به گزارش مشرق به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، «محمدعلی آذرشب» رئیس گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه تهران است. وی علاوه بر اینکه سالها مترجم رهبر انقلاب در مراودات و ارتباطات فرهنگی با نخبگان و فرهیختگان عربی بوده، از فعالان فکری و فرهنگی ایرانی در حوزه بینالمللی نیز هست؛ همچنین در بسط اندیشه و آراء رهبر انقلاب به زبان عربی نقشی جدی داشته و با تدوین و تألیف چندین کتاب، نقشی بسزا در معرفی انقلاب اسلامی ایفا کرده است. در ذیل این مطلب متن و شرح گفتوگوی مهدی نوری با آذرشب میآید.
در آستانه برگزاری کنگره شعر بیداری اسلامی هستیم. به نظر شما سبب اصلی برگزاری این همایش چیست؟
لازم است پیش از پاسخ دادن به سؤالات به دو مقدمه مفصل ولی مهم اشاره کنم. مسأله شعر ارتباط دارد با یک کلمه بسیار مهم. این کلمه عبارت است از شعور؛ شعر و شعور از یک مقولهاند. شعور عبارت است از آن نیروی حرکتدهنده انسانها به سوی تکامل. اگر عقل راهنمای آدمی است، ولی موتور حرکت او شعور است. عقل راه صحیح را بیان میکند، اما موتور حرکتدهنده شعور است.
به همین جهت یکی از مسائل مهمی که تمام احیاگران بر آن تکیه کردهاند، مسأله شعور و در پی آن شعر است. آن آتشی که در نای مولاناست، آن آتشی که وحشی بافقی درباره آن گفته: «الهی سینهای ده آتشافروز»، همان شعور است. آن آتش و آن نیرویی که در انسانها به وجود میآید در جهت حرکت به سوی تکامل، چیزی جز شعور نیست. البته حرکتدهنده شعور و به فعلیت رساننده آن نیز ادبیات و شعر است. به این ترتیب شما ملاحظه کنید که نقش ادبیات در احیای انسانها تا چه اندازه عظیم است.
این احیاء در جوامع بر عهده چه کسانی است؟
همه احیاگران -بدون استثناء- یا خودشان ادیب و شاعر بودهاند، یا مشوّق ادبا و شعرا بودهاند. مثلاً سید جمالالدین اسدآبادی که از احیاگران قرون اخیر بوده، خودش شاعر و ادیب نبود، ولی جدّاً مشوق شعرا و ادبا در جهت نوآوری و مطرح کردن ادبیات در سطح جامعه بود. سید جمال این آگاهی را داشت که ادبیات و شعر میتواند با نهاد مردم سخن بگوید.
قرآن کریم هم مسلّماً مخاطب اصلیش عقل و شعور و وجدان انسانها است. شما سبک ادبی قرآن را در مخاطب قرار دادن فطرت و وجدان انسانها ملاحظه میکنید. مثلاً چرا آیهی مبارکهی «فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» (الرحمن، 13) اینقدر تکرار شده است؟ یا آیهی «وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ» (القمر، ٢٢) چندین بار در قرآن تکرار شده است، چون اینجا روی سخن قرآن با شعور آدمیان است؛ با شعور و فطرتی که باید به حرکت درآید. این همه فنون ادبی که در قرآن هست، فنون بلاغی و معانی و بیان و بدیع برای این است که قرآن به زیباترین صورت ارائه شود و تأثیر این زیبایی بر شعور انسانها است.
از سوی دیگر، «شعر» زیباترین شاخه و ژانر و گونه ادبی در همه جهان است، چون هم خیال دارد و هم آهنگ. خیال و آهنگ هرچه زیباتر باشد، سطح متن ادبی را بالاتر میبرد و تأثیرش بر ضمیر ناخودآگاه مخاطبان بیشتر خواهد بود. بنابراین شما ملاحظه کنید که مفهوم «احیاء» با «شعور» و «شعر» سه مؤلفهای است که با هم مرتبط هستند. اقبال لاهوری به عنوان یکی از احیاگران بزرگ معاصر، همیشه اصل سخنش را با شعر به مردم گفت. اقبال با اینکه به ایران نیامده بود، ولی آشناییش با زبان فارسی آنقدر زیاد بود که 5 جلد دیوان شعر فارسی از خود به یادگار گذاشت. اقبال میخواست با شعور و با وجدان مردم صحبت کند؛ وجدان و شعوری که اگر حرکت کند، انسان احیا میشود. هیچ احیایی بدون حرکت شعور و وجدان انسانی ممکن نیست و هیچ حرکتی در شعور پدید نمیآید، مگر اینکه یک خطاب ادبی زیبا به او ارائه شود.
اما مقدمهی دوم بنده «ارتباط فقاهت با ادبیات» است. ممکن است به نظرتان بیاید که فقیه با متون فقهی و کلامی و منطقی سر و کار دارد و نه با ادبیات، اما در بررسی دقیقتر میبینیم که همه فقها یا خودشان ادیب و شاعر بودهاند یا جدّاً علاقهمند به ادبیات و شعر بودهاند. این موضوع مسألهای است که تاکنون بهدرستی مورد ایضاح و تبیین قرار نگرفته است.
دو تن از بزرگترین شخصیتهای ادبی ما که در عین حال از بزرگترین شخصیتهای علمی تاریخ تشیع نیز هستند، مرحوم سید رضی و مرحوم سید مرتضی رحمةاللهعلیهما بودند. سید رضی فقیه بود، ولی ادبیاتش بر فقهش غلبه کرد. سید مرتضی هم ادیب بود، ولی فقهش بر ادبش غلبه داشت. این دو برادر از ادبای درجه یک و هم از فقهای درجه یک هستند.
بهجرأت میتوانم بگویم که در بین فقهای بزرگ اهل تسنن و تشیع، من کسی را پیدا نکردهام که دارای مکتب فقهی و دارای تحولی در دنیای فقه بوده باشد، مگر اینکه ادیب و صاحب ذوق و علاقهمند به شعر هم بوده است. شما شیخ بهایی را ملاحظه کنید؛ فقیه درجه یک است و هم ادیب درجه یک. امثال او از معاصرین هم همینطور هستند. امام خمینی رضواناللهعلیه را ملاحظه کنید که چه ذوق ادبی فوقالعادهای دارند. حتی فقهای نجف در طول تاریخ معاصر را ببینید.
واقعاً چه ارتباطی بین فقه با ادبیات وجود دارد؟
متون فقهی بر مدار کلامالله و سنت پیامبر صلواتاللهعلیهوآله استوار است. کلامالله ادبی است، سنت پیامبر هم ادبی است. تا آدم ادیب و صاحب ذوق نباشد، نمیتواند به عمق قرآن و سنت پی ببرد. محتوا و جان قرآن ادبیات است و الفاظش فقط شکل ظاهری آن است. جان قرآن بر مدار ادبیات است و کسی که با این ادبیات آشنا نیست، نه میتواند با قرآن آشنا شود و نه با سنت پیامبر و کلام معصومین علیهمصلواتالله، چون اینها در سطح ادبی بالایی هستند.
بنابراین رهبر معظم انقلاب هم به عنوان یک احیاگر و هم به عنوان یک فقیه ممتاز جهان اسلام با ادبیات ارتباط برقرار میکند. اینگونه نیست که یکی به آقای خامنهای گفته باشد که شما مشغول ادبیات شوید؛ این خودجوش است، ذوق است. فقاهت صنعت نیست؛ خودجوش است. ملکه جان آدمی است، ملکهی درونی است. خودجوشی فقاهت همانا و خودجوشی ادبیات نیز همانا. اینها با هم توأم هستند و این ذاتی است.
گردهمایی شعرای عربزبان در محضر رهبر انقلاب چه سابقهای دارد؟
یکی از برنامههای سفر چند سال پیش رهبر معظم انقلاب به اهواز، دیدار با شعرای عرب خوزستان بود. من برگزارکننده آن جلسه بودم که جلسه بسیار فوقالعاده و عظیم و خوبی هم شد. شعرای عرب در آن جلسه احساساتشان را به نحو احسن بیان کردند و آقا اشعار آنها را گوش دادند و نقد هم کردند. چند سال پیش از آن هم در حاشیه کنفرانس مقاومت فلسطین، جلسهای را با شعرای عرب در حسینیه داشتند که فوقالعاده جلسهی خوبی شد. در آن نشست ایشان مقدمه محققانهای را بیان کردند که در قالب کتاب هم منتشر شد.
مروادات ایشان با اندیشمندان و هنرمندان مسلمان سابقه مفصلی دارد. جالب است برای شما بگویم که من دیدهام رهبر معظم انقلاب چه علاقه وافری به شعر جواهری داشتهاند. از ایشان پرسیدم به چه خاطر علاقمند شدهاید به شعر جواهری؟ فرمودند: «به خاطر اینکه ایشان بیدارگر است و سعی میکند آدمهای خواب را تلنگری بزند و بیدارشان کند.» ایشان در جوانی اشعاری از جواهری را حفظ کرده بود که دعوت به خیزش میکرد. وقتی جواهری به ایران آمد و با حضرت آقا دیدار کرد، از اینکه دریافت آقا اینهمه علاقمند به اشعار او و آشنا با اشعار او است، بسیار تعجب کرد و مات و مبهوت ماند.
به نظر شما کنگره «شعر بیداری اسلامی» چگونه است و چه تأثیراتی خواهد داشت؟
این یک جلسه ویژهای خواهد بود، چون در چهارچوب خیزش اسلامی است. یعنی دقیقاً متوجه آن هدف احیاگری است که عرض کردم. یکی از مهمترین دلایل تعلق خاطر شدید رهبر انقلاب در جوانی به شهید نواب صفوی، به امام راحل، به سید قطب، به جواهری شاعر عرب و به احمد شوقی برای همان روحیه ذوق ادبی است که ایشان داشته و دارند. خود حضرت آقا هم فقیه است و هم احیاگر، و این نتیجه فقاهت خودجوش و احیاگری ذاتی ایشان است که منجر به علاقه وافر ایشان به ادبیات و شعر فارسی و عربی شده است.
در انقلابهای اخیر منطقه، نقش اثرگذار ملتها ملتهای عرب بهخوبی قابل درک است. اما شما نقش نخبگان عرب را در این تحولات چگونه ارزیابی میکنید؟
یکی از خصوصیات مهم بیداری اسلامی جهان عرب این است که به دست نخبگان نبوده است و نخبگان پشت سر جوانان حرکت کردهاند. پیشتاز این نهضت جوانان بودهاند، جوانانی که نه نام و نشانی داشتند و نه شهرتی. همانطور که آقا فرمودند، خواست ملی این ملتها آتش زیر خاکستری بود که الان روشن شده و زبانه کشیده است. این مردم شریف یک صبر و بردباری پردامنهای داشتند که بالأخره لبریز شده و حرفشان را زدهاند. نسبت به شعر خیزش جهان اسلام هم همین مسأله هست. شعرای نخبه هنوز به این راه نیفتادهاند که واقعاً با این جوانان همراهی کنند. ما شعرای نخبه بسیاری در جهان اسلام داریم، ولی هنوز همگام و همسو با جوانانشان نشدهاند. شما میبینید اولین شعاری که در این خیزش مطرح شد، این شعر بود: «الشعب یُرید إسقاط النظام». ولی این شعار را همین جوانان ساختند. در انقلاب ما هم همینطور بود. این همه شعر که در راهپیماییها میگویند، خودجوش است. معمولاً روشنفکران میمانند که چگونه باید به مردم برسند! شعر معروف و پرشور و پراحساسی که مردم بسیاری از مواقع آن را میخوانند، از یک شاعر قدیمی است که دعوت به خیزش عمومی در برابر طاغوت داشت:
إذا الشعب یوماً أراد الحیاة (اگر ملتی روزی زندگی دوباره را بخواهد)
فلابدّ أن یستجیب القدر (قضا و قدر چارهای جز تسلیم نخواهد داشت)
این شعر برای ابوالقاسم شابی است که حدود 40 سال پیش و در 26 سالگی پیش از دنیا رفته است. این نشان میدهد که الان بزرگان عرب هنوز راه را نیافتهاند. در کنگره شعر بیداری اسلامی هم غالباً جوانها دعوت شدهاند. میهمانان از تمام کشورهای عربی و حتی اروپایی در این شب شعر شرکت کردهاند و فقط در چهارچوب خیزش اسلامی خودجوش شعر گفتهاند.
مهمترین مفاهیمی که در این خیزش جهان اسلام وجود داشته و لازم است در ادبیات جهان عرب باشد، چیست؟
«کرامت». کرامت انسانها مهمترین مؤلفه ادبیات خیزش جهان اسلامی است. گاهی مثلاً گفتهاند که این خیزش مصر، خیزش برای نان است. در واقع اما موضوع نان مطرح نیست؛ موضوع کرامت است. انسان وقتی از نان محروم باشد، کرامتش پایمال شده است. وقتی محروم شود از بیان رأی و نظرش، کرامتش پایمال شده است. وقتی در مقابل دشمنانش ذلیل و خوار شود، احساس بدی پیدا میکند. یعنی کلمه کرامت مؤلفه همه عزتهای پایمالشده است. رهبر معظم انقلاب در تمام سخنانشان بر عزت و کرامت بهگونهای تأکید میکنند که این عزت پایمالشده و این آرمانهای بر باد رفته را در وجود مردم احیا کنند؛ اینکه ای انسانها شما میتوانید نترسید و تمام قراردادهای ذلتبار امضاشده را بسوزانید!
نقش اسلام ناب که کلمات قلبی این مردم است و نقشآفرینی چندوجهی دشمن برای القاء مسیر این انقلابها به سمت قشریگری و تحجر یا اسلام غربیشده را چگونه ارزیابی میکنید؟
مردم مسلمانند و ارتباطشان با قرآن و با سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و با مفاهیم اسلامی جدید نیست؛ در وجودشان است، منتها تاکنون امکان بروز نیافته بود. الان مردم احساس میکنند اسلامی که سالهای سال گفته بودند نباید با سیاست درآمیزد و هرگونه اسلام متحرک و احیاگر را «اسلام سیاسی» نامیده بودند و میخواستند به آن اتهام قدرتطلبی بزنند، حالا حرف دیگری برای گفتن دارد. الان آن اسلامی مورد قبول افکار عمومی و این مردم است که حرفش را بزند و در تمام زمینهها مقتدر وارد میدان شود. بنابراین یک اسلامی وارد صحنه شده که حرکتزا و مبارز و ذلتناپذیر است. در واقع مردم منطقه با این انتخابشان نهتنها میخواهند با انقلاب اسلامی همسو باشند، بلکه با مسلمانان صدر اسلام نیز همسو خواهند شد. این واقعیت است که تاریخ اسلام یک تاریخ ستمناپذیر و منشأ قیام علیه حاکمان مستبد است؛ خصوصاً تاریخ مکتب اهل بیت علیهمالسلام که با طلیعهی قیام حضرت اباعبدالله علیهالسلام چیزی جز این نبوده است.
با توجه به حضور شما در کشورهای مختلف عربی، به نظر شما سرنوشت بیداری اسلامی چیست؟
به نظرم میرسد که الان جهان اسلام و بهویژه جهان عرب در یک شرایط برزخی قرار گرفته است. به این معنی که بیشتر از یک قرن در گوش مسلمانان خواندهاند که شما توانایی ندارید و باید وابسته باشید و باید فرهنگ غرب را بپذیرید، ولی الان چشمشان را باز کردهاند. «مالک بن نبی» درباره این حالت میگوید: «آدمها وقتی پس از یک خواب طولانی چشمانشان را بازمیکنند، خواب هنوز بر چشمان سنگینی میکند.» الان وضعیت جهان عرب تا حدی یک چنین حالتی دارد. یعنی تردید دارند که آیا واقعاً باید مواضع اسلامی خود را کاملاً و بدون هیچ محابایی اعلام کنند یا اینکه محافظهکاری کنند؟ آیا قانون اساسیشان باید صددرصد اسلامی باشد یا نه؛ یک مقداری فعلاً کوتاه بیایند؟ هنوز نسبت به مسألهی زن دو دل هستند. نسبت به روابط خارجیشان با آمریکا با قدرتهای بزرگ و با ایران دچار تردید هستند.
خوشبختانه این دودلی در جوان آنها وجود ندارد، اما وقتی کار به دولتسازی و قانوناساسی میرسد، معمولاً نخبگان میآیند سر کار. این نخبگان هستند که دولتها را تأسیس میکنند و قانون اساسی و سیاست خارجی را تدوین میکنند. اینها هنوز مثل جوانهای خودشان نمیاندیشند که مثلاً صریحاً اعلام کنند که ما میخواهیم با اسرائیل قطع رابطه کنیم. البته در بین این نخبگان هم هستند افرادی که حرف جوانانشان را میزنند، ولی جوّ عمومی در مرحلهی انتخاب است. همانطور که آقا میگوید راه طولانی است. راه مقابل، ذات شوکه (راه خاردار) است و باید تحمل کنند تا به مقصد برسند.
نقش رهبر معظم انقلاب در این سلسله همایشهای بیداری اسلامی چطور است؟
تا جایی که من اطلاع دارم، تمام صحبتهای ایشان به جوانان عرب میرسد. برای آنها خیلی مهم است که ایران درباره آنها چه میگوید. البته نمیخواهند به صورت علنی اظهار کنند، چون یک قشری محافظهکار میگویند هنوز مسأله به آن حدی نرسیده که بگوییم چگونه با ایران یا با اروپا رابطه برقرار کنیم. میگویند الان در مرحلهای هستیم که فعلاً میخواهیم جان بگیریم. نسبت به جمهوری اسلامی این محافظهکاری وجود دارد، ولی واقعاً امروز حرف اولی که در دنیا زده میشود، از جمهوری اسلامی است. توجه مردم که به اسلام واضح است و در تونس و مصر و لیبی مشخص شده است، منتها احتیاطکاری میکنند از اینکه بگویند ما میخواهیم حرف ایران حرف اولی باشد که در کشورمان مطرح است.
البته پیام ایران اولین پیام و دلنشینترین پیامی بوده که برای مردم منطقه ایجاد خیزش کرده است و خواهد بود. به نظر من لازم است که حس اعتماد مردم تقویت شود. هنوز مردم حس اعتماد ندارند که موضعشان را بدون ترس بیان کنند. رهبر انقلاب اسلامی در خطبهی روز جمعهی اخیر حس اعتماد مردم را تقویت کردند و گفتند هرچه دشمنان ما تاکنون پیشرفت داشتهاند، به سبب ترس ما بوده و ما اگر این دیوار ترس را بریزیم، همه چیز تمام است. مهمترین مؤلفه وصیتنامهی امام راحل هم حس اعتماد به نفس اسلامی و ملی است.
آیا خطبه نماز جمعه اخیر رهبر انقلاب هم در همین چهارچوب قابل تحلیل است؟
رهبر انقلاب میدانند که مردم مسلمان جهان در این خیزش خود مقداری از قدرت را در دست گرفتهاند و حالا وقت آن بود که ایشان تذکر بدهند که: مواظب باشید اعتمادتان را از دست ندهید. وقتی اعتماد به نفستان تقویت شد، میتوانید قدرت کامل را در دستانتان نگهدارید. شما اولِ راه هستید و در ادامه راه خود احتیاج به اعتماد به خدا و اعتماد به نفس دارید. ضمناً خطبه آقا نشان میداد که اعتماد به نفس جمهوری اسلامی ایران در اوج خودش است. رهبر انقلاب هیچ دفاعی از جمهوری اسلامی نکردند و فقط حمله کردند. نگفتند ما تروریست نیستیم و شما تروریست هستید. این موضع تهاجمی آقا نسبت به قُلدران دنیا یک سوژه مهم برای حفظ اعتماد به نفس در بین مردم دنیا است.
اگر خاطره یا نکته ناشنیدهای در این رابطه از رهبر انقلاب دارید، برای ما بفرمایید.
آذرشب: یادم هست که آقا یک وقتی فرمودند: من آغاز روحیه بیداریام با نواب صفوی شروع شد. آقا وقتی از نواب صحبت میکنند، گویی مبدل میشوند به نواب صفوی و انگار روحیه نواب منتقل میشود به آقا. ایشان خاطراتی دارند از نواب که خیلی جالب است. میگفتند: من سعی میکردم در مشهد وقتی نواب صفوی سخنرانی داشت، حتماً پای منبرش بنشینم و گوش کنم. میفرمودند: روزی شخصی داشت از مقابل نواب رد میشد که کلاه پهلوی به سر داشت. نواب به او گفت: این کلاه پهلوی چیست؟! سپس آنقدر با او صحبت کرد که آن مرد کلاه پهلوی را مچاله کرد و زیر پا له کرد.
نواب در تمام حرکات و سخنانش احیاگر بود. خاطرات رفتن نواب به مصر و صحبتش با مجاهدین مصر و چگونگی برقراری ارتباط با آنان بسیار روشنگر و درسآموز است. البته اینچنین است که روحیهی انسانهای احیاگر همواره به سوی احیاگران کشش و جذبه دارد و راز کشش حضرت آقا به نواب هم در همین است.