رحيميان با نقل يک خاطره از مکاشفه يک پدر شهيد در 18 تير 78گفت: در اين مکاشفه ائمه از مرحوم آيت الله فاضل درخواست کرده بودند که به کمک رهبر انقلاب برود.

به گزارش مشرق به نقل از خبر، حجت الاسلام رحيميان نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد در پنجمين نشست ماهيانه سازمان بسيج جامعه پزشکي که در تالار ابن سينا دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي برگزار شد به بيان خاطره اي از يک پدر شهيد در مورد رهبر انقلاب پرداخت و گفت: خاطره اي از يک پدر شهيد شنيده بودم که از نزديکان بيت مرحوم فاضل لنکراني بود. هميشه دوست داشتم اين خاطره را از زبان خود ايشان بشنوم. فاطميه اول امسال به همين منظور راهي قم شدم .منزل مرحوم فاضل جلسه روضه بود. رفتم آنجا و از حاج آقا جواد فاضل فرزند مرحوم فاضل سراغ آن پدر شهيد را گرفتم.ايشان آدرسي به من داد و گفت ضمنا يکي از نکاتي که اين پدر شهيد خواب ديده و بيان کرده محقق شده است.(که در ادامه بيان مي کنم).

وي ادامه داد: مشخص شد که اين پدر شهيد خادم بازنشسته حرم حضرت معصومه (س) است. بنابراين حرم رفتم و بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء آدرس دقيق تري از يکي از خدام گرفتم و راهي منزل اين پدر شهيد شدم. هنگامي که در را زديم سريعا باز کردند؛گويا منتظر ما بودند. من از پشت پرده گفتم من فلان کس هستم. گفتند بفرماييد منتظر شما بوديم. ابتدا فکر کردم شايد منتظر فرد ديگري بودند و اشتباها در را به اين سرعت به روي ما باز کردند ولي معلوم شد که خير اين طور نبود. بالاخره خدمت اين پدر شهيد رسيديم که تازه از بيمارستان و عمل جراحي فارغ شده بودند و فکر کرده بودند که ما براي عيادت ايشان آمده ايم.

رحيميان افزود: بعد از احوالپرسي خواستار اين شديم که داستان را از زبان اين پدر شهيد بشنويم ولي به دلايلي امتناع کردند. خلاصه از ما اصرار و از وي انکار. ولي بالاخره تصميم بر اين شد که براي يک بار ديگر قضيه را بازگو کند.(حدود چهل سال بود که اعتکاف اين پدر شهيد ترک نشده بود. يعني قبل از اينکه اعتکاف در ايران مرسوم شود و از قديم در مسجد امام و مسجد اعظم معتکف مي شد.) گفت از اعتکاف به منزل باز مي گشتم و بي خوابي و خسته بوديم و به منزل گفتم که مي خواهيم بخوابيم. (حتي جايي که خوابيده بود به ما نشان داد).

نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد با بيان اينکه اين پدر شهيد يک يا دو روز بعد از حادثه 18 تير 78 اين خواب را ديده بود،‌ خاطرنشان کرد: اين پدر شهيد ادامه داد: نمي دانم که چقدر از خوابم گذشته بود که ديدم گويي چراغ ها روشن شدند. آمدم که اعتراض کنم که چرا چراغ ها روشن شده اند احساس کردم که نور چراغ نيست بلکه نور ديگري است. دقت کردم ديدم بانويي دست به کمر گرفته کنار اتاق ما ايستاده. تا کمي به ايشان توجه کردم کنار من روي زمين نشست. خطاب کرد: «آقاي احمدي! علي من غريب است، علي من مظلوم است، علي من تنهاست». من همان وقت ناگهان احساس کردم اين بانو حضرت زهرا(س) و منظور ايشان از علي من، حضرت علي(ع) است. تا چنين چيزي به ذهن من خطور کرد ايشان تکرار کردند: «فرزندم علي غريب است،‌فرزندم علي مظلوم است، فرزندم علي تنهاست». ديگر من منقلب شده و در همان حال متوجه شدم آقايي قائم کنار ما ايستاده است.(مشخصات آن آقا را نيز توصيف کرد. خواست خدا بود که امکاني فراهم شد و ما فيلمي از اين بيانات پدر شهيد نيز تهيه کرديم).

وي همچنين گفت: اين پدر شهيد در ادامه گفت اين آقا که کنار ما ظاهر شده بود به من خطاب کرد: «آقاي احمدي! برو نزد آقاي فاضل لنکراني و به ايشان بگو قيام کند. اين ميمون ها را از قم بيرون بريزند.(چون همان روزها يعني 18 تير در قم نيز امتداد فتنه وجود داشت) از تهران بيرون بريزند». بعد با دست چپش اشاره کرد و گفت: «اين ها خيال مي کنند با توهين کردن به من،‌دست از حمايت از نايب ام بر مي دارم. من از نايب ام حمايت مي کنم». هنگامي که دست اين آقا حرکت کرد ديدم جايش کابينه فلان جلوي صورت من شکل گرفت. چهره ها مبهم بود ولي سه چهره روشن بود. يکي در راس شان بود و دو نفر ديگرشان مهاجراني و عبدالله نوري بود. چهره هاي بقيه مبهم بود و تنها چهره هاي اين سه نفر روشن بود. گفتم: «آقا! آقاي فاضل مريض است. مدتي است قدرت حرکت ندارد و بايد چند نفر کمکش کنند». ايشان فرمود: «آقاي فاضل ده سال ديگر به فعاليت اش ادامه مي دهد».(اينکه عرض کردم آقا جواد فاضل اشاره کرد يکي از حرف هاي ايشان محقق شد همين بود که آقاي فاضل راس ده سال از دنيا رفت.)

رحيميان افزود: اين پدر شهيد صبح فردا خدمت آقاي فاضل رفته و ماجرا را بازگو مي کند. آقاي فاضل نيز اشک ريخته و مي گويد اين خواب نبوده بلکه مکاشفه بوده.

نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد همچنين گفت: اين پدر شهيد به آقايي که ديده بود اشاره کرد و گفت: آن آقايي که کنارم ايستاده بود خيلي به چشم من آشنا بود. گويي جايي ديده بودمش. خيلي فکر کردم تا يادم افتاد. سالي قرار بود حج مشرف شويم. ولي قبل از اينکه مشرف شويم به علت تصادف نصف بدن خانم ام فلج شد. ولي با هر زحمتي وي را نيز همراهم بردم. در سعي بين صفا و مروه بوديم که حاج خانم افتاد و مرد. چون من مرده زياد ديده بودم عرق مرگ را روي پيشاني وي تشخيص دادم. رو به کعبه کردم و گفتم: «آقا امام زمان(عج) من اينجا غريبم و اين ها با ما بد هستند. ديگر جنازه اين را به من نمي دهند. به داد من برس و ...» بعد از چند جمله ديدم آقايي کنار من ايستاده و به من اشاره کرد. بالاي سر همسر من نشست و گفت ايشان حالش خوب است. بعد ديدم همسرم بلند شد و حرکت کرد. آثار فلجي وي نيز بر طرف شد. ديدم اين همان آقا است.

وي گفت: دست خدا بر سر رهبر ما است و دست ايشان بر سر ما است. ايشان بنده مخلص خدا است. من از سيزده سالگي نزد امام بودم. به جز مدتي که زندان يا در تبعيد بودند. ويژگي هايي که ما در امام مشاهده کرديم در رهبري وجود دارد. خدا آنکه شايسته بود و شايسته است جايگزين امام کرد.

رحيميان پيش از اينکه وارد اين بحث شود اشاره کرد اين پدر شهيد که مکاشفه براي وي رخ داد چهار روز قبل از سفر مقام معظم رهبري به قم فوت کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس