-
گفت و شنود/ والفجر چند؟
یارو که خوابش برده و نمیدانست چه شده وقتی وارد سالن فرودگاه شد و عکس و پوسترهای انقلابی را دید با تعجب گفت؛ لندن را دیگر در والفجر چند گرفتهاند؟!
-
گفت و شنود/ خیار!
شاگرد نجار با تعجب پرسید؛ اوستا اون خیار چیه پشت گوشت گذاشتی؟ اوستا گفت؛ پس اون که نمک زدم و خوردم مداد بود؟!
-
گفت و شنود/ هدیه ملکه
گفتم: میگوید معجون تقویت بیغیرتی و وطنفروشی بوده که ملکه انگلیس برای هنرپیشههای شرکتکننده در تجمع فرستاده بود!
-
گفت و شنود/ دیه!
پس با این حساب اگر وزیر خارجه آمریکا و نظامیان این کشور قصد خروج از عراق را نداشته باشند باید همانجا بمیرند! یا کشته شوند!
-
گفت و شنود/ قبرستون!
چرا توئیت خبرنگار روزنامه صهیونیستی هاآرتز را که نوشته بود ۲۲۴ مجروح از عینالاسد به بیمارستانهای تلآویو منتقل شده است را حذف کردند؟!
-
گفت و شنود/ آدرس!
مردم عراق با این حمله جانانه پدرجد آمریکا را پیش چشمش آوردهاند.
-
گفت و شنود/ کمانه!
یارو رفته بود شکار کنه ولی دست از پا درازتر برگشته بود، رفقاش پرسیدند؛ شیری یا روباه؟ گفت؛ مگه خر چشه؟!
-
گفت و شنود/ صلاحیت!
وقتی میدانند که مطابق قانون صلاحیتشان رد میشود دیگر برای چه نامزد شدهاند؟!
-
گفت و شنود/ خودکار قرمز!
صاحب یک خودکار قرمز مرده بود، در عزای صاحب خود مشکی مینوشت!
-
گفت و شنود/ آتشنشانی!
چقدر خدا به دولت ما رحم کرده که برای انجام انبوه قولهایی که به مردم دادهاند و عمل نکردهاند، از این شرطهای خطرناک نگذاشتهاند وگرنه فکرش را بکن که چی میشد؟!
-
گفت و شنود/ شلغم
زنجیرهایها مینویسند و میگویند شاید در ادامه فرصت باقیمانده دولت، بتوان با اروپا و یا ژاپن ببندیم و گشایشی حاصل شود!
-
گفت و شنود/ قرص اِکس!
به یارو گفتند خبر داری داداشت قرص اِکس میخوره؟ پرسید؛ اکس دیگه چیه؟! گفتند، وقتی میخورند احساس میکنند رفتهاند به فضا!
-
گفت و شنود/ خستگی!
اول که میگفتند آمریکا کنار برجام است! بعد که آمریکا از برجام خارج شد، تیتر زدند اروپا کنار برجام است! حالا کار به جایی رسیده که ژاپن را کنار برجام معرفی میکنند؟!
-
گفت و شنود/ کپه مرگ!
حیوونکیها تصور نمیکردند که اراذل اجارهای آنها در مقابل نیروهای نظام اسلامی توان ایستادگی ندارند و آرزوی قتلعام مردم ایران را به گور میبرند.
-
گفت و شنود/ من ندیدم!
از طرف پرسیدند؛ چی شد که دست و پاهایت شکسته؟ گفت؛ آن چاه عمیق را میبینی؟ من آن را ندیدم!
-
گفت و شنود/ صلاحیت
وقتی میدانند که مطابق قانون صلاحیتشان رد میشود دیگر برای چه نامزد شدهاند؟ خُب برای اینکه صلاحیتشان رد بشود! تا دشمنان ایران برای سیاهنمایی علیه مردم و نظام سوژه داشته باشند!
-
گفت و شنود/ ریگ در کفش!
خُب معلومه! چون پابرهنهها کفش ندارند، ریگی هم در کفش ندارند که به مدعیان اصلاحات رای بدهند!
-
گفت و شنود/ بُخاری!
عجب جانوران بیشاخ و دُمی هستند؟! خودشان از برجام خارج شدهاند و انتظار دارند ایران به همه تعهدات خود در برجام عمل کند!
-
گفت و شنود/ کلهپاچه!
از یارو چندتا سؤال علمی پرسیدند، در جواب گفت؛ علم و ادب و هنر به ما چه؟ قربون خوراک کلهپاچه!
-
گفت و شنود/ کلک مرغابی!
بهرام که دانشآموز کلاس سوم دبستان بود به ناظم مدرسه زنگ زد و گفت؛ آقای ناظم، بهرام مریض است و امروز نمیتواند به مدرسه بیاید! ناظم پرسید؛ شما؟ و دانشآموز گفت؛ آقا اجازه! من بابام هستم!
-
گفت و شنود/ حیوانات ناشناخته
در یک نظرسنجی از مردم پرسیده بودند؛ نظر شما درباره آمریکا چیست؟ در میان جوابها دو هزار فحش جدید و نام ۲۴ حیوان که تاکنون شناخته نشدهاند، کشف شده بود!
-
گفت و شنود/ نیمکت!
یارو کنار خرابه میخواست روی یک نیمکت بنشیند، مگسها از روی نیمکت بلند شدند، گفت؛ بفرمائید بشینید، من هم اومدم بشینم!
-
گفت و شنود/ چاه!
یارو افتاده بود توی چاه و ناله میکرد، بهش گفتند به جای ناله و گلایه باید خیلی هم خوشحال باشی که ته چاه سوراخ نبوده!
-
گفت و شنود/ نبض!
آمریکا و آلسعود حیوونکی را بگو که بدجوری سنگ روی یخ شدهاند.
-
گفت و شنود/ مزّه بُز...!
یکی از رسانهها نوشته است که احتمالاً نتانیاهو برای فرار از محاکمهای که به خاطر فساد مالی و اخلاقی در انتظار اوست، قصد تغییر لباس پیدرپی برای فرار دارد!
-
گفت و شنود/ هیس!
یارو پیراهنش را برعکس پوشیده بود، بهش گفتند چرا اینجوری پوشیدی؟! گفت؛ هیس! دارم کَلَک میزنم! پرسیدند چجوری؟ گفت؛ خُب وقتی دارم میرم، همه فکر میکنند که دارم برمیگردم! هیس!
-
گفت و شنود/ خودکُشی!
یارو روی ریل قطار خوابیده بود که خودکشی کنه، چندتا ساندویچ و نوشابه و فلاسک چای هم با خودش برده بود.
-
گفت و شنود/ بغلدستی!
شخصی که شب در مهمانخانهای کنار تخت شخص دیگری خوابیده بود به مدیر مهمانخانه سفارش کرد نیمهشب بیدارش کند و هنگامی که بیدارش کردند در تاریکی نیمهشب اشتباهاً لباس بغلدستی را پوشید! ...
-
گفت و شنود/ ولکن!
یارو میگفت جلوی یک مغازه لباسفروشی چندتا مجسمه مانکن بود، دماغ یکی از آنها را کشیدم، گفت؛ ول کن! مگه مرضداری؟! نگو که صاحب مغازه بود!
-
گفت و شنود/ صداقت!
به یارو گفتند با «صداقت» جمله بساز. گفت؛ داشتم با بچهام در آمریکا تلفنی صحبت میکردم که «صدا» قطع شد!