ورود امام رضا علیه‌السلام در ایران و متبرک شدن خاک این کشور به قدوم ایشان، فواید فراوانی را به همراه داشته که نخستین آن‌ها حضور گسترده‌ی علویان و خویشاوندان حضرت در ایران بوده است. خود این حضور، موجب آشنایی گسترده‌ی مردم ایران با حقیقت اهل‌بیت و در نتیجه، ترویج شیعه گردید و بعد از حضور امام رضا (علیه‌السلام)، مذهب تشیع بسیار فراگیر شد.

 به گزارش مشرق، یکی از موضوعاتی که کمتر به آن توجه شده است، اقدامات فرهنگی- اجتماعی امام رضا (علیه‌السلام) و به تبع آن تأثیرات ماندگار اقدامات حضرت در این دو حوزه است.

رهبر انقلاب در این‌باره می‌فرمایند: «تمام زندگی این بزرگوار با همه‌ی این عظمت‌ها و عمق‌ها و ابعاد گوناگونی که می‌شود برای آن ذکر کرد و تصویر کرد، در همین مدّت عمر نسبتاً کوتاه انجام گرفته است. از این مدّت پنجاه‌وپنج سال، نزدیک به بیست سال - تقریباً نوزده سال - مدّت امامت این بزرگوار است؛ امّا همین مدّت کوتاه را که ملاحظه می‌کنید، تأثیری که در واقعیت دنیای اسلام گذاشت و به گسترش و عمقی که به معنای حقیقىِ اسلام و پیوستن به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و آشنا شدن با مکتب این بزرگواران انجامید، یک داستان عجیبی است، یک دریای عمیقی است.»

پیرامون آشنایی بیشتر با این موضوع و به‌طور خاص اقدامات فرهنگی که امام رضا (علیه‌السلام) در مدت‌زمان حضورشان در ایران داشتند، گفتگوی زیر با دکتر محمدحسین رجبی دوانی، کارشناس تاریخ اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین علیه‌السلام صورت گرفته است.
 
معمولاً این موضوع که جغرافیای فکری و فرهنگی ایران در زمان امام رضا (علیه‌السلام) دارای چه خصوصیاتی بوده، مورد بررسی قرار نگرفته است. اگر موافق هستید، بحث را از همین‌جا آغاز کنیم.

در زمانی که خاک ایران به قدوم امام هشتم متبرک شد، تمام ایران امروز به‌اضافه‌ی کشورهایی چون ارمنستان، گرجستان، آذربایجان، افغانستان، قسمتی از پاکستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و عراق را در بر می‌گرفته است. تمامی این سرزمین‌ها در حوزه‌ی فرهنگ و تمدن ایران به سر می‌بردند و برکات حضور امام رضا (علیه‌السلام) در همه‌ی این پهنه‌ی وسیع، خود را نشان داد.

در زمان ورود اسلام به ایران، بسیاری به‌سوی این آیین الهی روی آوردند، اما بیشتر آن‌ها مهاجرت می‌کردند به مناطقی که مسلمانان عرب بودند؛ خصوصاً عراق و شهرهایی مانند بصره و کوفه که در خاک ایران تأسیس شده بود. تا قرن سوم هجری، آیین زرتشتی و آیین‌های دیگر باستان در ایران حاکم بود و در زمان طاهریان و هنگامی‌که طاهر ذوالیمینین توسط مأمون قدرت زیادی پیدا می‌کند، فرزندان طاهر و سامانیان زیادی به اسلام گرویدند. در زمان سامانیان بود که بر ایرانی‌های غیرمسلمان فشار آوردند که یا مسلمان شوند یا مهاجرت کنند. در این زمان بود که بسیاری اسلام آوردند و عده‌ای نیز به هند مهاجرت کردند که بعدها زرتشتیان ایرانی مقیم هند را پارسیان خواندند.

در مورد عهد امام رضا (علیه‌السلام) نمی‌توان آمار دقیقی از دین و مذهب رسمی ایرانیان به دست داد، اما نیمی از مردم در این دوران، مسلمان و پیرو مذهب حاکمان اهل تسنن بودند. اگرچه سنی‌مذهب بودند، اما نسبت به اهل‌بیت پیامبر عشق و علاقه داشتند. برخلاف مسلمانان حجاز و جنوب عراق که با وجود اطلاع از جایگاه اهل‌بیت پیامبر، آن‌چنان که باید در زمان تعقیب دستگاه‌های اموی و عباسی، کمکی به آن‌ها نمی‌کردند.

در زمان ورود امام رضا (علیه‌السلام)، تنها قم، کاشان و آوه (شهری در نزدیک ساوه که متأسفانه الآن اثری از آن نیست) شهرهای شیعه‌نشین ایران به حساب می‌آمدند و شهرهای ری و خراسان نیز به‌صورت محدود و معدود، شیعه‌نشین بودند، اما قم از همان زمان، پایگاه محکم شیعه بوده است. لذا مأمون سفارش کرده بود که کاروان امام (علیه‌السلام) از شهرهای شیعه‌نشین قم و کوفه عبور نکند.

از طرف دیگر، مذاهب سنی نیز به‌صورت محکم و فقهی شکل نگرفته بودند و اگرچه احمدابن‌حنبل، هم‌عصر امام رضا (علیه‌السلام) بود، اما هنوز فرقه‌ی حنبلی به‌عنوان یک فرقه‌ی فقهی شکل نگرفته بود. در عرصه‌ی کلامی نیز عالم تسنن دچار فرقه‌سازی‌هایی شده بود و فرقه‌هایی مانند جبریون، معتزله، مرجئه و گروه‌هایی از خوارج فعال بودند. خوارج حوزه‌ی نفوذ خود را تا سیستان رسانده بودند و هم‌زمان با امام رضا (علیه‌السلام) موفق به جذب یک ایرانی به نام حمزه آذرک در سیستان شدند که بعد از امام رضا (علیه‌السلام)، با تفکر خوارج علیه عباسیان قیام کرد.

در عرصه‌ی فکری، در عصر مأمون اعتقاد به قدیم یا مخلوق بودن قرآن اوج گرفت و یک دعوایی در محافل علمی به وجود آمد که به عرصه‌ی سیاسی هم رسید. مأمون که معتقد به خلق قرآن بود، به‌شدت با معتقدان به قدیم بودن قرآن مخالفت می‌کرد. این اعتقادات و نزاع‌ها کم‌وبیش در جامعه‌ی اهل تسنن ایران نیز وجود داشته است.

 طبق این شواهد تاریخی، پس از فعالیت‌های امام رضا (علیه‌السلام)، موجی از شیعه‌گرایی در ایران به وجود آمد. چه زمینه‌هایی در ایرانیان وجود داشت که این پذیرش صورت گرفت؟

ایرانی‌ها در میان تمدن‌های اطراف خود، ویژگی بت‌پرستی نداشتند و از افتخارات آن‌ها این بود که هرگز بت‌پرست نبوده‌اند. علاوه بر این، حق‌طلبی و عواطف و احساساتی که در ایرانی‌ها وجود داشت، موجب آن شد که به‌سرعت به اسلام روی بیاورند و همان‌طور که گفتم، پیش از طاهریان و سامانیان نیز نیمی از مردم ایران با میل اسلام آورده بودند و با اینکه از سوی اعراب با اسلام آشنا شدند، اما از طریق ابراز تمایل به اهل‌بیت، توانستند برتری خود را ثابت کنند.

برخی از علویان که احساس ظلم می‌کردند و علیه دستگاه‌های اموی و عباسی شورش می‌کردند و کسی از اعراب به آن‌ها پناه نمی‌داد، به ایران پناه می‌آوردند و حتی اهل تسنن ایران نیز آن‌ها را نمی‌راندند و اوضاع به‌گونه‌ای پیش رفت که ایران تنها امید علویان بود.

در نتیجه، زمانی که امام رضا (علیه‌السلام) وارد ایران شد، مردمی که تا آن زمان هیچ معصومی را ندیده بودند، استقبال باشکوهی از ایشان داشتند. باید دقت کنیم که استقبال از امام تنها در نیشابور نبود و اگر استقبال نیشابور ماندگار شده به دلیل آن است که این شهر، مرکز مهم حدیث برای اهل تسنن بود و از این حیث اهمیت یافت؛ وگرنه امام (علیه‌السلام) از هر شهری که عبور می‌کردند، با استقبال اهالی آن روبه‌رو می‌شدند.

مسئله‌ی بعدی، پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا (علیه‌السلام) است. این موضوع چه تأثیری بر گسترش تشیع (به‌خصوص در ایران) داشته است؟

مأمون تلاش می‌کرد که بسیار هوشمندانه عمل کند و با یک تیر چند نشان بزند. اولاً در زمان مأمون، قیام گسترده‌ی علویان منجر به آن شده بود که نیمی از قلمرو مأمون از بین برود و وی با زحمت زیاد توانست آن‌ را پس بگیرد. ثانیاً خشم عباسیان نسبت به مأمون به چند دلیل برانگیخته شده بود؛ چراکه وی از یک‌سو برادرش امین را از بین برده بود و از سوی دیگر، به خاندان سهل، به‌خصوص فضل‌ابن‌سهل، بسیار بها داده بود. حتی سعدابن‌سهل حاکم بغداد بود و به‌نوعی همه‌ی پست‌ها در اختیار این خاندان بود و از آنجایی که مجوس بودند، این موضوع برای عباسیان و اعراب سنگین بود.

مأمون در نظر داشت که با آوردن امام و الزام ایشان به ولایتعهدی، همه‌ی این موضوعات را حل کند و بدین‌ترتیب، اولاً علوی‌ها را خلع سلاح کند و به آن‌ها بگوید که در برابر حکومتی قیام می‌کنند که بزرگ آن‌ها ولیعهد حکومت است و بعد از آن، عباسیان را تهدید کرد که خلافت را از این خاندان بیرون می‌بَرد و به دست علویان می‌سپارد. همچنین هم‌زمان با پذیرش ولایتعهدی از سوی نوه‌ی پاک رسول خدا، مشروعیت لازم را به دست آورد.

امام رضا علیه‌السلام هم می‌دانستند که مأمون چنین اهدافی دارد، اما آزادی عمل نداشتند و با الزام و اجبار این کار را پذیرفتند. البته ایشان با هوشمندی تمام، با مطرح نمودن شروطی مانند اینکه هیچ فرمان حکومتی صادر نمی‌کنند، عزل و نصب انجام نمی‌دهند و در هیچ امر حکومتی دخالت نمی‌کنند، به هوشمندان جامعه این پیام را دادند که اولاً ولایتعهدی هیچ ارزش خاصی برای ایشان ندارد، ثانیاً با میل و رغبت این کار را انجام نمی‌دهند و ثالثاً تعلق خاطری به حکومت ندارند؛ چراکه در این صورت، این شروط را قرار نمی‌دادند. مأمون نیز متوجه شد که امام علیه‌السلام نه‌تنها دست او را خوانده است و به اهداف خود نمی‌رسد، بلکه امام با استفاده از تریبون و فرصت حکومت، کارهایی که تا به حال در خفا و خلوت انجام می‌دادند، حالا با خیال راحت انجام می‌دهند و بسیار مدبرانه از فرصت ولایتعهدی استفاده کردند و به تعبیر رهبر معظم انقلاب (حفظه‌الله)، کاری که امامان پیشین با مشقت در خفا و فقط برای یاران خود انجام می‌دادند، امام رضا (علیه‌السلام) بدون واهمه و تقیه، در سطح وسیعی به انجام رساندند. لذا برکات زیادی برای شیعیان و مذهب حقه‌ی تشیع به وجود آمد.

ورود امام رضا (علیه‌السلام) به ایران و پذیرش این ولایتعهدی، چه تأثیرات فرهنگی و اجتماعی برای ایرانیان داشت؟

ورود امام رضا (علیه‌السلام) در ایران و متبرک شدن خاک این کشور به قدوم ایشان، فواید فراوانی را به همراه داشته که نخستین آن‌ها حضور گسترده‌ی علویان و خویشاوندان حضرت در ایران بوده است. همین موضوع به‌گونه‌ای بود که ایران را به پایگاه خاندان پیامبر اسلام (صلی‌الله‌وعلیه‌وآله) تبدیل کرد و بیشترین شمار علویان در ایران حضور دارند تا مناطق عربی. خود این حضور، موجب آشنایی گسترده‌ی مردم ایران با حقیقت اهل‌بیت و در نتیجه، ترویج شیعه گردید و بعد از حضور امام رضا (علیه‌السلام)، مذهب تشیع بسیار فراگیر شد و تا جایی پیش رفت که در قرن ششم هجری، یعنی حدود سیصد سال بعد، در کتاب «النقض» (اثر عبدالجلیل قزوینی رازی) گستره‌ی وسیع شیعه در ایران ذکر می‌شود.

بدین ترتیب، معارف اهل‌بیت به‌سرعت در ایران گسترش می‌یابد و با آن زمینه‌ای که ذکر کردم و اینکه ایرانیان حق‌طلب بودند و همواره از مظلوم دفاع می‌کردند، زمانی که متوجه ظلم دستگاه عباسی به اهل‌بیت شدند، به‌سرعت به آن‌ها روی آوردند. حتی اهل تسنن ایران نیز به اهل‌بیت اقبال نشان دادند. در همین کتاب «النقض» آمده است که در زمان سلجوقیان (قرن ششم)، عزاداری مردم همدان (که در آن موقع اهل تسنن بودند) به‌ قدری پُرشور بود که موجب شگفتی شیعیان قم می‌شد.

از دیگر برکات فرهنگی حضور امام رضا (علیه‌السلام)، انتقال تدریجی مرکزیت شیعه از مدینه به ایران و محور قرار گرفتن شهرهایی مانند ری، قم و طوس بود و پس از این بود که القاب و فامیلی‌های مانند رازی (اهل ری)، قمی و طوسی زیاد می‌شوند.

پیدایش مراکز مهم علمی به‌خصوص در قم و در جوار حضرت معصومه (علیها‌السلام)، از دیگر ثمره‌های فرهنگی این حضور بوده است. همان‌طور که می‌دانیم، ایشان هم برای پیوستن به حضرت به ایران آمدند؛ یعنی اینکه قم پایگاه عظیم تشیع شد، به خاطر حضرت معصومه (علیها‌السلام) و پیوستن ایشان به مسیر امام رضا (علیه‌السلام) بوده است.

نکته‌ی دیگری که کمتر دیده شد و من آن را به‌نوعی در بیانات رهبر معظم انقلاب دیدم، از این قرار است که بعد از حضور حضرت در ایران و انعکاس مناظرات علمی ایشان در مرو، می‌بینیم که مباحث عقلی حتی در میان اهل تسنن (که اهل حدیث در آن زمان حکومت داشتند)، گسترش می‌یابد و بسیاری از آن بهره‌مند می‌شوند و در حالی که در مناطق عرب‌نشین فلسفه بسیار مهجور مانده بود، در ایران مکاتب مهم فلسفی شکل گرفت. حتی تا زمان مغول و بعد از آن‌ها در ایلخانان و تا زمان تشکیل صفویه، به‌خصوص شیراز به‌عنوان یکی از مراکز مهم فلسفی وجود داشته است و علاقه‌مندان به علم از نقاط مختلف، خودشان را به مناطق ایران و به‌خصوص شیراز می‌رساندند.

به اعتقاد بنده، گسترش حوزه‌ی علمی در ایران، به یُمن حضور امام رضا (علیه‌السلام) و مباحث ایشان بوده است. تا قبل از حضور ایشان، فقط نیشابور مرکز علمی خراسان بود و بعد از امام رضا (علیه‌السلام)، شهرهای بزرگ خراسان قدیم تبدیل به مرکز علمی شدند و دانشمندان زیادی از سمرقند و بلخ و بخارا برخاستند و در فقه، حدیث، کلام و تفسیر، صاحب‌نظر شدند.

از برکات فرهنگی امام رضا (علیه‌السلام)، موقوفات فراوانی است که به نام حضرت صورت گرفت و شامل بُعد مادی و معنوی می‌شود و بسیاری اموال فراوان خود را وقف آستان امام رضا کرده‌اند و فواید آن برای مستمندان بهره‌برداری می‌شود. بُعد معنوی این موقوفات نیز به کتابخانه‌ها و حوزه‌های علمیه بازمی‌گردد که کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی، کتابخانه‌ی سرکار فیض آثار، کتابخانه‌ی ملک، کتابخانه‌ی وزیری یزد و مدرسه‌ی رضویه در قم، از جمله‌ی آن‌هاست.

رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانی‌های خود، به ماجرای شعر دعبل و انتشار قابل‌توجه آن ظرف مدت دو ماه اشاره می‌کنند. طی این دو ماه، چه اتفاقاتی به وقوع پیوست که بدون وجود شبکه‌های ارتباطی امروزی، این‌چنین شعر دعبل منتشر شد؟

این از همان مواردی است که باید بگوییم عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛ چراکه آن زمان به میمنت پذیرش ولایتعهدی حضرت، مراسم باشکوهی برگزار و سکه‌ای به نام امام رضا (علیه‌السلام) ضرب شد و بخشنامه شد که در کل منبرها و خطبه‌های نماز جمعه، بعد از حمد و ثنای خداوند متعال و خلیفه‌ی مسلمین، از حضرت نیز نام برده شود و برای ایشان هم دعا کنند. به عبارتی حضرت از تریبون حکومت و این‌گونه امکانات به‌خوبی استفاده کردند. شعرا نیز که در جشن ولایتعهدی حضور داشتند، شعر سرودند. این موضوع به دعبل اختصاص نداشت و تنها از این جهت که وی شاعری بسیار برجسته بود، شعر او بسیار بر سر زبان‌ها افتاد.

به تعبیر رهبر معظم انقلاب، بزرگ‌ترین رسانه‌ی آن زمان شعر بود که افراد جامعه برای دیگران می‌خواندند و حفظ می‌کردند و حضرت با استفاده از این رسانه، بسیار معروف شدند. شعر دعبل آن‌چنان جذاب بود که نه‌تنها در میان دانشمندان و محبین اهل‌بیت و سایر اقشار محبوب شد، بلکه حتی سارقان و افرادی که از نظر اجتماعی مطرود بودند نیز نسبت به آن رغبت نشان می‌دادند و از این اشعار استفاده می‌کردند. در نتیجه، خود حکومت به‌صورت ناخواسته، موجب انتشار معارف اهل‌بیت شد و رسانه‌ای که در اختیار امام رضا علیه‌السلام قرار گرفت، نام آن حضرت را نه‌تنها در ایران، بلکه در یَمن، شمال آفریقا و مناطق دیگر، ‌ بر سر زبان‌ها انداخت. امام رضا (علیه‌السلام) پُرشوکت‌ترین امام ما شده است؛ به نحوی که زمانی که می‌خواهند ائمه‌ی بعد از امام رضا را نام ببرند، آن‌ها را ابن‌الرضا می‌خوانند و تجلیل می‌کنند.

غیر از این موارد، چه اقدامات فرهنگی‌ای از سوی امام رضا (علیه‌السلام) صورت پذیرفته است و آیا می‌توانیم ادعا کنیم که به شهادت رساندن امام رضا (علیه‌السلام) به دلیل ترس از اقدامات فرهنگی ایشان بوده است؟

در پاسخ به این سؤال، باید دقت کنیم که حکومت در پوشش اینکه حضرت فرد دوم و ولیعهد است، می‌خواست ارتباط مردم با ایشان را قطع کند، چون دیگر ولیعهد آن آدم سابق نبود که به‌راحتی قابل دسترس باشد و این کار با هماهنگی مأمون صورت پذیرفت و حتی خویشاوندان ایشان نیز به‌راحتی به حضرت دسترسی نداشتند؛ اما حضرت از فرصت‌های مختلف خود حتی به‌صورت محدود استفاده می‌کردند و با آنکه آزادی عمل لازم را نداشتند، تمام آن رسوم درباری را در هم ریختند و برای نمونه، با خدمتگزاران و بردگان دربار هم‌سفره می‌شدند، اما وزیر اعظم اجازه‌ی نشستن بر آن سفره را نداشت.

مورد دیگر به حرکت امام برای نماز عید بازمی‌گردد که به درخواست مأمون انجام شده بود و حضرت شرط می‌کنند که با سیمای پیامبر و آداب پیامبر نماز را اقامه کنند و زمانی که مردم ایشان را با آن‌چنان معنویت و خضوع و پابرهنه دیدند، منقلب شدند و در تاریخ داریم که حتی مقامات کشوری و لشکری نیز از اسب پایین آمدند، زیور‌آلات را کندند و پابرهنه به نماز ایستادند و کار به‌جایی رسید که به مأمون گزارش دادند که با این وضعیت، جایی برای وی (جهت حضور در نماز) باقی نمی‌ماند و بدین‌ ترتیب، مأمون مانع از نماز امام شد.

اقدام دیگر امام، برگزاری جلسات مناظره‌ی بین‌الادیان ایشان بود. از زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم )چنین گردهمایی وجود نداشت که سران همه‌ی ادیان و مذاهب به محوریت عالم‌ترین شخصیت زمانه، مباحثی را عنوان کنند و امام پاسخ بدهند و نشان دهند که بهتر از خود آن‌ها، علم به کتاب آن‌ها دارند و این یک تحول عظیم بود که دیگر تکرار نشد. خطی که امام در این مباحثات دادند از این قرار بود که اگر می‌خواهیم بحث‌های معرفتی-تطبیقی داشته باشیم، از راه امام رضا (علیه‌السلام) الگو بگیریم.

امام رضا (علیه‌السلام) یک فرهنگ جدید را که همان فرهنگ اسلام بود و به دلیل عملکرد حکام رنگ باخته بود، به جامعه عرضه کردند و بدین ترتیب، در تاریخ جاودانه شدند و حتی در این راه به شهادت رسیدند.

منبع: khamenei.ir

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس