کد خبر 731038
تاریخ انتشار: ۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۳:۱۵
صادق آهنگران

صادق آهنگران نامش با جبهه و جنگ گره خورده است. حالا بعد از سال‌ها از دفاع مقدس، نوا و نوحه‌های او به گوش‌ها آشناست. او درباره روزهای دفاع مقدس می‌گوید که تلخ و شیرین جنگ‌، برایش شیرین بود.

به گزارش مشرق، صادق آهنگران از جمله افرادی است که نامش با جنگ و دفاع مقدس پیوند خورده است. «ای لشکر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش»، «با نوای کاروان»، «سوی دیار عاشقان» و دیگر نوحه‌های او، خلق شیوه‌ای جدید در عرصه نوحه بود؛ شیوه‌ای که با همکاری زنده‌یاد معلمی شکل گرفت و بعد از آن، تا امروز به شکل‌های مختلفی ادامه دارد.

صادق آهنگران به لحاظ حضورش در جبهه و نقشی که در پشت جبهه برعهده داشت، خاطرات تلخ و شیرین بسیاری دارد که البته خودش معتقد است همه این خاطرات شیرین‌ است. قرار است کتاب خاطرات او به همراه نوحه‌هایی که در سال‌های دفاع مقدس خوانده شده، در قالب مجموعه‌ای دو جلدی منتشر شود. این خاطرات از دوران کودکی آهنگران تا زمان حاضر را دربرمی‌گیرد. آهنگران می‌گوید که قصد داشته با بیان خاطرات از دوران پیش از انقلاب تا دوره کنونی، سیر نوحه‌های دفاع مقدس را به نسل جدید نشان دهد.

آهنگران نیز همانند بسیاری دیگر از فرماندهان و رزمندگان حالا بعد از سه دهه خاطرات خود از روزهای دفاع مقدس را می‌نویسد. آهنگران در همین رابطه می‌گوید که مانند بسیاری دیگر از رزمندگان برای پرهیز از ریا، خاطراتش را تاکنون ننوشته است، اما بعد از توصیه رهبر معظم انقلاب احساس کرده که نوشتن خاطراتش ادای دینی است به شهدا. حالا قرار است تلخ و شیرین روزهای آهنگران در یک مجموعه دو جلدی به چاپ برسد. گفت‌وگویی که در ادامه منتشر می‌شود، بخش نخست مصاحبه آهنگران با تسنیم است:

* شما آدم پرمشغله‌ای هستید. سرتان خیلی شلوغ است، انجام کارهای هنری، شرکت در مجالس مذهبی و مداحی و ... همه این‌ها خیلی وقت شما را می‌گیرد. با توجه به این، دوبار اقدام به گفتن خاطرات، تکمیل و انتشار خاطراتتان کرده‌اید. چه ضرورتی احساس کردید که خاطرات را پس از گذشت تقریباً سه دهه بنویسید و دوباره تکمیلش کنید؟

تأسف می‌خورم از اینکه در زمان جنگ این خاطرات را ننوشتم. در زمان جنگ اهمیت این موضوع برایم خیلی جا نیفتاده بود، یعنی آینده‌نگری نکردم. دوستانی بودند که با آینده‌نگری و زیرکانه این روزها را در نظر داشتند، اما من به خاطر مشغله یا به خاطر یک‌سری اتفاقات این فرصت را نداشتم تا خاطرات را همان زمان بنویسم. از سوی دیگر، فکر می‌کردم رزمنده نباید ریا کند؛ البته این فکر در میان اکثر بچه‌ها بود.

نیت‌ها خیر بود، اما ضرری که این نوع نگاه داشت، این بود خوب نتوانستم حواسم را روی فداکاری‌های بچه ها متمرکز کنم، صحنه‌هایی در جنگ رخ می‌داد که نقل آنها برای نسل‌های آینده مؤثر بود، ماهیت رزمندگان جوان در زمان انقلاب و پیش از آن را نشان می‌داد، بیان این صحنه‌ها روشنگری در زمینه فداکاری‌ها و جنگ بود. من شاهد این صحنه‌ها و اتفاقات بودم. اگر آن زمان این حس را داشتم سعی می‌کردم این کار را انجام بدهم، اما متأسفانه آن زمان روی این قضیه دقت نداشتم. بعد از جنگ، وضعیت کمی تغییر کرد. نصایح بزرگان خصوصاً مقام معظم رهبری در این رابطه انگیزه خیلی زیادی به من داد. مشغله زیادی دارم، اما احساس تکلیف کردم. وقتی مقام معظم رهبری بر ضرورت بیان خاطرات تأکید کردند، فهمیدم که خیلی چیزها را از دست دادم و درصدد جبران آن برآمدم. به هر حال من فردی بودم که هشت سال کنار این شهدا بودم، فداکاری‌هایشان را دیدم، با نفس شهدا و به برکت اهل بیت(ع) و نفس امام(ره) در این راه قدم گذاشتم و فعالیت کردم.

همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند، هر فردی دیدی مختص خودش را به حوادث دارد. برای هرکسی اتفاق خاصی می‌افتد که امکان دارد برای دیگری رخ نداده باشد. اگر بچه‌های جبهه، همه این جمعیتی که از شهدا بازماندند، ذهن‌شان را فعال و خاطراتشان را یادداشت کنند، برای هر کسی تجربه واتفاق جدیدی ثبت خواهد شد که امکان دارد برای دیگری این تجربه وجود نداشته باشد. به همین دلیل مقام معظم رهبری از جنگ با عنوان گنجی که تمام نمی‌شود، یاد کرده‌اند. با توجه به این مسائل، احساس وظیفه و تکلیف کردم که در این عرصه وارد شوم و هرآنچه که در ذهن داشتم، روی کاغذ بیاورم. البته گاه در ذهن به دلیل گذشت سال‌ها خلأهایی ایجاد می‌شود، در این زمان از همسنگران، فرماندهان، دوستان و بچه‌های تبلیغات جنگ برای یادآوری کمک می‌گرفتم. فرد دیگری که من را به این کار واداشت، علی اکبری مدیر نشر یازهرا(س) بود.  

تا پیش از انتشار این خاطرات، افراد مختلفی به صورت مکرر برای مصاحبه مراجعه می‌کردند، خاطره می‌گرفتند و در آرشیوها می‌بردند، اما با وجود اینکه وقتم گرفته می‌شد، اما نتیجه روشنی نداشت. به همین دلیل برای نقل خاطرات دلسرد بودم. فکر می‌کردم که با این همه مشغله و کارهایی که دارم، وقت می‌گذارم اما فایده ندارد؛ به همین دلیل به همه آنهایی که علاقه نشان می‌دادند، جواب منفی می‌دادم یا به گونه‌ای از زیر این کار شانه خالی می‌کردم. یکی از افرادی که به همین نیت مراجعه می‌کرد، آقای علی اکبری بود. او را در وهله اول طبق تجربیات گذشته رد کردم، اما او خیلی پیگیر بود. جوانی بود که جنگ را ندیده بود، اما علاقه وافری به آثار دفاع مقدس داشت. خیلی مُصر بود و بر خواسته‌اش ایستاد. دست آخر، یک روز در اهواز به او پاسخ مثبت دادم، اما نه با دلگرمی. می‌خواستم دست به سرش کنم، اما او پیله کرده بود. چند روز بعد با چند نفر سوار بر یک پراید با زحمت از تهران به اهواز آمد و تجهیزات و دوربین و ... را با خودش آورد. دلم سوخت. گفتم معلوم است بنده خدا انگیزه بالایی دارد. آن روز سه ساعت گفت‌وگو داشتیم.

علاوه بر این، مجموعه‌ای از نوارهای نوحه دفاع مقدس جمع‌آوری کرده بودم. آقای اکبری در آن جلسه خواست که این مجموعه را هم با خود ببرد. مجموعه ارزشمندی از نوارها جمع‌آوری شده بود. هم خودم این نوارها را جمع کرده بودم و هم چند نفری از مازندران، بهبان و مشهد نوارهایی را که از من داشتند، به دستم رساندند. نگهداری این مجموعه که حدود ۱۰۰ حلقه نوار بود و اینکه اینطور به دستم رسیده بود، برایم ارزشمند بود. با وجود این، نوارها را به او سپردم، اما بعد از مدتی دیدم خبری از آقای اکبری نشد. با خودم گفتم که او هم نوارها را برداشت و با خود برد و خبری نشد. خیلی ناراحت بودم، تا اینکه بعد از مدتی اطلاع داد که پیگیر کارهاست. در همان ایام، سفری به شهر ری داشتم. در تماسی که در آن روزها داشتم، آقای اکبری گفت که وقتی به زیارت می‌روید، به منزل ما هم بیایید. آن زمان منزل آقای اکبری در شهر ری بود. با یکی از بچه‌های فرهنگی که همراهم بود، به منزل آقا اکبری رفتیم. همسر ایشان وقتی ما را دید، گفت تمام زندگی ما نوارهای شما شده است! خیلی تعجب کردم. دیدم اکبری تمام نوحه‌هایی را که خوانده بودم، جمع‌آوری کرده است. برای اینکه مجموعه کامل شود، به دیگر شهرها هم سر زده بود و همه را پیدا کرده و کدبندی کرده بود. رمز عملیات‌ها را هم بر نوارها نوشته بود. این‌ها را که دیدم، اعتمادم جلب شد. کاری که باید چند سال نهادهای انقلابی انجام می‌دادند، اکبری یک تنه انجام داده و از پسش برآمده بود. انگیزه پیدا کردم.

در همین زمان کتاب اول خاطرات منتشر شد. با وجود اینکه پراکنده‌گویی کرده بودم، کتاب بازخورد خوبی در جامعه داشت. رسانه‌ها به آن پرداخته بودند و مردم نیز نسبت به آن واکنش نشان داده بودند. دیدم نه، واقعاً طالب دارد. همین موضوع من را بیشتر دلگرم کرد تا پیگیر ثبت خاطراتم باشد. این اتفاقات مصادف شد با بیانات مقام معظم رهبری در خصوص ثبت خاطرات جنگ. انگیزه‌ام دوچندان شد.

علیرضا کمره‌ای، نویسنده و پژوهشگر زبردست، ناظر این کتاب بود. او گفته بود که به دنبال خاطرات آهنگران بروید و چاپ کنید، او خودش دنبال شما می‌آید. واقعاً همینطور بود. این کتاب با این پراکندگی انقدر استقبال شد. خیلی کار فنی نبود و عامیانه گفته شده بود، مُصِر شدم این دفعه خودم دنبال این قضیه بروم. در این مدت چند جلسه با آقای اکبری و چند جلسه با آقای کمره‌ای داشتم. نتیجه آن نیز ثبت خاطراتم از دوران کودکی تا این روزهاست. پیشنهاد مؤلف این بود که خاطرات تا پایان جنگ و با رحلت امام(ره) به اتمام برسد، اما من پیشنهاد دادم که با ادامه خاطرات به بعد از جنگ، سیر جنگ را ترسیم کنیم. بگوییم که جنگ از کجا شروع شد، چه روندی داشت و بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟، ارزش‌ها را چگونه به جوانان منتقل کردیم و بگوییم که شعرهای جنگ و سبک نوحه‌های جنگ چگونه شکل گرفت و ... . هدفمند جلو آمدم و دوست داشتم اینها ثبت شود. روالی را شروع کردم که پیشکسوتان حوزه خاطره‌نویسی و به خصوص رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید داشتند.

* گویا بخشی از کتاب خاطرات شما، به نوحه‌های شما اختصاص دارد. هدف‌تان از اینکه این بخش هم به خاطرات افزوده شود، چیست؟

موضوع دیگری که به موازات خاطرات در این اثر مورد توجه قرار گرفت، نوحه‌ها بود. قصد داشتم که با پرداختن به این وجه از خاطرات جبهه، ارزش‌های هشت سال دفاع مقدس را به مخاطب منتقل کنم و به جوانان بگویم که چطور این ارزش‌ها منتقل می‌شد؟ شعرهای جنگ چه سیری داشت، از کجا شروع شد و این سروده‌ها از چه الهام می‌گرفتند و... . من در این قضیه هم هدفمند ورود کردم. رهبر معظم انقلاب نکاتی را درباره شعر و نوحه‌ها یادآوری و تأکید کرده‌اند که از این موارد می‌توان به ضرورت پیوند شعر با دغدغه‌های مردم و مسائل روز، بیان مسائل اجتماعی و روش پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، توجه به فرهنگ عاشورا، توجه به سبک‌های موسیقی و شعری خودمان و ... اشاره کرد. سبک شعر نوحه‌ها و موسیقی و محتوای اشعار را قبل از انقلاب و آن سروده‌ها و سبک‌هایی را که تأثیرگذار بود، بررسی کردم دیدم که بسیاری از این اشعار با فرهنگ عاشورا پیوند خوبی خورده است. سبک من سبک جنوبی بود. تلاش داشتم که در این نوحه‌ها سه بُعد از فرهنگ عاشورا؛ حماسه، سوز و پیام توجه داشته باشم. به عنوان نمونه، ‌اگر می‌خواهم از شهیدی سخن بگویم، حماسه و پیامش را بگویم و بعد به سوز و مصیبت آن نیز بپردازم. در کنار این‌ها به دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی روز توجه و پیوندی نیز با هشت سال دفاع مقدس داشته باشم. در این مدت احساس نیاز کردم که باید وارد عرصه دفاع مقدس شوم. دیگر با نوحه نمی‌توانم به صورت گسترده کار کنم. یعنی به موقعیت زمان و مخاطب و در چهارچوب شرع حرکت کنم. فکر کردم وقتی می‌خواهم راجع به «مرگ بر آمریکا» بخوانم، دیگر با سینه‌زنی و نوحه جور در نمی‌آید؛ به همین دلیل در عرصه موسیقی نیز وارد شدم تا از این طریق بردش را وسیع‌تر و گسترده‌تر کنم.

نوشتن خاطراتم ادای دین به شهدا بود

بعد از انقلاب شاعران و هنرمندان متعددی وارد این حوزه شدند. اشعار افرادی مانند مرحوم آقاسی، علیرضا قزوه و فرید طهماسبی با آن شعر معروف «سبک بالان خرامیدند و رفتند ...» و دیگر شاعران، همگی نگاهی به جبهه داشتند و با توجه به موقعیت زمانی فعلی این اشعار را سرودند و در این زمینه فعالیت کردند. با توجه روند شعر از قبل از انقلاب تا زمان جنگ،‌ بعد از جنگ و در حال حاضر، تصمیم گرفتم که این خاطرات از دوره کودکی باشد تا این سیر به خوبی نشان داده شود. عزیزان بسیاری هستند که در این راه فعالیت می‌کنند، اما قصد داشتم که این سیر از زبان من هم بیان شود.  

*: بعضی‌ها معتقدند کار یک سرباز و رزمنده تمام نمی‌شود، مگر اینکه خاطراتش را بگوید. من از صحبت‌های شما اینطور برداشت کردم که شما احساس می‌کنید که اگر این خاطرات را نمی‌گفتید، رسالت خود به عنوان یک سرباز را به اتمام نرسانده‌اید.

بله؛ همین‌طور است. آنچه که از انسان می‌ماند، کارها و هنری است که داشته است. من با نیت باقیات الصالحات خاطراتم را نوشتم. امیدوارم که دیگران هم همین نیت را داشته باشند تا روایتی نقل، کتابی نوشته و منتشر شود و به دست نسل‌های بعد برسد. بزرگان نیز همین‌ کار را کردند. به قول رهبر معظم انقلاب و امام راحل(ره)، جنگ گنجی است که همه معارف را می‌توان در آن یافت؛ مانند کربلا و فرهنگ عاشورا. هرچه بخواهیم در گنج کربلا نهفته است. دفاع مقدس هم برگرفته از فرهنگ کربلاست. هر نکته اخلاقی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگ ایثار، آرمان استکبارستیزی و ... هرچه بخواهیم در فرهنگ عاشورا و دفاع مقدس هست؛ لذا احساس کردم با انجام این کار می‌توانم نقش بسیاری در ذخیره آخرت خودم و سازندگی نسل آینده داشته باشم. نوشتن خاطرات در واقع ادا کردن دینی بود که شهدا بر گردن من داشتند. 

صادق آهنگران به همراه زنده‌یاد معلمی

* در مورد تأثیر نوحه‌ها و مداحی‌های شما برای رزمنده‌ها وجبهه‌ها بارها گفته شده و برکسی پوشیده نیست و همه بر این امر اذعان دارند، شما این نوحه‌ها را در جبهه‌ها می‌خواندید و به رزمندگان روحیه می‌دادید. همه با شنیدن این نوحه‌ها به یاد آن روزها و رشادت‌های رزمندگان می‌افتند، اما سؤالم این است که خود شما این روحیه و انرژی را از کدام سردار شهید می‌گرفتید؟  

خودم اعتقادم این است که در درجه اول خدا و بعد لطف اهل بیت(ع) بود، همه چیز لطف آنها بود، این را نمی‌توان منکر شد، اما بعد از‌آن بزرگواران، اگر نَفَس شهدا نبود، این نوحه‌ها مشهور نمی‌شد. اگر شهدایی که به تعبیر امام ره صد ساله را یک‌شبه رفتند، نبودند، هیچ وقت منِ آهنگران هم نبودم. یکی از افرادی که نقش بسیار مؤثری در این زمینه داشت، حبیب الله معلمی بود. این پیرمرد همگام با شهدا ما را راه انداخت. مرحوم معلمی استادی بود که من را برای حرکت در این راه و تدام این حرکت، تشویق می‌کرد. خیلی صبور بود، پشتکار قوی داشت. پیرمرد بود، اما همت بالایی داشت. تا صبح بیدار بود، شعرها را با هم هماهنگ می‌کردیم، من می‌خوابیدم اما او بعد از این تازه به مزرعه می‌رفت و بیل می‌زد. پاک بود. مرحوم معلمی با شهدا و بچه‌های جبهه عجین بود و همین انس سبب شد تا سروده‌هایش در جان‌ها نفوذ کند.

شهید حکیم به من جرأت روضه خواندن داد

* بله، مرحوم معلمی نقش مهمی در مدیریت نوحه‌ها داشتند، اما پرسش من بیشتر معطوف به این است که خود شما این انرژی و روحیه را از کدام سردار شهید وام می‌گرفتید؟

حسین علم‌الهدی که رفیق صمیمی و بچه محلمان بود. همچنین شهید محمدعلی حکیم که هر دو این بزرگواران در هویزه شهید شدند. این دو نفر نقش بسیار زیادی داشتند. محمدعلی حکیم به من جرأت داد که نوحه بخوانم. علم‌الهدی و حکیم هر دو در اینکه من وارد مبارزات پیش از انقلاب و بعد از آن وارد جبهه شوم، نقش اساسی داشتند. قبل از انقلاب شعارگوی راهپیمایی‌ها بودم، اما حکیم به من جرأت داد و من را تشویق کرد که روضه بخوانم و مداحی کنم.

تلخ و شیرین جنگ برایم شیرین است

* بیان کدامیک از خاطرات برایتان دشوار بود؟

تلخ و شیرین هشت سال دفاع مقدس خیلی زیاد است، اما روی هم رفته تلخ و شیرین آن برای من شیرین بود. دفاع مقدس برای خدا بود، هرچه که برای خدا باشد، شیرین است. وقتی دفاع مقدس و روزهایی را که در جبهه بودیم، مرور می‌کنم‌، یاد جمله پربرکت و پرمحتوای حضرت زینب(س) در کاخ ابن زیاد می‌افتم که در جواب ابن زیاد فرمودند: «ما رأیت الا جمیلاً: غیر از زیبایی چیزی ندیدم».

درجه ایمان حضرت زینب(س) خیلی بالا بود. بدن مبارک برادر و خانواده‌اش قطعه قطعه شد، سر بر روی نیزه رفت، همه کشته یا اسیر شدند، اما ایشان فرمودند که جز زیبایی چیزی ندیدند. هرچه که برای خدا باشد، هم زیباست و هم ماندگار؛ لذا قیام امام حسین(ع)، با وجود همه تلخی‌ها و گریه‌ها، چون برای خدا بود هم زیبا بود، هم زیبا بود و هم ماندگار شد.

دفاع مقدس هم روزهای تلخ و شیرین بسیار داشت. صفا و صمیمیت و اخلاصی که بچه‌ها در آن سال‌ها داشتند، همه چیز را خدایی کرده بود. از این جهت است که می‌گویم همه تلخ و شیرینی‌های جنگ برای من شیرین بود.

منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس