این البته ترجمه سرگرمی برای ما کشورهای وارد کننده محصولات سرگرم کننده است، چه تولید کنندگان صنعت مدرن سرگرمی غیر از این که به این فرآیند- یعنی همان فرآیند تولید سرگرمی- نگاهی اقتصادی دارند، هرگز بی هدف و بی محتوا چیزی را عرضه نمی کنند، کمترین اش این است که باید امضای فرهنگی شان را پای اثرشان داشته باشند و بیشترینش هم که در اغلب موارد رخ می دهد، این بوده و هست که نا خودآگاه محصولشان تو را شبیه شان می کند. اما توزیع کنندگان سرگرمی های ساخته شده بیشتر به سربازان مسخ شده ای می مانند که شبیه به کارگران کتاب "دنیای قشنگ نو"ی آلدوس هاکسلی مخدر سوما مصرف کرده اند و از اثرات تخدیری آن سرمست هستند، حال روز این روز رسانه ها و مدیران فرهنگی ما چیزی بهتر از این نیست.
شبکه نمایش؛ جولانگاه اسطوره ها
جمعه شب، شبکه نمایش که با کارکرد اصلی سرگرم سازی مردم ایران راه اندازی شده است و قرار است سد محکم رسانه ملی در برابر اثرات مخرب تولیدات شبکه های ماهواره ای باشد، دو فیلم سینمایی را پشت سر هم به نمایش گذاشت. فیلم اول اتفاق جدیدی نبود، فیلمی مشهور که سال ها است در هالیوود به صورت تریلر تولید شده و تلویزیون ایران نیز چند بار آن را به نمایش گذاشته است، سینمایی فانتزی "چهار شگفت انگیز" عنوانی که صدا و سیما بر آن نهاد بوده و تبلیغ تمام عیاری از اسطوره های تخیلی آمریکایی است. کار آنقدر از کار گذشته است که پخش یک باره و چند باره این آثار را باید در رسانه ملی نادیده گرفت، اما سینمایی بعدی اثری نبود که بتوان از کنار آن به سادگی گذشت.
سینمایی " 10000 سال پیش از میلاد" از آن دسته فیلم هایی است که اگر کسی تنها اندکی با سینما آشنایی داشته باشد، تایید می کند که چنین فیلمی تنها اثری برای سرگرمی، یا به تعبیر فرنگی آن اینتریمنت نیست.داستانی درباره دو کودک در هزاران سال پیش از میلاد مسیح در زمانی که انسان ها هنوز برای زنده ماندن شکار می کنند، در سال های عصر یخبندان روایت می شود.
نبرد آخرالزمانی اسطوره چشم آبی و نجات بردگان فرعون
ساختار قصه کاملا سمبلیک است؛ راوی در ابتدای قصه سخن از افسانه کودکی با چشمان آبی به میان می آورد که آنچنان که بعدا معلوم می شود این افسانه درباره دختری است که در کودکی همه افراد خانواده و قوم و قبیله اش قتل عام شده اند و قبیله قهرمان داستان، یعنی پسری به نام "دی لی" مسوولیت او را به عهده می گیرد." دی لی" نیز خود یتیم است و مشهور است که پدر او از روی ترس قبیله را رها کرده و رفته است؛ این ارثیه ناخوشایند "دی لی" سبب شده است تا برای مطرح کردن خود از هر فرصتی استفاده کند، جز اینها وقتی دی لی به سن جوانی می رسد، دلیل قوی تری برای اثبات شجاعتش نیز می یابد. دختری که دل در گرو او دارد؛ "اولت" همان دختر چشم آبی، که حالا بزرگ شده و دی لی برای اینکه بتواند با او ازدواج کند باید ماموتی را شکار کند و نیزه سپید را بدست آورد.
اصل داستان از اینجا به بعد آغاز می شود، جایی که در گیر و دار تلاش های دی لی، مردانی تنومند و اسب سوار که به آنها "هیولا های چهار پا" می گویند به قبیله دی لی حمله می کنند و"اولت" را به همراه تعدادی دیگر از مردان و زنان قبیله او با خود می برند، دی لی برای نجات معشوق خود راهی می شود و درگیر ماجرایی می شود مقصود اصلی قصه در آن تعریف شده.
سمبل های داستان نیز که پیشتر و از ابتدای فیلم تک تک نمایانده شده بود، بیشتر رخ نمایی می کنند. هیولا های چهار پا، کاملا در هیبت اعراب نمایش داده می شوند. رهبر آنها مردی است که عمامه سبز بر سر بسته است.
اگر داستان را بخواهیم به عنوان یک روایت تاریخی فرض کنیم، چندان کودکانه از آب در خواهد آمد که حتی بچه های مدرسه ای با آن ارتباط برقرار نخواهند کرد. اما حقیقت این است که همه چیز در این افسانه روایت سمبلیک دارد، تنها کافی است کمی ارتباط این نماد ها را با موضوعات بیرونی پیدا کنیم.
برده ها به محل ساخت اهرام مصر منتقل شده اند. در این محل سال ها است که برده ها به خدایگان اهرام خدمت می کنند، در دیالوگی یکی از برده ها می گوید که این خدایگان یا از سیاره ای دیگر آمده اند و یا چنان که دیگران می گویند، سرزمین شان زیر آب رفته است[اشاره به نظریه تمدن آتلانتیس] به هر حال نکته در این است که حتی هیولاهای چهارپا یا اعراب بیابانگرد نیز برای این دسته کار می کنند.
اشاره به اهرام مصر، اشاره ای ظریف به فراعنه و قوم بنی اسرائیل است. دخترک چشم آبی نیز همان عنصر اناثی است که در بسیاری از افسانه های یهودی می توان رد آن را گرفت. دختری که علامت شکارچی را با خود دارد، علامتی که وقتی پیدا شود، پس از او منجی آخرالزمان، یعنی همان معشوق دختر چشم آبی ظهور خواهد کرد و بندگان را رهایی خواهد بخشید.
فیلم اگر چه در ده هزار سال پیش از میلاد مسیح روایت می شود، اما به سمبل هایی اشاره دارد که همه آخرالزمانی و مربوط به زمان حاضر هستند. نجات بنی اسرائیل توسط نژاد سپید غربی و جنگیدن همه انسان ها زیر پرچم او همان نبردی را به نمایش می گذارد که سال ها در تبلیغات هالیوودی به عناوین مختلف نمود پیدا کرده است.
چرا رسانه ملی؟
اینکه سینمای غرب چنین آثاری را تولید کند، اتفاق عجیب و جدیدی نیست، هالیوود از سال های پس از جنگ جهانی همواره تولید آثار مبتنی بر متون عبری را در دستور کار خود داشته است، از "ده فرمان" و سلیمان و ملکه صبا" بگیرید تا "2012" که چندی پیش بر روی پرده های سینماهای جهان قرار گرفت همه و همه از همین جنس هستند، با این وجود چرا رسانه ملی که مدعی مبارزه با جریان حاکم سینما و رسانه در جهان است، چنین آثاری را برای مخاطب روی آنتن می برد.
پاسخ به این سوال متاسفانه هم روشن و هم تلخ است. برای مدیران فعلی فرهنگی کشور و مدیران رسانه ای، فرهنگ، هنر و برنامه سازی نه یک فرآیند هنری، تربیتی و آموزشی؛ که فرآیندی متشکل از عنصر سرگرم سازی و عمل به اضطرار است. برعکس آنچه که در رسانه های غربی در جریان است، حرکت در رسانه ملی به سمت حرکت سلبی است. مدیران رسانه ملی به دنبال این هستند تا ابزاری برای سرگرم کردن مردم ارائه بدهند و در این سرگرم سازی نیز مراقب باشند تا محصولات مشکل ساز وارد سبد ارائه شده قرار نگیرد. در شرایطی که مقاصد آموزشی و تربیتی منظر نظر قرار نگیرد طبیعی است که مدیران دست اندر کار پس از مدتی دیگر عناصر تربیتی و اموزشی را نخواهند شناخت و این گونه فیلمی سمبلیک بر اساس تاریخ انگاری صهیونیستم بر آنتن شبکه رسمی سیمای جمهوری اسلامی قرار می گیرد.