گفت. این ساختار طی یک معماری ده‌ها ساله شکل گرفته و برای برون‌رفت از وضعیتی که ایجاد می‌کند، احتیاج به عزم جدی و احیانا بلندمدت دارد.

یک نکته دیگر که مسئولان سیاسی و امنیتی کشور باید درباره‌اش پاسخ بدهند این است که آیا آنقدر که تقویت محور مقاومت در منطقه را جدی گرفتند، توجهی به بازنمایی آن در فضای رسانه‌ای داشتند؟ البته این فرض هم وجود دارد که کتمان واقعیت اتفاقات منطقه، عامدانه و براساس یک تاکتیک سیاسی و امنیتی با هدف زمان خریدن از رقبای متوهم و پیشبرد اهداف کلان و ساختاری باشد، اما واقع امر این است که بی‌توجهی به حضور جدی در جنگ روایت‌ها نه‌تنها منجربه توهم خودبرتربینی در رقبا و دشمنان شده، بلکه در داخل کشور هم باعث کم‌رمقی در قوای اقناعی و هویتی جامعه می‌شود.

 آیا افکار عمومی ایران نباید اقناع شوند که در یک نبرد پیروز شده‌اند یا حق با آنهاست؟ آیا بمباران رسانه‌های خارجی که دست به خودتحقیری، ایجاد یأس و انواع حالات روحی ویران‌کننده در بین ایرانی‌ها می‌زنند، نباید پدافندی دریافت کنند و صرفا به این دلیل که ایجاد توهم خویش ‌بیش‌بینی در رقبا و دشمنان، قضیه را در بعضی از میدان‌ها بهتر جلو می‌برد، باید نسبت‌به اعصاب و روان مردم ایران در داخل کشور کاملا بی‌توجه بود؟ چنانکه مشخص است ایران تاحدودی متفاوت نسبت‌به غالب کشورهای دیگر جهان وارد کارزار بعضی از مبارزات شده است. آیا این امکان‌پذیر است که کشوری حدود ۱۰ سال در سوریه با تروریسم بجنگد، اما از میان بیش‌از ۸۰۰ فیلم که در این 10سال ساخته شده‌اند، فقط یک مورد به این قضیه اختصاص داشته باشد و باقی آن فیلم‌ها اکثرا به همین حکومت متلک انداخته باشند؟ یا این امکان‌پذیر است که حتی یک مستند هم درباره جنگ یمن ساخته نشده باشد و حالا ببینیم که امارات متحده عربی، هرچند بی‌حاصل، کوششی در این زمینه می‌کند؟

به‌نظر می‌رسد غیر از معماری معیوب سینمای ایران که آن را از جامعه و ملزوماتش دور کرده، نوع نگاه مردان میدان به مقوله تبلیغات هم چنان نیست که باید باشد. وقتی دیده می‌شود پس از چند موفقیت در مسابقات ورزشی، مثلا کشتی، چه شور و شادی وصف‌ناپذیری به جامعه تزریق می‌شود، می‌فهمیم که این جامعه به قهرمانی و برد نیاز دارد.

اینکه صرفا برای افتادن رقبا در دام توهم، اجازه بدهیم حامیان اصلی میدان ازنظر روحی پژمرده و سرخورده شوند، باعث صدمه خوردن از ناحیه‌ای دیگر می‌شود. همزمان با شروع جنگ تحمیلی در ایران سینمای دفاع مقدس هم به‌وجود آمد و حتی پس از آن کارش را ادامه داد، اما موازی با رویدادهای دیگری که در جبهه مقاومت رخ دادند، چنین اتفاقی نیفتاد.

باید توجه داشت تاثیر تاریخ روی ذهن توده‌های مردم، تنها آن چیزی نیست که در کتاب‌ها نوشته شده است؛ بلکه شاید آن چیزی که بیشتر به گوش مردم خورده و برایشان برجسته و مهم شده اهمیت اصلی را دارد. اگر در این زمینه فیلم‌های مهم و تاثیرگذاری ساخته نشوند، معلوم نیست سال‌ها بعد چه تفسیری از فعالیت‌های جبهه مقاومت در ذهن توده‌ها وجود خواهد داشت و افکار عمومی قابلیت پذیرفتن چه روایت‌هایی را بیشتر از باقی روایت‌ها دارد. ما امکان این را داشتیم که بدون پول پاشیدن یا تلاش برای استخدام کارگردان‌های دست‌چندم خارجی و جا زدن‌شان به‌عنوان مشاهیر بزرگ فیلمسازی جهان، فیلم‌هایی در رابطه با فعالیت محور مقاومت بسازیم که نه‌تنها چشم جهان را به آنچه واقعا در این منطقه رخ می‌دهد باز کند، بلکه افکار عمومی داخل کشور را هم از بمباران مسموم رسانه‌های خارجی تاحدودی خلاص کند. حتی در خود کشورهایی که دوستان ایران در محور مقاومت محسوب می‌شوند، استعدادهای بالقوه فراوانی در این زمینه وجود دارد و این پیوندها می‌تواند به رشد تصاعدی چنین مضامینی در سینما و سریال‌سازی کمک کند. به هرحال چه بخواهیم یا نخواهیم، از منظری در دنیای جنگ روایت‌ها به سر می‌بریم. هم آنچه امروز درباره نبرد محور مقاومت با اشرار سلطه‌طلب بیان شود، موضوع این جنگ است و هم آنچه فردا قرار است فهم شود و ما امروز باید ثبت کنیم. هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور و حتی در کل جهان، اینکه درباره قضیه چه اندیشیده می‌شود، در اینکه سرانجام آن چه باشد، واقعا تاثیر دارد.

این خودفریبی است نه تبلیغات!

اماراتی‌ها می‌گویند الکمین بزرگ‌ترین تولید فیلم عربی‌زبان در منطقه شورای همکاری خلیج‌فارس است که 400نفر عوامل دارد. این عوامل شامل بازیگران اماراتی در نقش‌های اصلی فیلم و عواملی از کشورهای دیگر به‌عنوان پیش‌برندگان فنی کار هستند. البته به‌طور کل در این منطقه به‌سختی می‌توان به وجود چیزی تحت‌عنوان سینما اذعان کرد و عنوان «بزرگ‌ترین فیلم این منطقه» در نسبت با چنین فضایی سنجیده می‌شود. تمام صحنه‌های این فیلم در امارات فیلمبرداری شده است و مروان‌عبدالله صالح، خلیفه الجاسم و محمد احمد که بازیگران سریال‌های اماراتی هستند، در آن بازی می‌کنند. این فیلم توسط کارگردان اکشن فرانسوی، پیر مورل که آثاری مثل «بلوک۱۳» و «از پاریس با عشق» را کارگردانی کرده و یکی از چهار کارگردان فیلم «تیکن» هم بوده است، جلوی دوربین رفت؛ البته اماراتی‌ها با یک ذوق‌زدگی عیان، به‌شکلی خارج از عرف، در تیزرهای تبلیغاتی فیلم الکمین، ذیل عنوان کارگردان آن می‌نویسند «کارگردان فیلم تیکن» که این بزرگ‌نمایی در معرفی سایر عوامل شکل پررنگ‌تری پیدا می‌کند. مثلا کار با همکاری درک داوچی به‌عنوان تهیه‌کننده جلو می‌رود و اماراتی‌ها در اخبار داخلی‌شان می‌گویند او تهیه‌کننده (رومن جی‌اسرائیل و ویکتور فرانکنشتاین) بوده درحالی که او یکی از مدیران تولید در این فیلم‌ها بوده و مثلا «رومن جی‌اسرائیل» 12مدیر تولید داشت.

جنیفر راث، دیگر همکار این پروژه هم در اخبار اماراتی‌ها به‌عنوان تهیه‌کننده فیلم «قوی سیاه» معرفی شده که درحقیقت یکی از مدیران تولید آن فیلم بوده است. همچنین فیلمنامه فیلم توسط براندون برتل و کریس برتل نوشته شده است. در معرفی این دو نفر گفته شده برانتون برتل همکار نویسنده «سریع و خشمگین7» بوده درحالی که حتی نام او در تیتراژ این فیلم قرار نداشت و در هیچ‌کدام از بانک‌های اطلاعات سینمایی ثبت نشده است و کرتیس برتل صراحتا به‌عنوان نویسنده سریال نشان افتخار معرفی می‌شود درحالی که این عنوان هم معتبر نیست. نویسنده‌های فیلمنامه، آن را با همکاری سربازان اماراتی که در وقایع مربوط به این کمین در سال2018 شرکت داشتند، نوشته‌اند و ابوظبی تلاش کرده فیلم را با همکاری گروهی متشکل از فیلمسازان اماراتی و کارکنان مشاور فرهنگی ازجمله افرادی به نام‌های ف‌یهم هناءکاظم، طلال الأسمنی، علویه ثانی و عل‌یاء القزی جلو ببرد؛ افرادی که اکثرا از میان زنان اماراتی هستند.

این قضیه را می‌توان برای فهم بهتر کنار جشنواره «دریای سرخ» در عربستان قرار داد که چهارسال پس از رفع ممنوعیت سینما در عربستان، از ۶ تا ۱۵دسامبر (۱۵ تا ۲۴آذر) در منطقه‌ای تاریخی در شهر جده که یکی از محوطه‌های ثبت‌شده در فهرست میراث جهانی یونسکو است، برگزار می‌شود و جایزه ۱۰۰هزار دلاری برای بهترین فیلم، جایزه ۳۰هزار دلاری برای برنده جایزه بهترین کارگردانی و جایزه ۲۰هزار دلاری نیز برای برنده جایزه هیات داوران در نظر گرفته شده است. «ادوارد وینتروپ»، مدیر سابق بخش دوهفته کارگردانان کن به‌عنوان مدیر هنری اولین دوره این جشنواره سینمایی حضور دارد و «کاترین دنوو»، بازیگر فرانسوی به‌همراه «جک لانگ»، وزیر سابق فرهنگ فرانسه و «گاسپار نوئه»، کارگردان آرژانتینی ازجمله میهمانان مهم این جشنواره عنوان شده‌اند که تاکنون حضورشان قطعی شده است. کاملا مشخص است که چند نام غربی برای اعتبار پیدا کردن این جشنواره عربی ردیف شده‌اند؛ افرادی که حتی اگر اعتباری در کارنامه آنها باشد، عمدتا به گذشته برمی‌گردد نه حال‌حاضر و در دوران بازنشستگی یا کم‌رونق شدن فعالیت‌شان به یک جشنواره تازه‌تاسیس می‌روند.

ظاهرا بخشی از این قضیه بیشتر قرار است مصرف داخلی داشته باشد. مثلا خود متجددان عربستان تصور کنند که فستیوالی با حضور چند کارگردان بزرگ غربی برگزار شده است درحالی که یکی از معتبرترین فستیوال‌های سینمایی جهان، جشنواره قاهره در همسایگی عربستان بود و هیچ‌یک از چهره‌های نامدار و جهانی سینمای هنری مصر، به این رویداد در عربستان دعوت نشده‌اند یا لااقل روی حضورشان در این رویداد تاکیدی نشده است؛ لابد به این دلیل که غربی نبوده‌اند. مصر همسایه غربی دریای سرخ هم هست و برای جشنواره‌ای که به همین اسم راه‌اندازی  شده است، دعوت نمی‌شود. نگاهی به فهرست شرکت‌کنندگان در جشنواره هم نشان می‌دهد به‌رغم صرف هزینه‌های هنگفت، افراد یا فیلم‌های دست‌اولی در این رویداد حضور ندارند و مثلا «مونالیزا و ماه خونین» ساخته آنالیلی امیرپور در جشنواره دریای سرخ حضور دارد که در ونیز بدترین فیلم توسط منتقدان شناخته شد یا از ایران فیلم «جاده خاکی» به کارگردانی پناه پناهی در بخش رقابتی جشنواره «دریای سرخ» عربستان به نمایش گذاشته می‌شود؛ فیلمی از پسر جعفر پناهی. اگر به خبر ساخته شدن فیلم الکمین برگردیم، خواهیم دید که در تیزرهای تبلیغاتی آن ذیل عنوان کارگردان فرانسوی‌اش نوشته‌شده کارگردان فیلم «تیکن».

چنین عنوانی معمولا فقط هنگامی استفاده می‌شود که یک کارگردان مولف و مشهور باشد و فیلم جدیدی که تبلیغات آن را می‌بینیم، ارتباطی با فیلم دیگری که در عنوان‌بندی قید شده داشته باشد. این عنوان را اما اماراتی‌ها فقط‌وفقط به این دلیل استفاده می‌کنند که گفته باشند از کارگردان معروفی برای این کار استفاده کردند؛ آن‌هم درحالی که پیر مورل فقط یکی از چهار کارگردان تیکن بوده و سایر عوامل هم به شرحی که ذکر شد، با غلو فراوان معرفی می‌شوند. این نشان می‌دهد بین ساکنان جزیره‌العرب یک عدم اعتمادبه‌نفس محسوس وجود دارد و آنها سعی دارند این ضعف را با اتکا به استخدام عوامل خارجی توسط پول رفع کنند؛ به‌عبارتی ساده و سرراست؛ اگر ما توان چیزی را نداریم، با پول می‌توانیم توانمندان این عرصه را استخدام کنیم. این اما چیزی بیشتر از یک خودفریبی آشکار نیست که باعث درجا زدن آنها و انحراف از مسیر صحیح اصلاح و پرورش توانمندی‌هایشان می‌شود. در برگزاری جشنواره دریای سرخ که عربستان میزبان آن است هم همین وضعیت به چشم می‌خورد؛ چنان‌که پیش از این در جشنواره‌های امارات متحده عربی و قطر چنین وضعی مشاهده می‌شد. شاید اصلی‌ترین کسانی که از برگزاری جشنواره‌ها و همین‌طور سرمایه‌گذاری شیوخ عرب روی فیلم‌های آسیایی و آفریقایی یا ساخت آثار عاریه‌ای در داخل جزیره‌العرب نفع می‌برند، سینماگران و مدیران ورشکسته یا بازنشسته فرانسوی باشند و گاه آمریکایی‌ها.

منبع: روزنامه فرهیختگان