به گزارش مشرق، موضوع ازدواج این روزها با چالشهای مختلفی روبروست؛ از چشموهمچشمی در بالابردن هزینهها و امکانات گرفته تا انتخاب گزینههایی که بعضا ًبا شک و تردید همراه است، که هرکدام از آنها سم مهلکی است برای جوانان کشور. در حالی که با خانواده شهدا گفتوگو میکنیم متوجه میشویم، هیچکدام از آنها برای شهدا معنا و مفهوم نداشته است.
این روزها در حالی با زندگی تجملاتی، سپری میشود که جوانان این دیار، درگذشته نه چندان دور، معنا و مفهوم دیگری از زندگی و ازدواج داشتند. آنها ازدواج را پلهای برای تقرب به خدا و انجام فریضه الهی میدانستند. آنها نه تنها به دنبال زندگی مادی دنیا نبودهاند بلکه دنیا را وسیلهای برای اهداف خود میدیدند که هرچه زودتر به مولای خویش بپیوندند.
قصه زندگی سرکار خانم اقدس بصیری، سراسر حکایت همین ماجراست؛ جوانان برومندی که فارغ از کشمکشهای این دنیا، همواره برای جلب رضای خدا میکوشیدند.
خانم بصیری به ماجرای ازدواج با دو برادر شهید اشاره میکند و از زوایای اخلاقی این دو برادر پرده برمیدارد که برای آسمانی شدن و جان دادن برای اسلام لحظه شماری میکردند و در نهایت به آرزوی خود رسیده و به دوستان شهیدشان پیوستند.
شهید احمد، حسن و محمود ملاسلیمانی
خانوادهای که از بین ۵ پسر، سه شهید و یک جانباز تقدیم انقلاب کرده و مادرشان نیز جانانه پای کار انقلاب ایستاد و خم به آبرو نیاورده است؛ از داغ جوانان خود نگریست تا امام، آن حکیم عادل، خم به ابروی خود نیاورد. عصای پیری خود را آنچنان فدای انقلاب کرد که مبادا دشمن سلمهای به پیکره انقلاب وارد کند.
حال تسنیم در گفتوگویی با خانم اقدس بصیری همسر شهیدان احمد و حسن ملاسلیمانی تلاش میکند، نوع زندگی شهدا را به تصویر بکشد تا الگویی باشد برای هر جوانی که به اسلام و انقلاب دلداده است.
بصیری به فعالیتهای شهید احمد ملاسلیمانی اشاره میکند و میگوید: احمدآقا در سالهای پس از انقلاب در منطقه کردستان فعالیت داشتند و از همان قبل انقلاب فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرده بود و همواره برای ثبات انقلاب تلاش میکرد.
وی با بیان اینکه در سال ۱۳۵۹ ما با یکدیگر ازدواج کردیم؛ نحوه آشنایی خود را از طریق «جاری» خود عنوان کرد و گفت: شهید احمد ملاسلیمانی قبل از دفاع مقدس در منطقه کردستان علیه اشرار فعالیت و همواره در این مناطق حضور داشتند؛ در یکی از روزهایی که به مرخصی آمده بود؛ همسر برادر بزرگشان من را به خانواده ایشان معرفی میکنند و ایشان هم برای خواستگاری به منزل ما آمدند.
شهید احمد ملاسلیمانی
بصیری به سخنان شهید احمد ملاسلیمانی در جلسه خواستگاری اشاره کرد و اظهار داشت: ایشان در این جلسه درخواست داشتند که باید به خدا نزدیک بود و روی مطالعه کتب شهید مطهری خیلی تأکید داشتند. « ایشان میگفت من کسی رو میخوام که منو به خدا نزدیک کنه؛ فقط همین.»
وی با تأکید بر اینکه این شهید اصلاً دنبال مادیات نبود، افزود: استاد احمدآقا ما را به عقد یکدیگر درآورند و بدون آنکه جشنی برگزار شود به منزل خودمان رفتیم.
بصیری ادامه داد: شهید ملاسلیمانی از اعضای فعال مسجد مهدیخانی در منطقه وحدت اسلامی بود که همیشه در مراسمهای مذهبی بهصورت جدی حضور داشت و هر زمان که از مأموریت به تهران بازمیگشت؛ تمام فریضهها را در مسجد بهجا میآوردند.
وی به طلبه بودن شهید احمد ملاسلیمانی اشاره کرد و گفت: احمدآقا علاقه شدیدی به دروس حوزوی داشتند و ضمن اینکه طلبه بودند، هرازچندگاهی که از منطقه به تهران میآمدند –در این چند روزه- دروس حوزوی را دنبال و مطالعه میکردند.
* توصیه اخلاقی شهید برای زیارت حضرت عبدالعظیم(ع)
همسر شهید احمد ملاسلیمانی به یکی از خصوصیات اخلاقی این شهید اشاره کرد و گفت: ایشان با وجود آنکه حقوق آنچنانی دریافت نمیکرد اما کل حقوق خود را نزد پدرشان-که به تازگی ورشکست شده بود- میبردند تا ایشان هرچند میخواهند بردارند و سپس باقی مانده آن را به منزل میآوردند و این کار را باعث با برکت شدن پول میدانستند.
وی ادامه داد: در بعضی از زمانها که ایشان به تهران میآمدند، من را به زیارت حضرت عبدالعظیم(ره) میبردند و در آنجا توصیه میکردند که «اگر حال زیارت داری، سیمت وصل شد آنجا بمان وگرنه بیا بیرون و جای دیگران را غصب نکن.»
بصیری با بیان اینکه صدیقه دختر احمدآقا در سال ۶۰ به دنیا آمد، افزود: دخترمان قریب به یکسال داشت که پدرش شهید شد و نتوانست حرف زدن کودکمان را بشنود.
همسر شهیدان احمد و حسن ملاسلیمانی با بیان اینکه شهید احمد ملاسلیمانی مدتی نیز در بیت حضرت امام(ره) خدمت میکردند، اظهار داشت: ما ایشان را به خوبی نشناختیم چراکه پس از شهادتشان متوجه شدیم که ایشان از فرماندهان زمان جنگ بوده است و ما اطلاع نداشتیم.
بصیری با تأکید بر اینکه احمد ملاسلیمانی در مناطق جنوب فرمانده گردان فتح بودند، تصریح کرد: ایشان چند روز قبل از آزادسازی خرمشهر و در عملیات بیتالمقدس در زمانی که برای دیدبانی رفته بودند، از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار میگیرند و پس از حضور در بیمارستان به شهادت میرسند.
وی به تقوای بینظیر این شهید اشاره کرد و گفت: اگر ایشان به مرگ طبیعی هم از دنیا میرفتند؛ قطعاً در ملکوت اعلی جای داشتند چراکه ایشان انسان بسیار متقی و باایمانی بودند.
*حتی یکبار هم نماز شب احمدآقا قضا نشده بود
همسر شهید احمد سلیمانی به شبزندهداریهای این شهید اشاره کرد و اظهار داشت: من به خاطر ندارم که حتی یک شب، نماز شب ایشان قضا شده باشد. دوستان ایشان که در منطقه کردستان با یکدیگر بودند، میگفتند که احمدآقا در قبرهای خالی در قبرستان نماز میخواندند و گریه میکردند.
بصیری پدر شهیدان محمود، احمد و حسن ملاسلیمانی را انسانی با تقوا و هیئتی معرفی کرد و اظهار داشت: در زمان طاغوت ایشان هیئتی را در جمعه شبها برپا کرده بودند که مبادا در آن زمان، جوانان به بیراهه بروند.
شهید محمود ملاسلیمانی
وی با اشاره به محمود اولین شهید خانواده ملاسلیمانی، تصریح کرد: آقا محمود از احمدآقا کوچکتر بودند، و در عنفوان جوانی در رشته پزشکی در دانشگاه قبول شدند اما به دلیل آغاز جنگ و حملات رژیم بعث عراق، ایشان به دانشگاه نرفتند و عازم جبهه شدند و پس از قریب به ۶ ماه حضور در جبهه حق علیه باطل در منطقه دهلاویه به مقام شهادت نائل آمدند و در حال حاضر در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرمیدهاند.
همسر شهید ملاسلیمانی دوران پس از شهادت احمدآقا را بسیار سخت عنوان کرد و با بیان اینکه من و دختر کوچکم در یک خانه در منطقه وحدت اسلامی زندگی میکردیم که بسیار نمور بود و اصلاً فضای زندگی با فرزند کوچک نبود؛ از بازگو کردن سایر مشکلات امتناع کرد.
بصیری به ازدواج خود با «حسن ملاسلیمانی» برادر کوچکتر احمد اشاره کرد و گفت: صدیقه تقریباً ۶ یا ۷ ساله بود که مادر شوهرم مرا برای پسر دیگر خود-حسن- خواستگاری کرد. حسن آقا متولد سال ۱۳۴۲ بود و من نیت ازدواج نداشتم اما علاقه حسن آقا به دخترم و اصرار خانواده شوهرم باعث شد با ایشان نیز عقد کنم.
* نحوه آسمانی شدن شهید حسن ملاسلیمانی
وی شهید حسن ملاسلیمانی را از نیروهای زبده سپاه پاسدارن عنوان کرد و اظهار داشت: ایشان چریک، چترباز و از نیروهای جنگهای نامنظم بودند که برای شناسایی اطلاعات از دشمن، بهصورت مخفیانه در خاک عراق حضور داشتند و بعضاً برای من تعریف میکرد که حتی غذایی برای خوردن ندارند و مجبورند از گیاهان بیابان ارتزاق کنند.
همسر شهید حسن ملاسلیمانی تصریح کرد: حسن آقا هم همانند اخوی خود همواره در میادین نبرد حضور داشتند که متأسفانه در مانور «شهادت» به شهادت رسیدند. در این مانور قرار بود چتربازها در تنگه هرمز فرود بیایند که متأسفانه به دلیل شرایط بد هوا، طوفانی شدن دریا و سنگین بودن چترها به عمق دریا رفته و به شهادت رسیدهاند. حدود ۳۲ چترباز در این مانور حضور داشتند که فقط یک نفر از آنها زنده مانده و بقیه آنها به شهادت رسیدهاند که پس از پیدا شدن برخی از اجساد، متأسفانه مورد حمله کوسهها قرار گرفته بودند و پیکر شهدا تکه تکه شده بود.
بصیری با بیان اینکه در زمان شهادت حسن ملاسلیمانی باردار بودم، افزود: ۳ ماه پس از شهادت حسن آقا، دخترم طاهره در آبانماه سال ۱۳۶۶ به دنیا آمد و پدر خود را ندید.
* کوه در برابر این مادر قد خم میکند
وی اشارهای به مادر شهید محمود، احمد و حسن ملاسلیمانی کرد و از ایستادگی این زن گفت که برای شهادت پسرانش گریه نمیکرد و همهچیز را فرومیخورد اما پس شهادت سومین فرزند، کاملاً خُرد شدند با اینکه اشک نمیریختند اما از درون پاشیده شده بودند.
همسر شهید با بیان اینکه این مادر اصلاً اهل گلایه نبودند، افزود: پس از شهادت حسن آقا ایشان دائماً در ICU بیمارستان بستری بودند و تأکید داشتند که دو پسر دیگری هم که دارند به جبهه بروند که یکی دیگر از آقازادهها هم جانباز هستند و یک پا ندارند.
بصیری به تربیت صحیح فرزند توسط این مادر اشاره کرد و گفت: احمدآقا و حسن آقا لقمه هیچ احدالناسی را نمیخوردند و خیلی روی حرام و حلال و لقمه مشکوک حساس بودند. یک روز پس از عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) در روز عاشورا، گرسنه به خانه بر میگشتند و میگفتند امروز، روز خوردن و آشامیدن نیست و دم غروب یک لقمه نون و ماست میخوردند.
وی افزود: احمدآقا به من میگفتند که مبادا پس از شهادت من، فرزندم را هر جا ببری و هر لقمهای به آنها بدهی که من در برابر حضرت زهرا(س) شرمنده شوم.
همسر شهیدان حسن و احمد ملاسلیمانی به اهمیت نماز اول وقت از نگاه این شهدا اشاره کرد و اظهار داشت: هرجا صدای الله اکبر نماز بلند میشد همانجا نماز میخواندند و بسیار به نماز اول وقت اهمیت میدادند.