يکي از سربازاني که اخيرا توسط گروهک جندالشيطان در حوالي چابهار به گروگان گرفته شده بود، ماجراي جالبي را از نحوه آزادي خود و دوستانش تعريف مي‌کند.

وي اين اتفاق قابل تامل و کرامت ثامن الحجج (ع) را به صورت شفاهي در اختيار "مشرق " قرار داده که متن آن بدين شرح در معرض ديد خوانندگان قرار مي گيرد:

"راستش را بخواهيد اسم و جنايت هاي اين گروهک منحوس و اقدامات وحشيانه‌اش، در سيستان خيلي بازتاب داشت و بين بچه هاي مرکز( همان پادگان خودمان) نيز خيلي ها بودند که دوست داشتند اين آدم ها را يکبار از نزديک ببينند و اگر هم شد به حسابشان برسند. اما کسي در تصورات خود، خيلي فکر نمي کرد گروگان اين اشرار شدن يعني چه؛ يعني يا فکر مي کردند با آنها درگير مي شوند و يا کاري به اين کارها نداشتند.
خلاصه هر کس تصوري از برخورد نزديک با آنها داشت، ما نيز همينطور. تا اينکه ناگهان اتفاقات اتوبوس و ماجراهاي ديدن اين افراد پيش آمد.
اولين برخورد ما، خيلي از تصورها را تغيير داد. بالاخره ما فکر مي کرديم، تروريست طرح عملياتي دارد و دنبال هدف مشخص است، نه اينکه جيب راننده اتوبوس و مسافران را براي چند هزار تومان خالي کند يا سراغ ساکهاي آنها برود.
البته بعدها فهميديم که اين جندالشيطاني ها، به خاطر کم بودن نيرو، از برخي دزدهاي بيکار و بي پول مي خواهند همراهي شان کنند و هر چه پول گيرشان آمد، براي خودشان بردارند. دنيايي است اين مزدور بودن!
ديوار کوتاه تر از ما که پيدا نکردند، پياده شديم و به راه افتاديم. مدام هم غر مي زدند که "اي کاش به جاي شماها يک پاسدار گرفته بوديم !"
روز را بين شيارها و مناطقي که امکان مخفي شدن بود، سپري کرده و شب ها به سرعت سمت مرز مي دويدند. حسابي خسته شده بوديم.
يکي از سربازان همراه ما، جواني مبتلا به بيماري ديابت بود. پس از چند ساعت دويدن، به علت خستگي و عدم تزريق انسولين، ناي تکان خوردن نداشت. نشست و با فرياد گفت که ديگر رمق حرکت ندارد. داد زد که اگر مي خواهيد او را بکشيد خب چرا معطل مي کنيد؟
يکي از اين تروريست ها، انگار نقش مولوي آنها را داشت. به بقيه گفت بايد خلاصش کنيم تا درس عبرت اين چند نفر ديگر شود. بعد هم به سبک رئيس به درک واصل شده شان، کمي سخنراني کرد.
اين مولوي که گفتم نشست کنار اين سرباز بيمار و شروع کرد بلند بلند قرآن خواندن. خب سرباز هم ترسيده بود؛ حق داشت، در يک قدمي پايان زندگي اش بود. گريه اش گرفت. ما هم گريه مان گرفت. خواهش کرديم، داد زديم، قسم داديم به آن قرآن که نکشند، اما انگار نه انگار.
سلاح را که مسلح کرد، خيلي ترسيديم. درست نشانه گرفت به سمت صورت اين همراه ما، آنهم از فاصله 30- 40 سانتي. قلبمان تند تند مي زد، اميد به معجزه هم نداشتيم حتي.
اين جوان بيمار که ديگر تواني برايش نمانده بود، دستبند پارچه اي سبز خود را چلوي چشمانش گرفت و دست ها را حائل ميان تفنگ و صورت کرد. ترسيده بوديم خب.
تا جايي که شنيده بودم، وهابيون به زيارت و توسل امام رضا(ع) بسيار ايراد مي گيرند و فردي از اهل سنت اگر به زيارت امام هشتم برود ، به محض اطلاع اين وهابي ها، خيلي آزار مي بيند. حتي يک سي دي هم در جاهاي مختلف پخش شده و ديدم که کودک سني که توسط امام رضا شفا گرفته، پس از شيعه شدن خانواده اش، توسط اين بي دين ها سر بريده مي شود.
حتي يادم هست آن روز که مادر زن عبد الحميد ريگي ، داماد تروريست خود را ديد با ناله از ته دل گفت که از امام رضا (ع) مي خواهم عبد المالک زنده دستگير بشه و به سزاي اعمالش برسد . در حالي که کسي فکر نمي کرد ريگي زنده دست گير شود .
دستان آن سرباز که مقابل صورتش قرار گرفت با صدايي آرام گفت « يا امام رضا کمکم کن»
اين مولوي که اين حرف را شنيد، با خنده گفت:« بگو. باز هم بگو. شايد امام رضا به کمکت بيايد.»
اين را که گفت، ناگهان اولين گلوله را به سمت صورت او شليک کردند و بلافاصله دومين گلوله. آن جوان معصوم بي حرکت به زمين افتاد و ما مجبور به ادامه راه شديم.
چندي نگذشت که عمليات ضربتي سپاه، موجب آزاديمان شد.
راستش را بخواهيد، از ديدن چندي بعد آن سرباز همراه خود، قالب تهي کرديم، زنده بود، خندان و سرحال.
برايمان تعريف کرد که تير اول به استخوان بالاي بيني اش برخورد و کمانه کرده است. عجيب تر اينکه تير دوم هم از آن فاصله به گوش او اصابت کرده بود! يا امام رضا (ع) ...
او پس از چند دقيقه، خود را به روستاي نزديکي رسانده و در پيدا کردن مسير دقيق حرکت اشرار بسيار مؤثر بوده است .
اينها را تعريف کردم تا چند روز ديگر که ولادت امام ميهمان مردم ايران است، کمي بيشتر قدر اين برکت معنوي و مادي را بدانيم و به ياد داشته باشيم که توسل به او دنيا را زير و رو خواهد کرد.
السلام اي که تو شمس الشموسي .... السلام اي که انيس النفوسي

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • امیر ۲۱:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۹
    0 0
    یا علی ابن موسی به حق جده پهلو شکسته ات فاطمه زهرا به داد ما هم برس مشکل لاینحلی برای من رخ داده تو شفیع و واسطه پیش خدا بشو تا من هم هر سال هزینه یک نفر بی بضاعت که آرزوی زیارت بارگاهت را دارد بپردازم یا امام هشتم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس