کد خبر 1163489
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹ - ۱۸:۵۴

شاید برای بسیاری از ما سوال باشد که آخرین روز کار فاتح مقاومت، سردار دل‌ها، حاج قاسم سلیمانی چگونه گذشت.

به گزارش مشرق، دهم دی ماه 98 بود، گویا به وی الهام شده بود که دیگر، وقت، وقت پیوستن به حضرت حق و همجواری با اباعبدالله است، در محل کارش حاضر می شود، عاشقانه به در و دیوار آن چشم می دوزد و دستانش را بر تمثال مبارک شهدای همرزمش می کشد تا تبرک کند، یا نه شاید هنگام لمس کردن تصاویرشان به آن ها می گوید که یاران دیرینم دیگر چیزی تا همنشین شدن با شما نمانده است...

و اما در این میان، بر تصویر یکی از شهدا بوسه ای پر از رمز و راز می زند، شهیدی که هر زمانی که می خواست قدمی بردارد، بعد از توکل به خدا و توسل به اهل بیت (ع)، از روح او مدد می گرفت.

 همان همسنگری که او را یک لشکر می دانست و همیشه جایش را در ماموریت ها خالی می دید، همرزمی که با رفتنش گمان می کرد که لشکر ثارالله به طور کلی منحل شده است، همان یار دیرینی که تنها شهیدی بود که در وصفش کتابی با نام "خورشید سیستان" نگاشت و در آن حالات، معنویات و موفقیت هایی که از همرزمش دیده بود، را به قلم تحریر در آورد.
 

همان شهیدی که صدای گریه ها یا صوت دلنشینش هنگام تلاوت قرآن، ندایی بود برای بیدارشدنش در لحظات اقامه نماز شب، وی را آدمی عجیب و دنیای بیکران معرفت توصیف و اذعان می کرد که هنگام سخنرانی ها همه گردان مسحور و محو وی می‌شد.
 
تعابیری که برای همرزمش به کار می برد خاص و کم نظیر بود، بارها و بارها شاهد خاطراتی بودیم که از آن شهید به زبان می آورد، آری مقصودمان شهید میر حسینی و نگاه ویژه شهید سلیمانی به وی بود، بزرگ مردی از سرزمین رستم دستان، همان مجاهدی که با وجود گذشت سال ها از دفاع مقدس و شهادتش، از وی با عنوان نام آورترین رزمنده سیستان یاد می شود، او جانشین لشکر 41 ثارالله و یکی از همرزمان و یاران نزدیک شهید سلیمانی بود.

همان شهیدی که علاقه وافر سردار دلها به وی را عام و خاص می دانند، چراکه بارها و بارها گفته بود که هر چه از شهید قاسم میرحسینی بگویم، نمی توانم حقش را ادا کنم، وی را مالک اشتر به تمام معنا می دانست، به اعتقاد وی شهید میرحسینی فرمانده‌ای بود که همه ابعاد یک فرمانده اسلامی را با تعاریف اصیل امیرالمؤمنین (ع) دارا بود.
 
وی را با معنویت‌ترین شخصیت لشکر ثارالله می دانست، شهیدی که در هیچ عملیاتی بدون زخم از صحنه خارج نشد و اما شهادتش چنان داغ و فقدانی بر دل سردار سلیمانی گذاشت که تا زمان حیاتش وی را فراموش نکرد که هیچ، در آخرین روز عمرش با بوسه بر عکس این شهید محل کارش را ترک کرد و بار دیگر از او مدد خواست و اما همگان غافل از این که پشت این بوسه رازها نهفته است.


 
آنقدر علاقه اش به شهید میرحسینی عجیب و ارتباطش با این یار شهیدش عمیق بود که آرزوی خدمت ر سانی به مردم سیستان را داشت به گونه ای که در یکی از سفرهایش به این خطه گفت: «من به سیستان و مردم آن دیار تعلق خاطر دارم و آرزو دارم پس از اتمام ماموریتم اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد، فرماندار سیستان شوم و به مردم آن منطقه خدمت کنم.»
 
و اما این عشق و ارادات یک طرفه نبود، این را می توان از وصیت نامه حاج قاسم میرحسینی فهمید، همان جایی که وقتی می خواست درد دل و ره آورد چندین ساله اش در جنگ را به همرزم‌ها و همسنگری‌های قدیمی اش انتقال دهد، به صورت خاص از حاج قاسم سلیمانی، نام برد.
 
و به راستی قلب هایی که برای هم می تپد، چقدر به هم نزدیک است، آری سردار قاسیم سلیمانی درست 6 روز مانده به سالروز شهادت سردار قاسم میرحسینی به دیدار یار دیرینش شتافت.

منبع: دانا