هنوز صدای امیرخان توی گوشم است.با خوشحالی از رضا امیرخانی می گفت که وقتی برای اولین بار نشسته بود روی صندلی های کیهان پسر نابغه و کم سن و سالی بود که حتی پایش هم به زمین نمی رسید و حالا از بهترین های داستان شده است. از پیام که می گفت نعمتی است که خدا به انقلاب ما داده است ، از محمدآقا و آقا محسن که دارند حوزه را به اوج بر می گردانند و از خیلی های دیگر ..

گروه فرهنگی مشرق - کیوان امجدیان : باور کردنش هنوز هم بعد از دو سال سخت است. رفتن بعضی ها را نمی شود باور کرد. یکیشان هم امیر حسین فردی. آنقدر باور نکردنی است که دلت می خواهد حتی خودت را فریب بدهی و باور نکنی. آنقدر که دو سال است هزار بار حوزه هنری را گشته ای و دو سال است جرات نکرده ای قدم بگذاری توی طبقه سوم حوزه. می ترسی بروی توی اتاق رییس مرکز آفرینش های حوزه و جای امیرخان یکی دیگر را ببینی و بعد شک کنی. به آنجا. به خودت. به زمان. به مکان. دو سال است کیهان بچه ها هم نرفته ای حتی. دو سال است داری خودت را فریب می دهی که باور نکن. اصلا چه معنی دارد باور کنی.خیال کن زنده است و سرحال نشسته روی صندلی اتاقش در طبقه سوم حوزه.

طبقه سوم حوزه هنوز منتظر امیرخان است

دو سال پیش همین روزها بود که پدر داستان انقلاب امیرحسین فردی از دنیا رفت.مردی که خیلی از نویسنده ها و کارگردان های بزرگ را در مسجد جوادالائمه آموزش داده بود و حق استادی به گردن خیلی ها داشت. خیلی هایی که همیشه می گفت اسمشان را نبر. می گفت شاید حالا نخواهند گذشته شان را دوباره نشان دهند.شاید ناراحت شوند...شاید..
امیرخان آنقدر در ادبیات پس از انقلاب نام بزرگی بود و آنقدر شاگردهای بزرگی پرورش داده بود که نمی توانستی تصور کنی توی یک خانه قدیمی کوچک در جنوب شهر زندگی می کند. نمی توانستی حدس بزنی که یکی از اولین بنیانگذاران حوزه هنری خانه جمع و جور ساده و بی تشریفاتی داشت که با سلیقه چیده شده بود و فضایش پر از عشق و مهر و محبت بود. امیرخان کلی برنامه داشت..کلی کار داشت. کلی ایده. کلی سوژه. می خواست چند رمان دیگر بنویسد.کلاس تربیت روزنامه نگار راه بیندازد.توی حوزه بخشش آموزش داستان را فعال کند و ...اما یکباره همه چیز متوقف شد انگار.



طبقه سوم حوزه هنوز منتظر امیرخان است

چند ماه قبل از رفتن امیرخان ، صبح زود حمید محمدی زنگ زد که فلانی گمانم اتفاق هایی افتاده.به کیهان بچه ها که زنگ زدم رسول فلاح پور من و من می کرد..نکند امیرخان...
دو تامان دست به کار شدیم و یک  ربع بعد کاشف به عمل آمد که قلب امیرخان اذیتش کرده و حالا توی بیمارستان بستری است و منتظر است تا عملش کنند. آن وقت ها حمید توی مهر بود.دو تامان خودمان را به سرعت رساندیم بیمارستان. وقتی رسیدیم محمد شجاعی و ریاضی و فلاح پور و شفیعی و ... هم بودند.
دیدن امیرخان روی تخت سخت بود و تلخ ..و قتی خواستند او را ببرند اتاق عمل رو کرد به حمید و با همان لبخند همیشگی اش گفت: حمید! آماده باش برای آخرین تیتر...حمید بغضش ترکید.و همه آنها که  توی اتاق بودند.


طبقه سوم حوزه هنوز منتظر امیرخان است

بعد از عمل یک هفته ای طول کشید تا امیرخان کمی بهتر شود. با اینکه همان جا توی بیمارستان هم کارهای مربوط به مرکز آفرینش ها را رتق و فتق  می کرد و نامه و پرونده ها را می دید و برای خودش آرامش نمی گذاشت اما دیگر انگار دل و دماغ سابق را نداشت.
چند ماه بعد مادرش از دنیا رفت و دیگر امیرخان آن امیرخان سابق نبود.غصه داشت همیشه. انگار یواشکی و دور از چشم بقیه گریه می کرد. انگار عزیزترین دارایی اش را از او گرفته بودند و دیگر رمق نداشت. دیگر صبح زود نمی رفت پارک شهر. لباس گرمکن نمیپوشید و نیم ساعت همانجا نرمش نمی کرد. دیگر تا کیهان بچه ها پیاده نمی آمد.دیگر ساعت 2 ظهر نمی نشست پای نوشتن اسماعیل..دیگر..دیگر امیرخان امیرخان یک سال قبل نبود.منتظر بود.انتظاری سخت و تلخ که ما نمی فهمیدیمش.
خیلی چیزها و خیلی حرفهای دیگرش را هم نمی فهمیدیم. وقتی می گفت جایی دنبال وام می گردد تا یکی از اقوامش ماشین بخرد و روی ماشین کار کند نمی فهمیدیم یعنی چه. او لب تر می کرد کار برای خودش و وابسته هایش ریخته بود. لب تر می کرد وام های خوب برایش تهیه می کردند. نه دولت و نه بانک.که شاگردهایش.دوست هایش. همان ها که با وجود اسم و رسمشان هر هفته به عشق امیرخان می آمدند فوتبال. اما نمی گفت. و ما نمی فهمیدیم. وقتی پرونده فلان آدم را میدید که داشت زیرآبش رامی زد و بعد لبخند می زد و برای او که بدی کرده بود در حقش موقعیت اقتصادی و اجتماعی فراهم می کرد، نمی فهمیدیم یعنی چه؟ خیلی کارهایش را نفهمیدیم. یکیش هم حس و حال انتظارش در چند ماه آخر.انتظاری که پشتش را کمی خم کرده بود. موهاش سفیدتر شده بود انگار و لبخند را کمترذ می شد توی صورتش دید.
شب وقتی پیامک حوزه رسید باورم نشد.انا لله و انا الیه راجعون..مرحوم امیرحسین فردی ...

طبقه سوم حوزه هنوز منتظر امیرخان است


یعنی چه؟ باور کردنی نبود.امیرخان از آنها بود که حتی تصورش را هم نمی کردی عنوان مرحوم بچسبد به قبل از اسمش.
شاید شوخی بوده.اما حوزه و این شوخی ها...؟  شماره تلفنش را گرفتم. فقط بوق می خورد و انگار کسی نبود جواب بدهد. گیج مانده بودم. یاد محسن مومنی افتادم. رییس حوزه. زنگ زدم . منتظر بودم بگوید بچه ها اذیتت کرده اند یا ... اما اینها نبود.صداش بغض داشت.عاشق امیرخان بود و انگار داشت سخت ترین کار دنیا را انجام می داد وقتی گفت: بله ..متاسفانه امیرخان امروز قلبش درد می گیرد و تا می خواهند او را ببرند دکتر...
هنوز صداش توی گوشم است.می گفت: هرچقدر هم تلاش کنید باز همه مان بدهکاریم به انقلاب. گاهی که تنها می َشدیم از حوزه می گفت و از تندروهای بی منطق آن وقت ها که حالا روشنفکر شده اند و توی اروپا وآمریکا جولان می دهند. با خوشحالی از رضا امیرخانی می گفت که وقتی آمده بود کیهان پسر نابغه و کم سن و سالی بود که حتی پایش هم به زمین نمی رسید و حالا از بهترین های داستان شده است. از مهدی که می گفت نابغه است و کلی برکت دارد برای انقلاب. از پیام که می گفت نعمتی است که خدا به انقلاب ما داده است ، از محمدآقا و آقا محسن که دارند حوزه را به اوج بر می گردانند و از خیلی های دیگر ..خیلی هایی که همیشه درباره شان خوب می گفت. خیلی هایی که عاشقشان بود و خیلی هایی که همه شان توی مراسم تشییع امیرخان مثل ابر بهار اشک می ریختند. توی یکی از اولین روزهای اردیبهشتی که امیرخانش کم بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۹:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۶
    0 0
    روحش شاد. مرد بزرگي بود
  • ۱۲:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۶
    0 0
    این دیگر چه مدی است که برای بزرگ نشان دادن برخی شخصیتها از واژه زشت ومنفور "خان" استفاده میشود یعنی شما نمیدانید که این واژه در طول تاریخ از عصر خونبارمغول تاذلت ها ی قاجار وحتی پهلوی این اصطلاح درتاریخ سیاسی اجتماعی ما تداعی گر سلطه وظلم جابرانه برمردم بیدفاع و مظلوم مابوده و هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا و به چه دلیل این لوس بازی بعضی از پایتخت نشینها را در مورد این انسانهای وارسته بکار میبرید؟؟؟ چرا با تکرار این اصطلاحات منفور ضمن قبح زدایی از آن باعث جاانداختن آن بعنوان یک واژه خیرخواهانه میشوید؟؟!! آن بزرگان بشما این مجوز راداده اند؟ یا اصولا میدانید که راضیند با این واژگان منحط از آنان یاد کنید؟! دراین زمینه نقش رسانه ها در تصحیح اینگونه اشتباهات وقصور ها اساسی است منظورم شما هم هستید مشرق نیوز گرامی ، دقت بفرمایید وبه نویسنگان محترم وبیغرض این مطالب را توضیح دهید .........

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس