کد خبر 317091
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۳

دبیر جشنواره تئاتر فجر نباید دلبسته تقسیم‌بندیِ تئاتر به خصوصی و دولتی، دلبسته تقسیمِ تئاتر به حرفه‌ای و آماتور باشد. همچنین نباید کوتاه قد باشد و کوتاه قدان را پاس بدارد.

گروه فرهنگی مشرق - میلاد اکبرنژاد نویسنده و کارگردان تئاتر یادداشتی  را در خصوص نکاتی که باید مورد توجه دبیر جشنواره تئاتر فجر قرار گیرد و ویژگی‌هایی این دبیر نباید داشته باشد را نوشته است که در ادامه آن را می خوانیم:

بی‌تردید صاحب‌نظران و اهلِ ذوق بسیار بر شمایلِ ایجابیِ دبیرِ احتمالیِ فجر رنگ افشانده‌اند و از خامه معرفتِ خویش بسیاران نکاتِ دلنشین برای خصایصِ آنکه از راه میرسد، پرتو افکندهاند. حقیر را سرِ آن آمد که از منظرِ محدود و چشم‌اندازِ ناچیز و نظربامِ کوتاهِ خویش چند نکته‌ایی را به مثابهِ پیشنهادهایی سلبی قلمی کند شاید که مقبول طبعِ آن نازک‌خیالان و طرفه‌اندیشان افتد. که فرموده است:
 
صالح و طالح مطاعِ خویش نمودند  تا که قبول افتد و که در نظر آید
 
* دلبسته تقسیم‌بندیِ تئاتر به خصوصی و دولتی نباشد

تئاتر اگر تئاتر باشد چنانکه طبق سنت به ما رسیده است و البته در طولِ تاریخ هم هماره بدعت و بداعت در خود دیده است و خود موجب بدعت و بداعت‌های بی‌شمار شده است، دیگر نه خصوصی‌اَش اصالتِ مطلقه دارد نه دولتی‌اَش. که هر دو رویِ سکه آن (سکه‌ایی که به نامِ دولتی خصوصی‌ها در جیب مبارک می‌گذارند و به نامِ خصوصی دولتی‌های‌اَش) اگر واجد ممیزی‌های موروثیاَش نباشد، بلامقدمه از حیِّزِ انتفاع ساقط است. اگر محفوظاتِ تاریخی یاری کند به خاطر می‌آوریم که دیالوگ و تشکیک از اُسطُقُساتِ تئاتر به شمار می‌آیند، اگر نگوییم، دو ستونِ بنیادین این معبدند و من البته نه اسطقسات را تصادفاً به کار بردم و نه دیالوگ و نه تشکیک را. که اسطقس از اساس واژهایی یونانی است و چنانکه می‌دانیم به معنای بُن و اساس و پایه هر چیزی است و البته مجاورت چهار عنصر اصلی نیز به کار رفته است.
 
اما دیالوگ و تشکیک؛ که اِشعار دارم پرداختنِ به هر یک از این دو از عهده این یادداشتِ مجمل بیرون است و بنابراین جبراً به اشاراتی اکتفا خواهم کرد.
 
آنچه در مبحثِ دیالوگ گفتنی‌تر از همه جلوه می‌کند، فارغ از تکنیک‌ها و روش‌ها و نحو و نحوه‌های شکلی و مضمونی و محتوایی و غایتمندی آن، همسخنی و همسنگی و هموزنیِ دو سویِ گفت‌وگو است. یعنی از عهدِ معلمِ اولمان ارسطو تا همین الان اگر نویسنده‌ایی وزنِ یکی از دوسویِ گفت‌وگو را به نفعِ هدفِ خویش افزون کند و یا بکاهد، منطقِ دیالوگ را فروریخته است. یعنی این گفت‌وگو هرچه نام داشته باشد قطعاً دیالوگ به معنایی که ما از آن در تئاتر مراد می‌کنیم، نیست. این نکته علاوه بر آنکه ما را به سمتِ متافیزیکِ درام سوق می‌دهد و موجباتِ تقریر دقیقِ چیستی و چرایی دیالوگ را فراهم می‌کند، سویه‌های اجتماعی و برون متنیِ آن را نیز بر آفتاب می‌افکند. این وجوبِ هموزنیِ دوسویِ گفت‌وگو در تئاتر، متناظر می‌شود به وجوبِ پذیرش هموزنی آدمیان در ساحتِ اجتماع، آنگاه که به دیالوگ می‌پردازند یا چنانکه من جعل کرده‌اَم؛ آنگاه که تئاتر ورزی می‌کنند.
 
بدیهی است که با این پیش فرضِ بدیهی فرق‌گذاشتن میانِ تئاترِ خصوصی و تئاتر دولتی در یک جشنواره که قرار است خود منظری از تئاترِ موعود را بگشاید، نه تنها اخلاقاً نادرست است، بلکه منطقاً نیز بر اساسِ آنچه خودِ قواعدِ دیالوگ می‌آموزاند، ناموجه است.
 
اما تشکیک؛ تئاتر همواره هویت و بلکه پیشتر از آن ماهیتِ خویش را در مواجهه با ارتدوکسی‌های زمانه خویش و محاجه در اسطوره‌ها، گفتمان‌ها، مفاهیم و مصادیق و تصوراتِ صُلبی شده و مناقشه در ارکانِ خرافه‌زای گفتمان‌های نامدلّل، جستجو کرده و کوشیده است با مداقه در اجزا و عناصرِ تاریخی تجربی و معرفت‌ شناختی و متافیزیکیِ جهانِ بیرون، عیاری باشد برای تفکیکِ سره عقل و اخلاق از ناسره خرافه و دروغ. خرافه و دروغی که در جامه‌ایی از صدق و راستی و علم و دانش پیچیده شده و تقریبا تشخیصِ آن از عهده هیچ یک از دیگر منابعِ معرفتی بر نمی‌آمده است. تئاتر بدین معنا کوشیده با آشکار کردنِ تاریکی‌های جعلی و سواکردن کلاف‌های سردرگمِ جهل و زدودنِ پرده‌های تبلیغات از چهره‌ دروغ، حقیقتِ راستین را جستجو کند و در این مسیر انواعِ تکنیک‌ها، اقسامِ روش‌ها و اصنافِ ترفندها را در دلِ بوطیقاهایِ متکثر در درازنایِ زمان به قصه‌ها، ماجراها و شخصیت‌های تاریخِ تئاتر الصاق کرده است و درام‌هایی پیچیده با شخصیت‌های ذوابعاد و چندلایه و ساختاری ذو مراتب به وجود آورده تا درس‌آموز وضعیت‌های عمومیِ بشر باشد و راهنمایِ تئاتر ورزان در تاریکی‌هایی که حافظ گفت؛ از هرطرف که رفتم جز وحشتاَم نیافزود. اینجاست که تکنیک و روش خود به موضوع و متعَلَّقی بدل می‌شود برایِ آشکاریِ هدفی و غایتی در سویه اجتماعی و بیرون متنِ تئاتر.
 
تئاتر پدیدهایی مربوط به حوزه عمومی است. از همین روی تلاش می‌کند پنهان شده‌های حوزه عمومی را واکاوی کند و هرچه را بنا به خواسته صاحبان قدرت و ثروت و جهل، در حجابِ دروغ پنهان مانده، بر بامِ آفتاب اندازد و آشکار کند. برای این کار اولین قدمی که بر می‌دارد ایجادِ شک در بنیان‌هایی است که عموم درست و صادق و راست می‌گمارند. تشکیکِ تئاتر در سطوحِ ظاهری نیست بلکه در بنیادها است و از این رواست که همواره با بنیان های قدرت‌های استبدادی و جهل‌های مرکبِ عمومی در تضارب و تباین قرار می‌گیرد.
 
چنین تئاتری به اولین کارهایی که می‌پردازد پرده برداشتن از اصطلاحاتی مبهم، موهوم و بعضاً موهون است که در اطرافِ خودِ تئاتر جریان گرفته است و چنان می‌نماید که انگار حقیقتِ وحی‌آذینِ مطلق است که ورودِ هیچ خللی در آن متصوَّر نیست. با این تفصیل تقسیمِ تئاتر به خصوصی و دولتی نباید مطمعِ نظرِ دبیرِ جشنواره‌ای باشد که قرار است چترِ یک‌رنگی بر سرِ قاطبه اهالیِ تئاتر بگستراند. چنانکه آمد این قسم تقسیمات، تنها و تنها کسانی را شادمان خواهد کرد که از یک سو سر در آخور رانت‌های اقتصادی دارند و از سویِ دیگر متصل به جریان‌های قدرتِ دولتی هستند و وای بر احوالِ آن جشنواره که فرق‌گذاری‌اش به این قبیل مفاهیمِ تنک‌مایه محصور بماند.
 
* دلبسته تقسیمِ تئاتر به حرفه‌ای و آماتور نباشد
 
تئاتر یا تئاتر است یا نیست. مابقی عرضیات است و عرضیات منطقاً مترتب می‌شود بر اصل. یعنی می‌شود به فراخور زمینه و زمانه، نحو و نحوه پرداختن به این عرض‌ها را تغییر و تحول داد. آنچه باید پابرجا بماند اصل و اساس است که همانا ظهورِ یک اجرای دلربایِ عقل‌پذیر است. عنوانِ حرفه‌ای یا آماتور عرَضی است که بر اصلِ تئاتر مترتب شده است و بنا به ذائقه و سلیقه قائلانِ آن تعریفِ متمایز یافته است. یعنی ممکن است در نزد کسانی از صفتِ حرفه‌ای چیزی استفاده شود که در نزدِ جمعی دیگر از آن معنایی برای آماتور اراده می‌کنند. بنابراین سمت و سویِ توجهِ دبیر نباید آغشته بازی‌های روزمره شبهِ ژورنالیستی باشد. که جز پرت شدن حواسِ گرامیِ ایشان خطری دیگر را نیز در پی خواهد آورد و آن اختلاط دوغ و دوشاب است. یعنی چه بسا بسیار نمایش‌هایی که در ظاهری از آرایه‌های شبهِ حرفه‌ای چیده شده و در درون عجوزه‌ای است به قامتِ بی‌خردی.
 
* با تجربه‌ها بر سرِ عناد نباشد

البته بدیهی است که تجربه باید واجد شرایطی باشد که شایستگیِ اتصاف به تجربی بودن و نو بودن باشد. چنانکه می‌دانیم تجربه با آزمون و خطا متلائم است. یعنی اولین مشخصه‌ای که بر هر امرِ تجربی قابل تشخیص است، ابطال‌پذیری است. بنابراین هر آنچه در آزمایشگاهِ صحنه (من البته عنوان آزمایشگاه را مسامحتاً به کار میبرم و از استعمالِ صریحِ آن ابا دارم) قرار می‌گیرد لاجرم امکانِ خطا یا بطلان را می‌پذیرد ورنه اگر از پیش درستیِ آن اثبات شده باشد و چنانکه امروز در سطحِ عمومیِ تئاتر کشور ساری و جاری است؛ مکررهایِ مشق شده‌ای که بارها و بارها ذوق‌زدگیِ تماشاکنانِ گلخانه‌ای را هم در تکرارهای معدَّدِ خود شاهد بوده، هر چه قدر هم به ظاهر، بزک کرده و فریبنده بنماید، هرگز در عدادِ تئاترها و نمایش‌های تجربی نمی‌گنجد و آنها را باید در زمره نمایش‌های مرسوم و البته خوش نقش و نگار به شمار آورد. دبیر جشنواره تئاترِ فجر اگر معارض با تجربه ورزی باشد، دو زیان بر جشنواره متوارد خواهد بود. یکم محروم ماندن از تجربه‌های واقعی (به جرمِ عدمِ درکِ ماهیتِ تجربه به مثابهِ امرِ ابطال پذیر) و دوم تکرارِ مکررات در شعبه‌ها و شاخه‌های متعدد و با رنگ و جلاهای متلوِّن و هردو لاجرم مختوم است به میان مایه‌گیِ کیفیِ جشنواره.
 
*  مرکزگرا نباشد
 
مباحثه مرکز و حاشیه، پایتخت و حومه، تهران و شهرستان، دیگر از فرطِ پرگویی هزلآور شده است و نیازمندِ مباهله شده تا مباحثه. از بس گفتین تقسیمِ دوگانه‌هایی چون تهران و شهرستان، لااقل از پسِ انذارهای پسا ساختگرایان سالهاست که تهی از معنا شده و در نزدِ اهلِ معرفت، مدتهاست از تراز و ترازو افتاده اما ظاهراً نه گوش مرکزگرایان شنونده است نه آنانکه در شهرهای دیگرند و خود را همچنان بر سیاقِ گذشته حاشیه‌نشین و قلیل می‌بینند و می‌یابند. استعمالِ مفهومِ شهرستان (یعنی تقلیل و تخفیفِ تئوریکِ تمامِ ایران منهای تهران، به یک لفظِ کوچکِ سخیف) از اساس پدیده‌ای استعماری است. (که شرح و بسطِ آن بماناد برای وقتی موَسَّع). هریک از شهرهایِ این ملک برایِ خودش سامان و سامانه‌ای دارد و فرهنگ و هنرش نیز بیگمان تمایز و تفارقی متناسب با آن سامان و سامانه.

وقتی هریک از این شهرهای ستبر را در یک بشقاب و با یک نام فرو می‌کاهیم یعنی از سویی امکان فهمِ فرهنگِ آن سامان را از دست می‌دهیم (این زیان برای مرکز) و از سویِ دیگر و دردآورتر برایِ ارتقا و افزایشِ توان و دستآوردهایشان مجبور به ارایه یک فرمولِ واحدِ باری به هرجهت می‌شویم (یعنی به جای برنامه‌ریزی برای شیراز، اصفهان، مشهد، بوشهر، بشاگرد، لنگرود، اشکنان و یک یک شهرهای دیگر، برای یک چیزِ مبهمِ موهوم و موهونی به نامِ شهرستان در یک قالبِ غیرِ عالمانه شروع به برنامه‌ریزی می‌کنیم آنگاه می‌خواهیم جامه‌ای را که بر تنِ آن موجود موهوم دوختهایم بر تنِ هریک از بلند قامتانِ سرزمین‌مان که هریک نامی دارند متمایز و متفرد همچون آبادان و تبریز و سنندج و کاشان، به زور قالب و غالب کنیم. زهی دانش و فربها کوشش که ما می‌کنیم) دبیرِ جشنواره فجر نباید دل به این تقسیم بندی ببندد ورنه همچون سال قبل متفرعنانه از دیدن نمایش‌های دوستانِ غیر تهرانی طفره می‌روند و البته تلاش‌های آنان هم طرفی نمی‌بندد. دوباره موکد می‌کنم تئاتر، تئاتر است و باید بر پایه مقوماتِ خود (عیان و نهان) استوار باشد. نه موضوعی برای جولانِ کهنه‌گرایانی که هنوز مقید به تخته‌بندهای دوگانه همچون مرکز و حاشیه هستند.
 
* وابسته نام‌ها و دلبسته نامه‌ها نباشد
 
هستند بسیار کسانی که هنوز می‌پندارند نام‌ها هستند که برای هر تشکل و جبهه‌ای اعتبار می‌آورد. البته واضح است که در بدایتِ امر چنین می‌نماید که حضور چهره‌های شاخصشده به مددِ رسانه‌ها و رسانه‌چی‌های سایه‌نشین، جمعی را نیز به سمت گعده‌ها و گردهمایی‌ها بکشاند اما خردک خردک که تهی‌ مایه‌گی‌ها بر آفتاب افکنده شد و بادکنک‌های نخوت و عصبیت در گرمایِ آفتابِ دانش و معرفت و حقیقت از هم پاشید، آنچه می‌ماند و بر دل‌های جویایِ آرامش تسکین خواهد بود، کارهای ستبر و فرآورده‌های مانا و تجربه‌های عمیق است و لاغیر.
 
لاف شیخی در جهان انداخته   خویشتن را با یزیدی ساخته
 
هم ز خود سالک شده واصل شده   محفلی واکرده در دعویکده
 
خانه داماد پرآشوب و شر    قوم دختر را نبوده زین خبر

 
* کوتاه قد نباشد و کوتاه قامتان را پاس ندارد
 
بدیهی است که منظور از قد در اینجا قدِ معرفتی و اندیشه‌گی است. بسیاری می‌هراسند که اگر قدشان به بالایِ کتابخانه نمی‌رسد کسانی را به یاری بطلبند با قامتی افراشته تا کتاب‌های قفسه‌های بالا را به دستِ آنان برسانند. می‌هراسند که فرداها بر بوق و کرنای کنند که ما کتاب به دست فلانی رساندیم. گیرم که چنین باشد. چه باک. بگذار حتی ما نیز سپاسگوی آن آسمان‌خراشها باشیم. در نهایت آنچه مفیدِ فایده می‌آید خطوطی است که می‌خوانیم و خطوطی است که می‌نگاریم و باور کنید اگر بلند قامتان به راستی همنشین سرو و سپیدار باشند هرگز ما را برایِ یاوریشان به سخره نمی‌گیرند و منتِ کارِ خویش بر کوله ناتوانمان رها نمی‌کنند که بزرگی را چنین حقارت‌هایی سزا نیست. پس نباید از هم سخنی و همرایی با مردان و زنانِ بزرگ و اندیشور که به حق صاحبِ نظر و اندیشه و معرفتاند هراسید که به قولِ مولانا:
 
کارِ مردان روشنی و گرمی است   کارِ دونان حیله و بیشرمی است

 
*چشم بسته بر خویش و طمع بسته بر بیگانه نباشد
 
کم نیستند آنان که به هربها و بهانه‌ای گوهرِ خویش را در بحرِ دیگران می‌جویند و در زمین دیگران خانه می‌سازند و کار برایِ بیگانه می‌کنند و چشمِ امید به ستایشِ آنان می‌دوزند که لختی در پایِ کرسیِ گرمِ مهر و ماهِ ما ننشسته‌اند و از ادبِ مکالماتِ ما حظی نبرده‌اند.
 
در زمینِ دیگران خانه مکن    کارِ خود کن کارِ بیگانه مکن
 
و البته اینها به معنای دشمنی با سیر و طیر در عوالمِ شناختی و هنری اقوامِ دیگر نیست که اگر کسی چنین بپندارد بیگمان در زمانه ما می‌زید و نه با عقلِ زمانه ما تلازمی دارد. غرض همانی است که اقبال ده‌ها سال اشاره کرد:
 
 
 
مثل آئینه مشو محو جمال دگران   از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
 
آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز   آشیانی که نهادی به نهال دگران
 
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز  که پریدن نتوان با پر و بال دگران
 
*شورا گریز نباشد
 
البته فواید مشورت بر کسی پوشیده نیست اما غرضِ نگارنده در اینجا انتخابِ مشاورین اصلح است. آنانکه خیرِ عموم را بر مصلحت خواص ارج میدانند و دستِ خویش را بر سفره بیت‌المال گشاده نمی‌خواهند و در پیِ درخواست و سوآلی به جای یک جوابِ مطلقِ متناسب با خواسته شخصیِ خویش، ده‌ها پاسخ و راهِ حل و احتمال و نظر را بر سبدِ سخاوت ارزانی می‌کنند و میز را از گزینه‌های بسیار انبوه می‌دارند و کار را برای تعقل و تصمیمِ دبیر آسان‌تر هم اگر نه، عالمانه‌تر می‌کنند.
 
عقل را با عقلِ دیگر یار کن    و امرهم شوری بخوان و کار کن 
منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس