حضرت عباس

نافع خویشاوند عمرو بود،گفت: «آمده ایم از این آب که بر روی ما بسته اید، بنوشیم.» عمرو گفت: «بنوش که گوارایت باشد.» نافع گفت: «به خدا قسم تا زمانی که حسین و یارانش تشنه باشند، قطره ای از آن را نمی نوشم.

حسینیه مشرق - چند روز قبل کاروان امام با حر و همراهانش برخورد کرده بودند و با هم چنین قرار گذاشته بودند که کاروان امام به هیچ یک از دو راه کوفه و مدینه نرود؛ بلکه تحت نظر و مراقبت سربازان دولتی راه سومی انتخاب کند، تا تکلیف از جانب حکومت کوفه مشخص بشود.

بنابراین لازمه ی پیشنهاد طرماح این بود که امام این قرار را برهم بزند؛ و این کار جز با آغاز یک جنگ با لشکر حر ممکن نبود. در حالی که نظر مبارک امام این بود که جنگ را او آغاز نکند؛ چون قانونا نمی توانست که او شروع کننده ی جنگ باشد؛ و این کار را به لحاظ شرعی جایز نمی دانست، و بنابراین نمی توانست دعوت طرماح را بپذیرد.

ورود به کربلا
چندان طولی نکشید جواب نامه ی حر به این شکل به دستش رسید: هنگامی که نامه و فرستاده ی من به تو رسیدند، بی درنگ حسین را در بیابانی خشک و بی آب و بدون پناه متوقف کن. من به فرستاده ی خودم امر کرده ام تا از تو جدا نشود؛ و اجرای فرمان مرا نظارت کند.»
حر گزارش نامه را به امام و یارانش عرضه کرد که: «من مامورم شما را در همین مکان پیاده کنم.» آنها گفتند: «اجازه بده که در قریه ی نینوا یا غاضریه یا درشقه پیاده شویم.» گفت: «به خدای سوگند! نمی توانم. این مرد مامور، مراقب من است.»

زهیر بن قین به محضر امام عرضه داشت: یابن رسول الله ! درگیری با این دسته سهل تر از برخورد با کسانی است که بعدها خواهند آمد.»

امام فرمود: «من جنگ را شروع نمی کنم.»

چنان که در گذشته گفتیم، شروع به جنگ برای ایشان جایز نبود. امام علی هم در جمل، صفین و نهروان هیچ وقت ابتدای به جنگ نمی فرمود. تا دشمن شروع نمی کرد و حمله و خطر او قطعی نمی شد، امام علی و لشکرش برای دفاع دست به شمشیر نمی بردند.
سرانجام امام و یارانش در روز پنج شنبه دوم محرم در بیابان های غاضریه فرود آمدند. فردای آن عمر بن سعد با چهار هزار سرباز به آن سرزمین رسیدند. اولین کار عمر بن سعد این بود که ماموری به محضر امام حسین فرستاده و از ایشان بخواهد که چرا به آن جا آمده است؟

و امام فرمود: « مردم شهر شما به من نوشته اند که به این جا بیایم. حال اگر کراهت دارید، بازمی گردم.»

همین سخن در نامه ی عمربن سعد به ابن زیاد فرستاده شد. با فاصله ی اندکی نامه ی عبیدالله بن زیاد به این مضمون به عمر بن سعد رسید:
بسم الله الرحمن الرحیم. نامه ات به من رسید؛ و آن چه در آن نوشته بودی دانستم. بیعت یزید بن معاویه را بر حسین و اصحابش عرضه کن. اگر او بیعت کرد، ما هم رای و نظر بعدی خود را اظهار خواهیم کرد. والسلام.»
پس دوباره مساله ی اصلی چهره نمود؛ و هدف اولیه ی امام یعنی بیعت نکردن و هدف و خواست دولت خلفا، یعنی بیعت گرفتن دیگربار مطرح گردید.

نامه ی بعدی ابن زیاد در روز هفتم محرم به عمر بن سعد رسید؛ و چون قطعی بود که امام علت بیعت را نخواهد پذیرفت، دستور او این بود که از همان لحظه آب را بر روی حسین و اصحاب او ببندند و مانع استفاده ی آنها از آب باشند، آن چنان که نتوانند حتی یک قطره از آن بنوشند!

تا این جامعلوم شد که مساله ی حکومت و تشکیل آن کاملا منتفی است؛ و چنین وظیفه ای دیگر برای امام وجود ندارد. چون با شرایط پیش آمده اصلا امکان رسیدن به چنین مقصودی وجود ندارد؛ ولذا امام به وظیفه ی اولیه اش که عدم بیعت با یزید است، باز می گردد؛ و این وظیفه هم چنان به قوت خود باقی است.

آن حضرت در هر شرایط که قرار بگیرد، نباید بیعت کند. در شهر باشد یا در بیابان، در مدینه باشد یا در کوفه، بیعت نکردن با یزید وظیفه ای است که هرگز ساقط نمی شود. این تمام وظیفه در جانب حضرت حسین بود.
شب نهم محرم حضرت حسین علیه السلام برادرش عباس را خواست و او را به همراه ۳۰ نفر سوار و ۲۰ نفر پیاده و بیست مشک مامور آوردن آب کرد. آنها شبانه رفتند تا نزدیک آب شدند. یکی از سواران به نام نافع بن هلال با پرچم پیش رفت و عمرو بن حجاج سرلشکر سربازان عمر بن سعد گفت: چه کسی هستی؟ پیش بیا ببینم برای چه آمده ای؟»

نافع خود را معرفی کرد. او خویشاوند عمرو بود، گفت: «آمده ایم از این آب که بر روی ما بسته اید، بنوشیم.» عمرو گفت: «بنوش که گوارایت باشد.» نافع گفت: «نه، به خدا قسم تا زمانی که حسین و یارانش تشنه باشند، قطره ای از آن را نمی نوشم.»
ناگهان همه ی همراهان نافع دیده شدند. عمرو گفت: «نه، اینها نباید از این آب بنوشند. ما را در این جا گذاشته اند تا مانع استفاده از آب بشویم.» نافع به پیاده ها گفت: «مشک های خود را پر کنید و آنها نیز به سرعت به برداشتن آب پرداختند.
عمرو بن حجاج و سربازانش به آنها حمله ور شدند و عباس بن علی و نافع بن هلال بن جمیل و باقی سواران به مقابله پرداختند و توانستند آن ها را متوقف کنند.لذا یاران امام با مشک های پر به به لشگرگاه خودشان برگشتند.

بخشی از کتاب عاشورا، چگونه و چرا؛ به قلم استاد جاودان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس