گروه فرهنگی مشرق - دوران جنگ سرد، عصر ژنرال های جنگی نبود. ژنرالها بیشتر مشغول به گرفتن تصمیمات نظامی شکست خورده بودند و البته زمین بازی سیاست ورزی، کاملا تحت سیطره جاسوس ها بود.حتی در میانه جنگ سرد، نبرد اطلاعاتی و امنیتی از کارزار سیاست بازی دو قطبی جهان، داغ تر بود. تاریخی که واقعا هیجان انگیز است و لبریز از ناگفته های فراوان. (متن به اضافه یک فیلم مستند در تصاویر)
دو جبهه ایدئولوژیک غرب و شرق، مبتنی برکمونیسم و سرمایه داری، چالشی چند دهه ای پس از جنگ دوم را آغاز کردند. جدال شرقی و غربی آنان در بحرانهای خاصی مثل ساخت دیوار برلین، جنگ کره، جنگ ویتنام، بحران موشکی کوبا و جنگ شوروی، دو بلوک سیاسی جهان را تا مرز یک جدال اتمی بزرگ پیش برد، اما تمامی بحرانهای یاد شده، هیچگاه به جنگی عظیم و جهانی منجر نشد و چالشها و تقابل خرد و کلان بلوک شرقی و غربی، در پستوها با مذاکره و بده بستانهای سیاسی حل شد. در زمانه کنونی اتحاد جماهیر شوروی، موجودیت و هویتی ندارد و در غیبت این بلوک قدیمی مارکسیستی،تاریخ را فاتحان مینویسند. البته در عصر حاضر، قلم و نگارش تاریخ به تنهایی کفایت نمیکند و کارکرد کلاسیک خود را از دست داده است. امروز مدیا و سینما، کار ثبت و برگردان بصری تاریخ را بر عهده دارد.
فاتحان تاریخ را به نفع خود ثبت میکنند؟!
فیلم «پل جاسوسان» آخرین ساخته فیلمساز نامدار عصر ما، «استیون اسپیلبرگ» ثبت تاریخ به سود فاتحان بروی پرده حیرت انگیز و عظیم سینماست. اسپلیبرگ فیلمساز آثار جاویدانی همچون آوارهها، دوئل، شوگرلند اکسپرس، در میان اغنای علمی - تخیلی بسیاری از مخاطبان سینما، با آثاری نظیر هوک، گزارش اقلیت، برخورد نزدیک از نوع سوم، ئی تی، دست به تاریخ نگاری آمریکایی با آثاری نظیر،1941 (1979)، به رنگ ارغوان( 1985)، آمیستاد، فهرست شیندلر، مونیخ و لینکلن میزند، اما لحن استیوی، کاملا آمریکایی است با همان تقید آنگلوساکسونی که همتایان یانکی اش نظیر الیور استون و جورج لوکاس دارند. این لحن نه شدت رادیکالی جان فورد را دارد و نه غلظت شورشی وار ضد سیستمی کوبریک را.
فیلم «پل جاسوسان» آخرین ساخته فیلمساز نامدار عصر ما، «استیون اسپیلبرگ» ثبت تاریخ به سود فاتحان بروی پرده حیرت انگیز و عظیم سینماست. اسپلیبرگ فیلمساز آثار جاویدانی همچون آوارهها، دوئل، شوگرلند اکسپرس، در میان اغنای علمی - تخیلی بسیاری از مخاطبان سینما، با آثاری نظیر هوک، گزارش اقلیت، برخورد نزدیک از نوع سوم، ئی تی، دست به تاریخ نگاری آمریکایی با آثاری نظیر،1941 (1979)، به رنگ ارغوان( 1985)، آمیستاد، فهرست شیندلر، مونیخ و لینکلن میزند، اما لحن استیوی، کاملا آمریکایی است با همان تقید آنگلوساکسونی که همتایان یانکی اش نظیر الیور استون و جورج لوکاس دارند. این لحن نه شدت رادیکالی جان فورد را دارد و نه غلظت شورشی وار ضد سیستمی کوبریک را.
اسپیلبرگ هر غیر آمریکایی را مشتاق ارزشهای آمریکایی میکند!
استیوی فیلمسازی است که با شگردهای خاصی اثرش را میسازد و محتوای آثارش به گونه ای است که هر غیر آمریکایی را مشتاق ارزشهای آمریکایی میکند. تقید یانکیوار استیوی از مخاطبان آثارش پوشیده نیست و آخرین ساخته او یعنی «پل جاسوسان» با وسواس یانکیوارش ساخته شده است. استیوی با بیش از هفتاد سال مثل قالیچه کرمان می ماند مثل ایستوود، فیلم به فیلم تقید آمریکایی اش افزون میگردد و در دوران کهن سالی پس از اسب جنگی، لینکلن؛ مشتاق تر به نظر میرسد که در مورد تاریخ، فاتحانه، توام با تحریفی یانکیوار، فیلم بسازد.
استیوی فیلمسازی است که با شگردهای خاصی اثرش را میسازد و محتوای آثارش به گونه ای است که هر غیر آمریکایی را مشتاق ارزشهای آمریکایی میکند. تقید یانکیوار استیوی از مخاطبان آثارش پوشیده نیست و آخرین ساخته او یعنی «پل جاسوسان» با وسواس یانکیوارش ساخته شده است. استیوی با بیش از هفتاد سال مثل قالیچه کرمان می ماند مثل ایستوود، فیلم به فیلم تقید آمریکایی اش افزون میگردد و در دوران کهن سالی پس از اسب جنگی، لینکلن؛ مشتاق تر به نظر میرسد که در مورد تاریخ، فاتحانه، توام با تحریفی یانکیوار، فیلم بسازد.
چرا اسپیلبرگ از سایر همتایانش یک هوا بیشتر آمریکایی است؟!
پل جاسوسان محصول سال 2015که در لیست فیلمهای برگزیده آکادمی اسکار قرار دارد، براساس داستانی واقعی ساخته شده است. روایت فیلم در نخستین دهه چالشهای سیاسی جنگ سرد اتفاق میافتد و البته بنای داستان بر اساس تقابل امنیتی بلوک شرق و غرب ومبادله جاسوسها میگیرد. فیلم بدون هیچ مقدمه دراماتیکی با نماهای اصلی اطلاعاتی به مخاطب نمیدهد و به صورت کاملا مینی مال با تاکید بروی شخصیت مکمل روایت آغاز می شود. عطف آگاهی دهنده ابتدایی با دستگیری «رودولف ابل» و دستگیری وی در مقام جاسوس آغاز میشود. ماموران سیا وارد محل زندگی او میشوند و در جستجوی مدارکی برای دستگیری جاسوس اتحاد جماهیر شوروی، رودولف ابل (مارک رایلنس) هستند. ماموران سازمان سیا همه تلاش خود را به کار بسته اند اما نمیتوانند از ابل نقاش اطلاعاتی بدست آوردند.
پل جاسوسان محصول سال 2015که در لیست فیلمهای برگزیده آکادمی اسکار قرار دارد، براساس داستانی واقعی ساخته شده است. روایت فیلم در نخستین دهه چالشهای سیاسی جنگ سرد اتفاق میافتد و البته بنای داستان بر اساس تقابل امنیتی بلوک شرق و غرب ومبادله جاسوسها میگیرد. فیلم بدون هیچ مقدمه دراماتیکی با نماهای اصلی اطلاعاتی به مخاطب نمیدهد و به صورت کاملا مینی مال با تاکید بروی شخصیت مکمل روایت آغاز می شود. عطف آگاهی دهنده ابتدایی با دستگیری «رودولف ابل» و دستگیری وی در مقام جاسوس آغاز میشود. ماموران سیا وارد محل زندگی او میشوند و در جستجوی مدارکی برای دستگیری جاسوس اتحاد جماهیر شوروی، رودولف ابل (مارک رایلنس) هستند. ماموران سازمان سیا همه تلاش خود را به کار بسته اند اما نمیتوانند از ابل نقاش اطلاعاتی بدست آوردند.
قبل از هر تحلیلی درباره آثار اسپیلبرگ باید به این مهم دقت داشت که برای سازنده اهمیت دارد، مخاطب تقید یانکی وار استیوی و سایر همتایانش را باور کند. در شیوه فیلمسازی آمریکایی تقید به وجدان آمریکایی اصل بزرگی به شمار میرود. این تقید آمریکایی در وجود تک تک هنرمندان آمریکایی وجود دارد و خب اسپیلبرگ، جورج لوکاس جورج کلونی یک هوا از بقیه آمریکایی تر هستند.
منظور از این تقید این است حتی در مقیاسی کاملا نسبی در فیلم پل جاسوسان، دشمن قطعی ایالات متحده شیک، باحال و منحصر به فرد نشان داده شود. مثلا استیوی برای اینکه به مخاطبان آثارش بفهماند که در مقام کارگردان قضاوتی را حقنه نمیکند فیلم فهرست شیندلر را می سازد در تقدیس قوم پراکنده یهود گرفتار در چنگال آلمان نازی. با نمایش این وضعیت استیوی در واقع رنجنامه ای بصری برای قومش می سازد اما در اثر بعدی اش یعنی مونیخ ماشین کشتار رژیم اسرائیل را با لحنی کاملا انتقادی زیر سئوال میبرد. کنار هم قرار گرفتن فهرست شیندلر و فیلم مونیخ سبب میشود مخاطب تقید آمریکایی استیوی را باور کند که او از ارائه هر قضاوت یکسویه ای مصون است.
چرا باید دشمن را باهوش نشان داد؟
در فیلم پل جاسوسان، استیوی تصویر خوش رنگ و لعابی را از یک جاسوس اتحاد جماهیر شوری ارائه میدهد. حتی روی هوش نماینده «کی جی بی» در سفارتخانه اتحاد جماهیر شوروی صحه میگذارد تا از یک رابط دستگاه سازمان امنتی سیا که در امور وکالت مشغول به کار است یک قهرمان اصیل آمریکایی خلق کند. این شیوه پرداخت بر تقید یانکی وار استیوی مهر حقیقت می زند. استیوی تا جایی که امکان دارد نشان میدهد برخورد خوبی با ابل جاسوس میشود و مناسبات قضایی امکان تخلیه اطلاعاتی ابل را از سازمان سیا میگیرد. با در نظر گرفتن تقید مدنظر، فیلمنامه نویسان باهوش و کارگردان خلاق با لحاظ کردن چند نکته ساده در شخصیت پردازی از همان ابتدا بروی آداب دانی و شرافت جاسوس شوروی، صحه میگذارند. از منظر گروه نویسنده و کارگردان، برای اثبات انجام عملیات جاسوسی ابل، همان نمای تبادل اطلاعات در صحنه نقاشی کردن ابل زیر پل بروکلین کافیست.
منظور از این تقید این است حتی در مقیاسی کاملا نسبی در فیلم پل جاسوسان، دشمن قطعی ایالات متحده شیک، باحال و منحصر به فرد نشان داده شود. مثلا استیوی برای اینکه به مخاطبان آثارش بفهماند که در مقام کارگردان قضاوتی را حقنه نمیکند فیلم فهرست شیندلر را می سازد در تقدیس قوم پراکنده یهود گرفتار در چنگال آلمان نازی. با نمایش این وضعیت استیوی در واقع رنجنامه ای بصری برای قومش می سازد اما در اثر بعدی اش یعنی مونیخ ماشین کشتار رژیم اسرائیل را با لحنی کاملا انتقادی زیر سئوال میبرد. کنار هم قرار گرفتن فهرست شیندلر و فیلم مونیخ سبب میشود مخاطب تقید آمریکایی استیوی را باور کند که او از ارائه هر قضاوت یکسویه ای مصون است.
چرا باید دشمن را باهوش نشان داد؟
در فیلم پل جاسوسان، استیوی تصویر خوش رنگ و لعابی را از یک جاسوس اتحاد جماهیر شوری ارائه میدهد. حتی روی هوش نماینده «کی جی بی» در سفارتخانه اتحاد جماهیر شوروی صحه میگذارد تا از یک رابط دستگاه سازمان امنتی سیا که در امور وکالت مشغول به کار است یک قهرمان اصیل آمریکایی خلق کند. این شیوه پرداخت بر تقید یانکی وار استیوی مهر حقیقت می زند. استیوی تا جایی که امکان دارد نشان میدهد برخورد خوبی با ابل جاسوس میشود و مناسبات قضایی امکان تخلیه اطلاعاتی ابل را از سازمان سیا میگیرد. با در نظر گرفتن تقید مدنظر، فیلمنامه نویسان باهوش و کارگردان خلاق با لحاظ کردن چند نکته ساده در شخصیت پردازی از همان ابتدا بروی آداب دانی و شرافت جاسوس شوروی، صحه میگذارند. از منظر گروه نویسنده و کارگردان، برای اثبات انجام عملیات جاسوسی ابل، همان نمای تبادل اطلاعات در صحنه نقاشی کردن ابل زیر پل بروکلین کافیست.
پس از دستگیری شاه ماهی جاسوسی بلوک شرق، با وجوه انسانی، جذاب و شرافتمندانه اش مواجه میشویم. در چنین شرایطی تلاش داناوان، وکیل آمریکایی از منظر مخاطب ستودنی میشود. گویی داناوان تلاش میکند یک بیگناه و یک هنرمند خلاق را نجات دهد. لحاظ کردن چنین المانی، با وجود پایبندی داناوان به قانون برخواسته از همان تقیدی است که جهان فیلمهای مختلف استیوی را در بر میگیرد.
رزنبرگیها گوشت قربانی بودند و حقوق بشر کجا بود؟!
حالا در این شرایط شیک و غیرمتعارف آمریکاییسرکی به واقعیت بکشیم و ببینیم که آیا در تاریخ ایالات متحده آمریکا با همه جاسوسان به همین شیوه برخورد میشد. دستگیری رودولف ابل جاسوس، زمانی رخ میدهد که پیش از آن واقعه تاسف بار اعدام رزنبرگیها اتفاق افتاده بود. درخلال ماجرای محاکمه روزنبرگیها و بعد از اعدام تلخ آنان نظریههای مختلفی مطرح شد یکی از این نظریهها دلالت بر این داشت که آمریکا با این عملیات روانی، برخورداری شوروری از بمب اتمی بیشتر و پیش افتادن قطب شرقی جهان را در پیش چشمان مردم آمریکا لوث میکند و عقب ماندگی هایش در دهه پنجاه را به جاسوسی ربط دهد نه رشد علمی و توانمندیهای اتحاد جماهیر شوروی.برای همین روزنبرگها را بدون مدرک کافی محاکمه و اعدام کردند. به عقیده نویسنده لومند دیپلماتیک، آمریکاییها به علت عدم وجود مدارک برای اثبات اتهامات جاسوسی، از روزنبرگهای یهودی و کمونیست به عنوان گوشت قربانی استفاده کردند.
رزنبرگیها گوشت قربانی بودند و حقوق بشر کجا بود؟!
حالا در این شرایط شیک و غیرمتعارف آمریکاییسرکی به واقعیت بکشیم و ببینیم که آیا در تاریخ ایالات متحده آمریکا با همه جاسوسان به همین شیوه برخورد میشد. دستگیری رودولف ابل جاسوس، زمانی رخ میدهد که پیش از آن واقعه تاسف بار اعدام رزنبرگیها اتفاق افتاده بود. درخلال ماجرای محاکمه روزنبرگیها و بعد از اعدام تلخ آنان نظریههای مختلفی مطرح شد یکی از این نظریهها دلالت بر این داشت که آمریکا با این عملیات روانی، برخورداری شوروری از بمب اتمی بیشتر و پیش افتادن قطب شرقی جهان را در پیش چشمان مردم آمریکا لوث میکند و عقب ماندگی هایش در دهه پنجاه را به جاسوسی ربط دهد نه رشد علمی و توانمندیهای اتحاد جماهیر شوروی.برای همین روزنبرگها را بدون مدرک کافی محاکمه و اعدام کردند. به عقیده نویسنده لومند دیپلماتیک، آمریکاییها به علت عدم وجود مدارک برای اثبات اتهامات جاسوسی، از روزنبرگهای یهودی و کمونیست به عنوان گوشت قربانی استفاده کردند.
چرا استیوی از یک وجدان درد تاریخی گریخت؟!
اتفاقا آنچه که وجدان آمریکایی را به درد نمی آورد سرک کشیدن به واقعیت است که پشت دروغ های سینمایی پنهان میشوند. طبیعی است که اسپیلبرگ هیچگاه با ساخت فیلم پل جاسوسان وجدان آمریکایی را نمیآزارد و داستانی از اعدام غیر قانونی و نا عالادنه رزنبرگیها به میان نیم آورد. داناوان وکالت ابل جاسوس را پذیرفته است و این موضوع را زمانیکه داناوان حین صرف شام با خانواده اش در میان میگذارد، وسط معرکه دعوای خانوادگی تام هنکس بیانیه صادر می کند که رزنبرگیها اسرار اتمی را به روسها فروخته بودند. پرونده آنان با ابل فرق می کند و آنان آمریکاییهایی بودند که به کشور خودشان خیانت کردند و تام هنکس در نقش جیمز داناوان به راحتی اعلام میکند که نمیتوان یک آمریکایی خائن را با یک غیر آمریکایی جاسوس مقایسه کرد و جالب اینجاست که استیون اسپیلبرگ با چند نمای ساده از یک وجدان درد تاریخی به سادگی عبور میکند و بعد تقید آمریکایی جاری در ذهن آقای اسپیلبرگ از پس یقه تام هنکس در نقش داناوان سر میز شام بیرون میزند. این تقید در قالب فرم همیشگی استیوی نیست.
داناوان در خطابه شستشوی مغزی آمریکایی اش سر میز شام می گوید هر کسی سزاوار دفاع است و از اهمیت انسان صحبت می کند و در آن وانفسای اغتشاش گونه جنگ سرد مصداق اهمیت انسان بودن، حقوق شهروندی در مورد رزنبرگیها مصداق ندارد و صرفا در مورد ابل نقاش، شاه ماهی هنر جاسوسی شرق مصداق پیدا میکند. ماری، همسرداناوان اصرار دارد که ابل یک خائن است و هنکس میگوید او خائن نیست، یک انسان است و فراموش نکنیم رزنبرگیها، انسان نبودند، بلکه از منظر وجدان آمریکایی خائن بودند.
اتفاقا آنچه که وجدان آمریکایی را به درد نمی آورد سرک کشیدن به واقعیت است که پشت دروغ های سینمایی پنهان میشوند. طبیعی است که اسپیلبرگ هیچگاه با ساخت فیلم پل جاسوسان وجدان آمریکایی را نمیآزارد و داستانی از اعدام غیر قانونی و نا عالادنه رزنبرگیها به میان نیم آورد. داناوان وکالت ابل جاسوس را پذیرفته است و این موضوع را زمانیکه داناوان حین صرف شام با خانواده اش در میان میگذارد، وسط معرکه دعوای خانوادگی تام هنکس بیانیه صادر می کند که رزنبرگیها اسرار اتمی را به روسها فروخته بودند. پرونده آنان با ابل فرق می کند و آنان آمریکاییهایی بودند که به کشور خودشان خیانت کردند و تام هنکس در نقش جیمز داناوان به راحتی اعلام میکند که نمیتوان یک آمریکایی خائن را با یک غیر آمریکایی جاسوس مقایسه کرد و جالب اینجاست که استیون اسپیلبرگ با چند نمای ساده از یک وجدان درد تاریخی به سادگی عبور میکند و بعد تقید آمریکایی جاری در ذهن آقای اسپیلبرگ از پس یقه تام هنکس در نقش داناوان سر میز شام بیرون میزند. این تقید در قالب فرم همیشگی استیوی نیست.
داناوان در خطابه شستشوی مغزی آمریکایی اش سر میز شام می گوید هر کسی سزاوار دفاع است و از اهمیت انسان صحبت می کند و در آن وانفسای اغتشاش گونه جنگ سرد مصداق اهمیت انسان بودن، حقوق شهروندی در مورد رزنبرگیها مصداق ندارد و صرفا در مورد ابل نقاش، شاه ماهی هنر جاسوسی شرق مصداق پیدا میکند. ماری، همسرداناوان اصرار دارد که ابل یک خائن است و هنکس میگوید او خائن نیست، یک انسان است و فراموش نکنیم رزنبرگیها، انسان نبودند، بلکه از منظر وجدان آمریکایی خائن بودند.
در ادامه رفتار انسانی آمریکاییها با جاسوس روس، جیم داناوان از جاسوس روس در مورد انجام ضرب و شتم توسط بازجوهای سیا میپرسد. تنها مشکل ابل این است که در جایی بسیار گرم نگاهداری میشود. داناوان هم در برخورد به ابل تفهیم می کند که با تقید خاصی برایش کار می کند و تنها خدماتش را به او می دهد و به سازمان سیا کاری ندارد.
اما روایت موازی ابل حکایت به دام افتادن فرانسیس گری پاورز است. پاورز مامور میشود که با هواپیمای منحصر به فرد U2 از تسلیحات نظامی شوروی عکس برداری کند و اسپیلبرگ بازهم دست به یک تحریف تاریخی میزند و نشان می دهد پاورز در نخستین عملیاتی که انجام میدهد به دام بلوک شرقی میافتد. در صورتیکه پاورز بارها بر آسمان شوروی پرواز کرده است و عملیاتهای جاسوسی موفقی را انجام داده.
اما در سوی دیگر روایت داناوان را افکار عمومی مورد هجمه قرار می دهند و با نمایی خاص زمانیکه داناوان با خودروی حمل و نقل عمومی رفت و آمد می کند و مردم متوجه حضورش میشوند او را به عنوان وکیل جاسوس روس تکفیر میکنند. اما داناوان به تقید آمریکایی اش پایبند است . این تقید زمانی بیشتر در کاراکترش متجلی میشود که نماینده سازمان سیا از وی میخواهد تمام اطلاعاتی که موکلش بدست میآورد را در اختیار سازمان سیا قرار دهد. داناوان سر میز ناهار نام مامور اطلاعاتی را از وی میپرسد تا بداند نام خانوادگیش چیست. مامور پاسخ میدهد هافمن و اتفاقا به اصالت آلمانی اش اشاره میکند. داناوان به اصالت ایرلندی خود اشاره میکند و در ادامه می گوید آنچیزی که سبب می شود من و تو آمریکایی باشیم کتاب قانون است. قانون یعنی قبول قوانین؛ و قبول قوانین است که از هر شهروندی با هر ملیت متغیری یک شهروند آمریکایی می سازد. اما زمانیکه حکم ابل قطعی میشود داناوان برای معاوضه او با پاورز میپذیرد که واسطه این عملیات جاسوسی شود. یعنی همان کتاب قانون شهروندان را مقید می کند که خارج از دایره قانون عمل کنند؟!
پذیرش ماموریت معاوضه جاسوسها نشان میدهد هر شهروند آمریکایی برای خدمت به پرچم و کشورش در هر موقعیتی حاضر به انجام عملیات جاسوسی است و موقعیتش در لباس وکیل، خبرنگار و حتی سیاست مدار چندان تفاوتی نمیکند. از نکات قابل تامل فیلم پل جاسوسها این است که با اینکه کانون وکلا، برای ابل وکیلی را انتخاب کرده است اما استناد قابل اعتنا برای اثبات جرم جاسوسی وجود ندارد و به همین دلیل اسپیلبرگ به سادگی از صحنه دادگاه عبور میکند. ابل جاسوس اتحادیه جماهیر شوروی است و این مسئله چنان روشن و محرز است که جای انکاری باقی نمیگذارد اما مسئله مهم این است که فیلمساز بدون هیچ استدلالی صحنه دادگاه و صحنه اثبات جرم ابل را رها می کند و نشان نمیدهد. استیون اسپیلبرگ برایش کار سختی نبود نمایی از دادگاه را نمایش دهد چرا که صحنه چیده شده و فراهم شده بود.
نکته قابل اعتنای دیگر این است که داناوان قبل از دادگاه به قاضی یادآوری میکند که چرا برخی وسایل داناوان بدون حکم تفتیش شده است؟ قاضی با رندی جواب می دهد که او شهروند آمریکایی نیست و داشتن حکم غیر ممکن است. اما سئوال اینجاست اگر برای شهروندان قانونی وجود دارد چرا برای رزنبرگ ها قانونی وجود نداشت؟!
تقید آمریکایی استیوی در جمع بندی روایت خیلی به کارش میآید. داناوانی که از سوی مردم به دلیل پذیرفتن وکالت ابل تکفیر می شد پس از انجام معاوضه دو جاسوس تقدیس میشود و تا سطح قهرمانی ملی معرفی می شود و قیاس جامعه آزاد آمریکایی با جوامع تحت فشار در بلوک شرق طی یک نمای تطبیقی در حین حرکت با وسیله نقیله عمومی بر تقید آمریکایی استیوی صحه میگذارد.
** علیرضا پورصباغ