به گزارش مشرق ، شرق در نقدی بر فیلم "اسب حیوان نجیبی است " نوشت :
اوژن يونسكو ميگويد: «اگر انسان غمانگيز نيست، پس مضحك است، دردناك و درواقع خندهآور است و تنها با آشكار كردن پوچي انسان است كه ميشود به غم دايمي انسان معاصر و به گونهاي تراژدي دست يافت.»
فيلم «اسب حيوان نجيبي است»، تجليبخش اين نگاه به مضحكه تراژيك موقعيت آدمي در جامعه ماست. فيلم، تا حد زيادي سبك و سياق آثار ابزورد را دارد. در آن مجموعهاي از آدمها در سياهي شب (كه به شيوهاي تمثيلي احاطهشان كرده)، گرد هم آمدهاند تا در گذار از خيابانهاي تيره و ساكت و خلوت شهر، روايتگر سرگرداني و سرگشتگي و بيهودگي زندگي خود باشند و طنز تراژيك اين پوچي را انعكاس دهند. فيلم در سايه يك كمدي موقعيت آفريده ميشود؛ ماموري قلابي در پي درخواست رشوه از يك فرد آس و پاس، دنبال او راه ميافتد تا پول را جور كند. در اين راه آدمهاي فيلم در پي هم، براي تهيه مبلغ مورد نظر وارد فضاي اثر ميشوند و پا به پاي مامور ماجراهايي را در ارتباط با ماجراي اصلي ميآفرينند. آدمهايي كه همه، در زندگي كاري يا خانوادگي يا هر دو، دچار ناكامياند.
با اين حال فيلمنامه بيش از آنكه بر گسترش طرح فيلمنامه متكي باشد و روايتگري كند، درصدد بيان يك موقعيت و القاي يك حس برخاسته از آن است. شخصيتسازي كاريكاتوريستي، قرار دادن شخصيتها در موقعيت طنز و بهكارگيري طنز در كلام و رفتار آنها از مهمترين شگردهاي دستيابي به اين مقصود است.
شخصيتهاي فيلم، اغراقشده ولي پذيرفتنياند، تو گويي كاريكاتورهايي از ما به ازاي بيروني و واقعي خود هستند كه برايمان با وجود اغراقآميز بودن بهشدت آشناست، حتي مامور رشوهگيري كه در سكانس آخر فيلم ميفهميم كه قلابي است، از همان ابتدا برايمان پذيرفتني است، اگرچه بنا به مقتضياتي چرخش اينچنيني را در انتها شاهد باشيم.
در اولين صحنه فيلم، كه او در سياهي شب براي يافتن صحنههاي «مورددار» در كوچه پرسه ميزند، حضورش را با تيتراژ شاد و روشن ابتدايي، متضاد مييابيم كه مهمترين عامل ايجاد طنز در موقعيت است و همين عامل تضاد در موقعيتهاي مختلف ظاهر ميشود و طنز ميآفريند. موقعيتهاي طنزي چون همراهي مامور براي يافتن سيمان با صاحبخانه و خط و نشان كشيدن همزمان براي او يا جور كردن بهانه از سوي مامور براي باجگيري از خانهاي كه در آن «بطريبازي» ميكردند در حالي كه اصلا نميداند بطريبازي چيست، از اين قبيل است.
اين موقعيتهاي طنز با بر هم زدن رابطه علي و معلولي ميان عمل و عكسالعمل، منطقي را به نمايش ميگذارند كه اصل آن بر بيمنطقي استوار است، تا به بيهودگي روابط فضاي پيراموني آدمها، نقب زنند و غرابت آشكار آن را به نمايش بگذارند. اين فضا و موقعيت طنز را گفتوگوهاي فيلم عمق ميبخشد. گفتوگوهايي مبتني بر طنزي «خاص» و متناسب با حال و هواي اثر. گفتوگوهايي گاه بياثر، گاه پيش پا افتاده، بيمعني و بيربط، گاه استيصالآميز وگاه متناقض، گاه تكراري و در هر حال با مايههاي روشني از شوخطبعي كه بيش از آنكه در خدمت روايتگري دربيايد و ماجراي فيلم را رقم بزند به كمك ترسيم بيمعنايي فضايي درميآيد كه شخصيتهاي به بنبست رسيده فيلم در آنند. اينكه شخصيتها به هر دري ميزنند تا پول مامور را جور كنند و دست آخر يكي، از روي استيصال ميپرسد: «حالا كجا بريم؟» و ديگري جواب ميدهد: «بريم شمال!»، اينكه يكي از شخصيتها جمله بيربط: «گفتهان به هر نوزادي يه ميليون پول ميدن» را به عنوان راهحل آني براي جور كردن پول ارايه ميدهد، اينكه شخصيتها ديالوگها را نيمهكاره رها ميكنند و دنبال يك گفتوگوي بيمعني ديگر ميروند، علاوه بر برخورداري از طنز، در تعميق حس بيهودگي كه فيلم درصدد بيان آن است موثرند، البته در صحنههايي سخن يا عمل طنزآميز شخصيتها كمكي به تعميق حس فيلم نميكند و بيارتباط با روند فيلم به نظر ميرسد، مثل ديدن پنهاني بعضي صحنهها از روي موبايل توسط دو نفر از بازيگران، ولي از اينگونه صحنهها يا ديالوگهاي كم تعداد كه بگذريم درمجموع ميتوان گفت فيلم از پس بهكارگيري طنز در موقعيت و كلام براي ارايه نگاه خاص خود موفق است.
اما طنز تلخ فيلم، سويه ديگري نيز دارد. اينكه همه خود را محكومان بالقوه ميدانند، اينكه همه احساس ميكنند كه گناهكارند و بايد به مامور قانون حساب پس بدهند، حتي اگر واقعا ندانند كه كجاي كارشان غيرقانوني است، اينكه اعتماد به نفس از ميان شخصيتها رخت بربسته است، اين تسليم شدن در برابر شرايط، تا آنجا كه حتي موقع دستشويي رفتن مامور نيز كسي از بيگناهان، حاضر به ترك صحنه نميشود و همه، ميمانند تا محكوميتشان را شاهد باشند، اين ترس، بياعتمادي به خود، عادي تلقي كردن روحيه باجگيري، همه آدمهاي فيلم را به هم پيوند ميدهد، تا تجليبخش زواياي پنهان و آشكار روابط اجتماعي ما باشد.
تا بتوانيم در پي شنيدن جمله: «اسب حيوان نجيبي است» (كه در ظاهر، سهوا و در حال مستي بر زبان يكي از شخصيتهاي فيلم جاري ميشود) مثل مامور بازيگر فيلم به فكر فرو رويم و تصديق كنيم كه: «آره! واقعا اسب حيوان نجيبي است!»
اوژن يونسكو ميگويد: «اگر انسان غمانگيز نيست، پس مضحك است، دردناك و درواقع خندهآور است و تنها با آشكار كردن پوچي انسان است كه ميشود به غم دايمي انسان معاصر و به گونهاي تراژدي دست يافت.»
فيلم «اسب حيوان نجيبي است»، تجليبخش اين نگاه به مضحكه تراژيك موقعيت آدمي در جامعه ماست. فيلم، تا حد زيادي سبك و سياق آثار ابزورد را دارد. در آن مجموعهاي از آدمها در سياهي شب (كه به شيوهاي تمثيلي احاطهشان كرده)، گرد هم آمدهاند تا در گذار از خيابانهاي تيره و ساكت و خلوت شهر، روايتگر سرگرداني و سرگشتگي و بيهودگي زندگي خود باشند و طنز تراژيك اين پوچي را انعكاس دهند. فيلم در سايه يك كمدي موقعيت آفريده ميشود؛ ماموري قلابي در پي درخواست رشوه از يك فرد آس و پاس، دنبال او راه ميافتد تا پول را جور كند. در اين راه آدمهاي فيلم در پي هم، براي تهيه مبلغ مورد نظر وارد فضاي اثر ميشوند و پا به پاي مامور ماجراهايي را در ارتباط با ماجراي اصلي ميآفرينند. آدمهايي كه همه، در زندگي كاري يا خانوادگي يا هر دو، دچار ناكامياند.
با اين حال فيلمنامه بيش از آنكه بر گسترش طرح فيلمنامه متكي باشد و روايتگري كند، درصدد بيان يك موقعيت و القاي يك حس برخاسته از آن است. شخصيتسازي كاريكاتوريستي، قرار دادن شخصيتها در موقعيت طنز و بهكارگيري طنز در كلام و رفتار آنها از مهمترين شگردهاي دستيابي به اين مقصود است.
شخصيتهاي فيلم، اغراقشده ولي پذيرفتنياند، تو گويي كاريكاتورهايي از ما به ازاي بيروني و واقعي خود هستند كه برايمان با وجود اغراقآميز بودن بهشدت آشناست، حتي مامور رشوهگيري كه در سكانس آخر فيلم ميفهميم كه قلابي است، از همان ابتدا برايمان پذيرفتني است، اگرچه بنا به مقتضياتي چرخش اينچنيني را در انتها شاهد باشيم.
در اولين صحنه فيلم، كه او در سياهي شب براي يافتن صحنههاي «مورددار» در كوچه پرسه ميزند، حضورش را با تيتراژ شاد و روشن ابتدايي، متضاد مييابيم كه مهمترين عامل ايجاد طنز در موقعيت است و همين عامل تضاد در موقعيتهاي مختلف ظاهر ميشود و طنز ميآفريند. موقعيتهاي طنزي چون همراهي مامور براي يافتن سيمان با صاحبخانه و خط و نشان كشيدن همزمان براي او يا جور كردن بهانه از سوي مامور براي باجگيري از خانهاي كه در آن «بطريبازي» ميكردند در حالي كه اصلا نميداند بطريبازي چيست، از اين قبيل است.
اين موقعيتهاي طنز با بر هم زدن رابطه علي و معلولي ميان عمل و عكسالعمل، منطقي را به نمايش ميگذارند كه اصل آن بر بيمنطقي استوار است، تا به بيهودگي روابط فضاي پيراموني آدمها، نقب زنند و غرابت آشكار آن را به نمايش بگذارند. اين فضا و موقعيت طنز را گفتوگوهاي فيلم عمق ميبخشد. گفتوگوهايي مبتني بر طنزي «خاص» و متناسب با حال و هواي اثر. گفتوگوهايي گاه بياثر، گاه پيش پا افتاده، بيمعني و بيربط، گاه استيصالآميز وگاه متناقض، گاه تكراري و در هر حال با مايههاي روشني از شوخطبعي كه بيش از آنكه در خدمت روايتگري دربيايد و ماجراي فيلم را رقم بزند به كمك ترسيم بيمعنايي فضايي درميآيد كه شخصيتهاي به بنبست رسيده فيلم در آنند. اينكه شخصيتها به هر دري ميزنند تا پول مامور را جور كنند و دست آخر يكي، از روي استيصال ميپرسد: «حالا كجا بريم؟» و ديگري جواب ميدهد: «بريم شمال!»، اينكه يكي از شخصيتها جمله بيربط: «گفتهان به هر نوزادي يه ميليون پول ميدن» را به عنوان راهحل آني براي جور كردن پول ارايه ميدهد، اينكه شخصيتها ديالوگها را نيمهكاره رها ميكنند و دنبال يك گفتوگوي بيمعني ديگر ميروند، علاوه بر برخورداري از طنز، در تعميق حس بيهودگي كه فيلم درصدد بيان آن است موثرند، البته در صحنههايي سخن يا عمل طنزآميز شخصيتها كمكي به تعميق حس فيلم نميكند و بيارتباط با روند فيلم به نظر ميرسد، مثل ديدن پنهاني بعضي صحنهها از روي موبايل توسط دو نفر از بازيگران، ولي از اينگونه صحنهها يا ديالوگهاي كم تعداد كه بگذريم درمجموع ميتوان گفت فيلم از پس بهكارگيري طنز در موقعيت و كلام براي ارايه نگاه خاص خود موفق است.
اما طنز تلخ فيلم، سويه ديگري نيز دارد. اينكه همه خود را محكومان بالقوه ميدانند، اينكه همه احساس ميكنند كه گناهكارند و بايد به مامور قانون حساب پس بدهند، حتي اگر واقعا ندانند كه كجاي كارشان غيرقانوني است، اينكه اعتماد به نفس از ميان شخصيتها رخت بربسته است، اين تسليم شدن در برابر شرايط، تا آنجا كه حتي موقع دستشويي رفتن مامور نيز كسي از بيگناهان، حاضر به ترك صحنه نميشود و همه، ميمانند تا محكوميتشان را شاهد باشند، اين ترس، بياعتمادي به خود، عادي تلقي كردن روحيه باجگيري، همه آدمهاي فيلم را به هم پيوند ميدهد، تا تجليبخش زواياي پنهان و آشكار روابط اجتماعي ما باشد.
تا بتوانيم در پي شنيدن جمله: «اسب حيوان نجيبي است» (كه در ظاهر، سهوا و در حال مستي بر زبان يكي از شخصيتهاي فيلم جاري ميشود) مثل مامور بازيگر فيلم به فكر فرو رويم و تصديق كنيم كه: «آره! واقعا اسب حيوان نجيبي است!»