به گزارش مشرق، حدود 8 ماه پیش بود که زمینلرزهای بهبزرگی 7.3 ریشتر مناطق غربی کشور از جمله استان کرمانشاه را لرزاند. در پی وقوع این زمینلرزه که کانون آن در منطقه دشت ذهاب اعلام شد، بیشترین خسارات به شهرستانهای سرپلذهاب، قصرشیرین و ثلاث باباجانی وارد شد و متأسفانه قریب به 450 تن از هموطنانمان جان خود را از دست دادند.
بیشتر بخوانید:
آواربرداری «نفس» در سرپلذهاب!
از همان روزهای اول وقوع زمینلرزه در غرب کشور، مردم و نیروهای امدادی بهخصوص یگانهای ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهکمک زلزلهزدگان میشتابند و در یک تقسیمبندی مسئولیت امدادرسانی به شهرها به ارتش و مسئولیت امدادرسانی به روستاهای منطقه که بیشترین خسارات را دیدهاند به سپاه واگذار میشود.
در جریان سفر به کرمانشاه محل اسکانمان یکی از قرارگاههای جهادی در روستان "نوده" بود که توسط بسیجیان حوزه شهید چمران سپاه تهران بزرگ راهاندازی شده بود. این قرارگاه در مدرسهای قرار داشت که در جریان زلزله تخریب شده و نیروهای جهادی با کنار هم قرار دادن چند کانکس به عنوان محل استراحت و انبار، قرارگاهی برای امداد رسانی به مردم زلزله زده روستاهای "نوده" و "مشکنار" ایجاد کرده بودند.
شرایط زندگی در این قرارگاه آنقدر هم راحت نبود. یکی از مشکلات، وجود حشرات موذی در حجم بسیار زیاد، در این محیط بود. شبها که میخواسیتم بخوابیم آنقدر پشه و مگس زیاد بود که نمیگذاشتند تا صبح کسی راحت بخوابد. تنها وسیله سرمایشی هم یک پنکه بود که روی دمای هوا خیلی تاثیر گذار نبود.
اما نیروهای جهادی با ایجاد قرارگاه در محل مدرسه تخریب شده علاوه بر خدمت رسانی به مردم این دو روستا، از تحصیل بچههای این دو روستا هم غافل نشده بودند. در گوشهای از این قرارگاه، کانکسی را فراهم کرده بودند تا دانش آموزان به عنوان مدرسه از آن استفاده کنند و از در س خواندن و تحصیل عقب نیافتند.
صبح یکی از روزهایی که در این قرارگاه بودیم، مهیا شدیم تا گزارشی هم از نحوه تحصیل دانش آموزان این مدرسه کوچک تهیه کنیم. ایام امتحانات بچهها بود و معلم مدرسه مشغول گرفتن امتحان از بچهها بود. صبر کردیم تا قدری سر معلم مدرسه خلوت شود. دانش آموزان این مدرسه که تعدادشان از ده نفر تجاوز نمیکرد از سر و کول معلم بالا میرفتند و معلم هم واقعا صبور بود. بالاخره فرصت مناسبی پیدا شد و به سراغ معلم مدرسه رفتیم.
معلم، مردی حدودا 50 ساله و اهل گیلان غرب بود که تمامی امور مدرسه را خود به تنهایی انجام میداد. یعنی هم مدیر مدرسه بود، هم ناظم؛ هم معلم، هم دفتردار و یعنی تمام مدرسه را یک نفره میچرخاند.
دقایقی با او هم کلام شدیم تا در باره مدرسهاش و مشکلات و کارهای انجام شده پس از زلزله بپرسیم. به ما میگفت: «پیش از زلزله این مدرسه ساختمان داشت اما در اثر زلزله ساختمان مدرسه تخریب شد و پس از مدتی نیروهای جهادی با کمک خیرین کار ساخت مدرسه را را آغاز کردند. به ما اطلاع دادند که قرار شده تا پایان شهریور ماه و پیش از آغاز سال تحصیلی کار ساخت مدرسه به پایان برسد و بچهها سال تحصیلی جدید را در مدرسه جدید خود آغاز کنند».
ادامه که داد فهمیدیم واقعا کار سختی را بر عهده دارد. او کلاسی را اداره میکند که هر شش پایه تحصیلی دبستان با هم در آن حضور دارند و باید همزمان کار آموزش به 6 پایه تحصیلی را پیش میبرد که واقعا کار سختی است.
برایمان میگوید: «دیماه سال گذشته عمر خدمتی من تمام شده بود و میبایست بازنشسته میشدم اما به خاطر بچهها ماندم تا سال تحصیلی آنها تمام شود».
این معلم منزلش هم در گیلانغرب است و هر روز با طی مسافتی طولانی به روستا میآید و دوباره همین راه را بر میگردد. این واقعا معنی همان ایثاری است که شغل معلمی در وجود خود دارد. این که بازنشسته شده باشی ولی برای اینکه تحصیل دانشآموزانت نیمه تمام نماند بمانی و با جان و دل برای آنها کار کنی.
نیروهایی جهادی به خوبی میدانند آغاز سال تحصیلی در فصل پاییز همراه با آغاز فصل سرما در مناطق کوهستانی کرمانشاه و سرپل ذهاب است و دانش آموزان میبایست محیطی امن برای درس خواندن در اختیار داشته باشند.
بر همین اساس نیروهای جهادی بسیج کار ساخت و ساز مدرسه را آغاز کردهاند و پی ریزی و فونداسیون مدرسه را به اتمام رساندهاند و امکانات لازم برای ساخت یک مدرسه مقاوم در برابر زلزله و مجهز را به منطقه آوردهاند تا در سال تحصیلی جدید دانش آموزان روستای نوده دیگر لازم نباشد برای تحصیل به کانکسی کوچک و احتمالا سرد بروند.