عکس/  حرکت کاروان عشاق الحسین به سمت کربلا

و هر کس بیشتر ذوب در ولایت حسینی(ع) بود و در فِنای حضرتش زانو می‌زد، از این جام بیخودی و شیدایی بیشتر جرعه می‌نوشید...

به گزارش مشرق، توحید آن‌چنان‌که اولیای الهی به ما آموخته‌­اند، نه اصلی است موضوعه و ذهنی، بلکه واقعیتی است حاضر و مانند هر واقعیت حاضر دیگری، آن را حضورا باید درک کرد. آدمی با درک حضور پروردگار خود را در محضر او می­‌بیند. حضور در محضر او، خودبه‌خود آدابی را پیش می‌­کشد. در این نگاه لحظه‌­ای نمی‌­گذرد الا اینکه ­باید خود را در محضر مولا دید و آداب این حضور را رعایت کرد. بنده فقط با به‌جای آوردن آداب این حضور است که التزام و معرفت خود به این حقیقت را در ابعاد گوناگون ظاهری و باطنی خویش جلوه­‌گر خواهد کرد. این آداب زمینه دریافت فهم عمیق معنا و صورت ولایت الهی را در دل فراهم می‌کند و این بالاترین لطف و فیض باری‌­تعالی نسبت به آدمی است. «از خدا جوییم توفیق ادب/ بی‌ادب محروم گشت از لطف رب» جلوه اعلی رعایت ادب حضور پروردگار، التزام و رعایت حضور اولیای الهی است؛ چنان‌که اصلا و اساسا بندگی پروردگار در بندگی اولیای او و ادب کردن در محضر پروردگار در ادب کردن به محضر اولیای او خلاصه می­‌شود؛ «من ارادَالله بدا بکم وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُم» که از فرازهای متعددی از زیارات حضرات معصومین استفاده می­‌شود. نیز از معصوم (ع) منقول است که فرمود: «بِنا عُبِدَالله. وَ بِنا عُرِفَ اللهُ. وَ بِنا وُحِدَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی». در حدیث دیگری امام صادق (ع) در باب اوصیای الهی چنین فرمود: «الاَوصیاءُ هُم اَبوابُ اللهِ عَزَّوَجَّلَ الَّتی یُؤتی مِنها. وَ لَولاهُم ما عُرِفَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ»؛ پیداست راه وصول به پروردگار ادب کردن در محضر اولیا و اوصیای الهی است. حمیدرضا میررکنی‌بنادکی

در حدیث قرب نوافل وارد است که ولی الهی به درجه‌ای می‌رسد که در آن دستش دست خدا، گوشش گوش خدا و چشمش چشم خدا می‌شود؛ «إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ». از این رو است که برای اهل معرفت حضور در محضر پروردگار همان حضور در محضر اولیای او است و برعکس؛ چنانکه اصلاً محضر ولی الهی تالی تلو محضر پروردگار قلمداد می‌شود و سالک حضور پروردگار را از دریچه درک محضر او است که در می‌یابد؛ بنابراین رعایت آداب محضر اولیای الهی، همان التزام به آداب حضور در محضر اولیای او است. و در میان اولیای الهی کیست که ویژگی و خصایص حضرت سیدالشهدا را دارا باشد؛ چه او وتر موتور است؛ تنها یگانه دربار الهی. امام باقر (ع) موقعیت استثنایی زیارت حضرت اباعبدالله را چنین معرفی می‌فرمایند: «لَوْ یعْلَمُ اَلنَّاسُ مَا فِی زِیارَه قَبْرِ اَلْحُسَینِ (ع) مِنَ اَلْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیهِ حَسَرَاتٍ» که اگر مردم می‌دانستند که چه فضلی در زیارت حسین (ع) است قطعاً از شوق جان می‌دادند و از حسرت جان‌شان قطعه‌قطعه می‌شد. از این رو زیارت حضرت سیدالشهدا را اسرار و آدابی است وسیع و استثنایی. زائر در این زیارت به چیزهایی دستور داده شده است که در سائر زیارات به آن‌ها مأمور نشده؛ وعده‌هایی به او داده شده است که در سایر زیارات خبری از آن مواعید داده نشده. گویی زائر حضرت اباعبدالله به لطف خصایص حسینی، خود نیز واجد خصایصی شده است. وصول و احراز این خصایص و مراتب بیشتر منوط به معرفت داشتن به این مراتب است و این معرفت خود تابعی از میزان رعایت ادب از سوی زائر حسینی است؛ بنابراین میزان مقبولیت زیارت و استفاده زائر از این حضور، منوط به ادب زائر در مسیر زیارت و حین زیارت است.

کتاب «آداب و مراقبات عزاداری سیدالشهدا و راهپیمایی اربعین» نوشته استاد محمدتقی فیاض‌بخش اثری است فاخر در توضیح و تبیین مراتب زائر حسینی در سیر به سوی حقیقت ولایت حسینیه، و نیز آدابی که بر این سیر مترتب است. کتاب مملو است از ظرایف معرفتی که عموماً یا مستقیماً متخذ از آیات و روایات است یا برگرفته از اشارات و بیانات اهل‌ معرفت. نیمه اول کتاب مختص به آداب و ملاحظات لازم در خصوص عزاداری سیدالشهدا در دهه اول محرم است تا ایام اربعین؛ و نیمه دوم کتاب که بخش عمده اثر به آن ویژه شده، متمرکز است بر ملاحظات، آداب و مراقبات سیر زائران حسینی به سوی کربلای معلی.

آنچه این کتاب را از سایر آثار مربوط به آداب زیارت ممتاز می‌کند، آن است که با طرح هر یک از آداب، در واقع به وجوه باطنی و معنای اساسی و تربیتی زیارت و درک حضور ولایت، پرداخته می‌شود که علاوه بر افادات فراوان عملی برای زائران طریق‌الحسین، استفاده‌های فراوان معرفتی را برای زائر به ارمغان خواهد آورد. در واقع آداب زیارت با این طرح به‌جای آنکه بدل به اعمال و مناسکی ظاهری و متکثر شوند، همگی حکایتگر باطنی واحد می‌شوند و آن باطن ادب و خضوع دربرابر ولی الهی و معرفت مقام ولایت است. تحقق این معرفت در خلوتی است که در آن زائر از درون خودش به مقام نوری و باطنی ولی الهی توجه می‌کند. این آداب چنانکه نگارنده طرح و تفسیر کرده، تمهیدکننده این خلوت و مذکر آن مقام عالی‌اند.
نویسنده اثر در مقدمه خود به بخش دوم کتاب چنین می‌نویسد: «آنچه در این دفتر مورد توجه ماست، تبیین اهمیت فوق‌العاده زیارت اباعبدالله(ع) در «سلوک توحیدی» و «سیر مراتب معنوی» است.

هرچند دستورات سلوکی بزرگان اخلاق، بنا بر نحله‌های مختلف، تفاوت‌هایی با یکدیگر دارد، ولی روح حاکم بر همه آن‌ها مسأله ولایت است و فصل مشترک در همه مراتب سلوکی، از ابتدایی‌ترین مرتبه تا سرمنزل مقصود، عشق و محبت بی‌حساب به صاحب ولایت است؛ تا آنجا که اگر فرق میان انسان و حیوان در فرهنگ کتب برهانی «عقل» است، ولی در فرهنگ قرآن، عقل بدون «عشق» چراغی کم‌فروغ است که کورکورانه در پیچ و تاب قیاسات منطقی و براهین لِمّی و اِنّی، فقط قادر به کلی‌گویی است. و اگر عقل قادر به هدایت انسان تا سرمنزل مقصود بود، ملائک مقدم بر انسان، لایق مقام خلافت‌اللهی بودند؛ اما ثقالت امانتِ ولایت، نه باری است که عقل توان حمل آن را داشته باشد، بلکه این عشق است که مجنون‌وار ندای محبوب را لبیک می‌گوید و بی‌محابا گُرده به زیر بار امانت الهی می‌برد و همه مصائب آن را نه با محاسبات عقلانی، بلکه به عشق و امید نیم‌نگاه مولی، یکجا می‌خرد و پشت خود را برای تازیانه‌ها و سینه خود را برای نیزه‌ها و سر و گردن را برای انبوه شمشیرها و بالاخره زن و فرزندان خود را برای اسارت‌ها و دشنام‌ها آماده کرده و اگر نجوایی می‌کند، فقط این نداست که:

«إِلَهی تَقَبَّلْ مِنّا هَذا الْقُرْبان»‌
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
و همین عشق است که کلیم(ع) را به کوه طور می‌کشد و خلیل (ع) را به میان آتش دعوت می‌کند و در پاسخ به ندای امداد زمینیان و آسمانیان، کوتاه و پرمعنا فقط می‌فرماید:
آگاهی او از حال من، از سؤال کردن من از او کفایت می‌کند.

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
و اوج این همه عشق و ارادت و رضا و تسلیم در محضر مولی را در واپسین لحظات عمر ارباب‌مان(ع) می‌بینیم که با پیکر غرق به خون، در حالی که بی‌حال و لب تفتیده و عطشان بر زمین کربلا افتاده، گونه بر خاک می‌نهد و زیر لب زمزمه می‌کند:
«بِسْمِ اللَّهِ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلّابِاللَّهِ، وَ هَذا قَتیلٌ فی رِضَی اللَّهِ...»
و هر کس بیشتر ذوب در ولایت حسینی(ع) بود و در فِنای حضرتش زانو می‌زد، از این جام بیخودی و شیدایی بیشتر جرعه می‌نوشید؛ چنان‌که در احوالات سیدعلی آقای قاضی آورده‌اند: «ایام زیارتی که می‌رسید، حال ایشان دگرگون می‌شد؛ آن‌قدر که اگر نمی‌توانست زیارت برود، آرام و قرار نداشت؛ به نحوی که خانواده ایشان می‌گفتند که وقت زیارتی، شما دیوانه می‌شوید! به همین خاطر اجازه نمی‌دادند ایشان در آن ایام در نجف بماند، پولی برای خوراک‌شان تهیه می‌کردند و ایشان را روانه کربلای معلا می‌کردند و سیدعلی‌آقا پیاده به حرم می‌رفت و پیاده برمی‌گشت.»

*صبح نو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس