کد خبر 1119682
تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۳۹۹ - ۰۴:۴۴

به گزارش مشرق، رحیم مخدومی، نویسنده در صفحه اینستاگرام خود نوشت: حمید حسام، در کتاب "وقتی مهتاب گم شد" از زبان شهید علی خوش لفظ می گوید:

یک شب با حسن تُرک (جانشین طرح و عملیات تیپ انصارالحسین همدان)در میدان مین بودیم. مینی بالا جهید و منفجر شد. حسن شُل شد و روی دست من افتاد. خون تمام صورتش را پوشاند. گلویش شکافته شد. ریه هایش از خون پر شده بود. خون می جوشید، بالا می آمد و از گلوی پاره اش بیرون می ریخت. حسن را کشیدیم عقب. منتظر آمبولانس بودیم که به یکباره با سختی روی برانکارد نشست. تمام سینه، صورت و لباس‌هایش غرق در خون بود.

علی خوش لفظ ادامه می دهد: در آن لحظه ما فقط به این فکر می کردیم که او زنده بماند، اما او در فکر نماز بود! دستهایش را به حالت تیمم به خاک زد و به سمت قبله چرخید. ذکر نماز را که می گفت، خون از گلویش بیشتر می جوشید و بالا می آمد.

همان لحظه آمبولانس رسید. یکی داد زد: بابا نماز را بگویید بعداً بخواند. ببریدش توی آمبولانس

آنها که حسن تُرک را می شناختند، می دانستند باید شاهد این نماز بی تکرار باشند. همه مبهوت بودیم. اصلاً یادمان رفته بود که خودمان نماز صبح را نخوانده ایم!

رکعت دوم بود که بعد از رکوع، افتاد. سوارش کردیم آمبولانس که رفت، نماز صبح را خواندیم.

مادرش می گوید:

زیر زمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم، می دیدم حسن توی رختخوابش نیست. سراغش می رفتم، می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند. گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم. آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد.

شهید حسن تُرک در بخشی از یادداشت‌هایش نوشته:

« امروز دروغ نگفتم، غیبت نکردم، اما عصبانی شدم. مخصوصا" در انجمن موقع در آوردن کتم عصبانیت را نشان دادم. چقدر بد شد! باید از بچه ها حلالیت بخواهم.»

خوشا به سعادت حسن و وای بر ما!

وای به نماز شرم آور ما، خلق و خوی خجالت آور ما!

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.