بوسيدن روي ماه، برعكس طلا و مس؛ فيلم خيلي خوبي است كه انتظار اين سطح از كيفيت را برايش نداشتم. يادم هست اولين باري كه طلا و مس را در جشنواره ديدم، اين طوري بود كه موقع نمايش سرم را بردم توي سالن؛ جوان روحاني را ديدم و مهاجرت به شهر و زن پرستار، و به نظرم رسيد كه تماماش را ديدهام. جهان ارزش ها و تقابلهاي دراماتيك اش را. حتي دستور كارگردان براي مكثهاي بازيگرش هنگام اداي يك ديالوگ را. تمام اش قابل حدس بود. بعد كه خيلي ازش تعريف كردند، نشستم و يك بار ديگر اين بار كامل و موقع نمايش عمومي، تماشايش كردم. همه حدسهايم درست از آب درآمد. موقع تماشاي بوسيدن روي ماه هم چنين انتظاري داشتم. همان گروه سازندگان بودند و عكسها و خلاصه داستان، در حال و هواي طلا و مس به نظر مي رسيد. اما اين يكي كلا فرق ميكرد. اين بار متن، يكي از بهترين فيلمنامههاي سال سينماي ايران است. چند شاخه و رشته رشته. با ريتم خانمهاي مسني كه نقش اصلي فيلم را بازي مي كنند. اما اعتماد به نفس نويسنده و شناختاش، به اين لحن آرام، تشخص مي دهد؛ و حس و حال يكدست اش را در تمام طول قصه حفظ ميكند. جهان اخلاقيات فيلم البته همچنان پيشرو نيست. ماجراي خانم مهرباني كه شيطنت هاي نوهاش را مي پذيرد و بدخلقيهاي همنشين اش را، و مردان قديم كه سلحشوري ها و حس آسمان را باور دارند. اين گامي به پيش براي سينماي ايران نيست. اين همان اخلاقيات قابل پيش بيني فيلم قبل است. فرق اما اين جاست كه اين بار همان داستان قديمي با فرمي تازه، غني شده است. فيلمنامه حساب شده اسعديان، اين شخصيت هاي به ظاهر دور از همديگر را كنار همديگر ميچيند و داستان را به شكل موازي در دو سطح پيش ميبرد، حوادثي كه دارد جلوي چشمان مان اتفاق ميافتد؛ و آن چه در سطح ذهن خانم مسن باكلاس فيلم ميگذرد. حسي داريم همزمان، از تماشاي حوادث قصه و آن چه ذهن شخصيت اصلي ان را ميسازند، و انگار تقابل اصلي داستان هم از اين تفاوت مي آيد؛ كه تفاوت ميان جهان ارزشهاي اصيل و روزمره است. به اين اضافه كنيد بازي شخصيت اصلي داستان، كه برعكس ديگر شخصيتهاي مسني كه معمولا اين جور نقشها را بازي ميكنند؛ وقار و بزرگمنشي قابل باوري دارد. فيلمهاي قبلي شيرين يزدان بخش، بازيگر نقش خانم مسن داستان را ديده ام و اين خصايص در اين سطح در ان وجود نداشت. از ان قبيل فيلمهايي است كه حضور بازيگر اصلي، هر چيزي را قابل باور ميكند و به سطحي بالاتر ارتقا ميدهد. باقي شخصيتها البته در اين سطح نيستند اما بازي يزدانبخش، خيلي چيزها را جبران ميكند. فكرش را بكنيد اين فيلمي است كه بعد از طلا و مس ساخته شده؛ و صحنه آشپزخانه زجرآور دختر بيمار را ندارد. امكان اش بوده از اين قبيل اغراقهاي بي ظرافت داشته باشد و ندارد. عوضاش اسعديان فيلمساز، لحن يكدست اش را تا به انتها حفظ مي كند و قابهاي كنترل شدهاش، همان قدر به حفظ فضاي قصه كمك ميكنند كه اجراي كنترل شده بازيگران اش. سالهاست كه در سينماي ايران، چنين لحن و اجراي "يك دست"اي نديده ام كه هيچ كدام از عناصر قصه، با سليقه ما جور دربيايد يا نه، در تمام طول داستان هماهنگ باشند و از حد و حدودشان بيرون نزنند. بوسيدن روي ماه، دنياي تازهاي نميسازد، اما فضاي ارزش هاي بارها گفته شده اش را به شيريني و مهارت بازسازي ميكند. این شاید بهترین فیلم کارنامه منوچهر محمدی تهیه کنندهاش هم باشد.
درست برعكس زندگي خصوصي ساخته حسين فرح بخش كه قرار است از آغازگران فضاي تازه اي در سينماي ما، كه البته بهاش اميد بستهايم، يعني سينماي سياسي باشد؛ اما بيشتر به يك سوء استفاده از امكانات تازه فراهم شده ميماند. اين فيلم ناجوري است كه ميتواند مسير حركت اين نوع سينما را از همان ابتداي راه با مشكل مواجه كند. محصولي كه عوض آن كه مثل هر محصول سياسي خوب ديگري، ديدگاه سياسي اش را به دل روابط ميان شخصيت هاي قصه ببرد؛ از نشانههاي سياسي استفاده ميكند تا داستان شناخته شدهاش را به شكل پيش پا افتاده اي روايت كند. فيلم البته امتيازهايي دارد. از جمله ديالوگنويسي اصغر نعيمي و موسيقي آريا عظيمي نژاد و بازي هانيه توسلي. اما فرصت طلبي در ساخت فيلم هست كه شايد هنگام ساخت يك فيلم عامه پسند مشكلات چنداني به بار نياورد اما در آغاز راه فيلمسازي سياسي در ايران، مي تواند خيلي چيزها را به هم بريزد. گشت ارشاد؛ آن فيلم اجتماعي و سياسي با اعتقادي است در جشنواره امسال كه من دوست دارم.