به گزارش مشرق، این برنامه ضمن تجلیل از «منصور قندریز» به تحسین طرحی در نقاشی سالهای پیش از انقلاب پرداخت که به «نقاشی سقاخانهای» موسوم شد و در واقع تلاشی از سوی مراکز کنترل و استحاله فرهنگی در رژیم شاه از جمله دفتر فرح دیبا بود برای نابودی و اضمحلال هنر خط و نقاشی اسلامی/ایرانی این سرزمین که تحت لوای وارد نمودن عناصر ملی و دینی در نقاشی مدرن صورت گرفت.
به عبارت دیگر در نقاشی موسوم به «سقاخانهای»با دفرمه کردن خوشنویسی فارسی و گنجاندن عناصر دینی و ملی در کنار نقش زنان مکشوفه و حیوانات و برخی نشانههای انتزاعی، به مضحکه و لوث کردن تاثیر آن عناصر پرداخته و به همین دلیل یکی از تیرهای هجمه فرهنگی غرب در دوران پهلوی به پیکر نحیف هنر اسلامی و از جمله نقاشی و خط به شمار رفت.
مثلا با استفاده از خطوط و متون ادعیه و طلسمها در کنار تصاویر وقایع عاشورا به تحریف آن میپرداختند، سپس این نگاه را در آثار بعدی به نوعی شوخی تبدیل کرده و بعضا با جملههای بیمعنا به پر کردن فضای تابلو دست میزدند، چنان که گفته میشود جلال آل احمد در بازدید از آثار یکی از نقاشان این طرح، آنها را پرت و پلاهایی برای پر کردن متن دانسته بود.
جلوه صرفا توریستی از آثار عمیق مذهبی، چاشنی فرمهای برگرفته از ایران باستان و ضایع کردن نمادهای تاثیرگذار ایرانی/اسلامی از شاخصههای طرح نقاشی «سقاخانهای» بود که طی سالهای دهه ۴۰ تا اواخر سلطنت پهلوی، توسط دربار شاه در فضای هنری کشور جاری شد.
طرح نقاشی «سقاخانهای» که در آن افرادی همچون فرامرز پیل آرام و حسین زنده رودی و پرویز تناولی نیز حضور داشتند، براساس اسناد آرشیو دانشگاه نیویورک، از سوی سرویس اطلاعاتی آمریکا (USIS) و برای جذب هنرمندان کشورهای جهان سوم از جمله ایران و ترکیه و مصر، تحت عنوان پروژههایی به نام «یک جهان در میان هنر» و «چهارده ایرانی معاصر» حمایت شد که این حمایت توسط یکی از عناصر این نهاد به نام «ابیگری» که به ایران آمده بود، رسمیت یافت و برخی از افراد این پروژه از جمله پرویز تناولی برای آموزش به آمریکا رفتند.
دو ماه پیش نیز نمایشگاهی از آثار یکی دیگر از افراد طرح نقاشی «سقاخانهای» به نام فرامرز پیل آرام در همین گالری فردا با عنوان اینکه پس از ۴۵ سال این آثار به نمایش در میآید، برگزار شد. این درحالی است که در بهمن ۱۳۹۲ (در خانه هنر)، در آبان ۱۳۹۵ (در نگارخانه خیال) از نقاشیهای پیل آرام و در دی ماه ۱۳۹۲ (در موزه هنرهای معاصر) از آثار عناصر پروژه یاد شده نیز نمایشگاه برپا شده بود. نگاهی اجمالی به برنامه گالریهای هنری حاکی است که مشابه نمونههای فوق اندک نیستند.
سؤال اینجاست که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چگونه نظارتی بر روند فعالیت گالریها و نمایشگاههای هنری دارد که اینک پس از گذشت نزدیک به ۴۰ سال از سقوط رژیم شاهنشاهی، فضای جامعه اسلامی هنوز باید جولان پسماندههای فرهنگی و طرحهای ضدایرانی/اسلامی آن رژیم را تحمل کند؟! و اینکه آیا برخی متولیان و ناظران رسانه ملی هنوز از تشخیص هنر اسلامی از هنر شاهنشاهی ناتوانند که بعضی برنامههای فرهنگی شبکه به اصلاح دانایی و فرهیختگان را به تبلیغ و پروپاگاندا برای طرحهای دفتر فرح دیبا و دربار شاه اختصاص میدهند؟!