دلم می‌خواد فرمان آرا

رقصیدن رضا کیانیان در مقام نویسنده، شبیه رقصیدن آگاهانه محمود دولت آبادی در کنسرت گروه لیان و به فاصله کمی انتشار کتاب «طریق بسمل شدن» از نویسنده مذکور است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق -  فیلم «دلم می‌خواد» آخرین ساخته بهمن فرمان‌آرا بعد از ۴ سال کش و قوس و شایعات مختلف پیرامون این فیلم روی پرده سینما رفت و علی رقم پروپاگاندای فراوان توقیفی بودن، با توفیقی مواجه نشد. در میان فیلمسازان نسل اول موج نوی سینمای ایران فرمان‌آرا جایگاه سینمایی خاص‌تری نسبت به مهرجویی، کیمیایی، کیارستمی، بیضایی دارد. اگر در تاریخ سینمای ایران به دنبال ثبت نخستین تهیه‌کننده مولف در تاریخ سینما باشیم، به نام بهمن فرمان‌آرا خواهیم رسید.   اولین تهیه کننده مولفی  که در طوفان  ساخت فیلمفارسی، روی یک موج واحد حرکت می‌کرد و با تاسیس کمپانی بین‌المللی شرکت گسترش صنایع سینمای ایران پس از ساخت دو اثر سینمایی «خانه قمر خانم»و «شازده احتجاب» در مقام کارگردان، تهیه‌کنندگی آثاری نظیر شطرنج باد(محمدرضا اصلانی)، ملکوت (خسرو هریتاش)، گزارش(عباس کیارستمی)، کلاغ (بهرام بیضایی)، دایره مینا(داریوش مهرجویی) را طی سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ بر عهده گرفت و پس از خروج از ایران در سال ۱۳۵۹، کمپانی بین‌المللی‌اش در ساخت آثاری مثل باغ وحش شیشه‌ای (پل نیومن)، مادام سوزاتکا(جان شله‌زینگر)، بحث رادیویی(الیور استون)، سقوط امپراتوری آمریکا(دنیس آرکند)، آخرین وسوسه‌های مسیح (مارتین اسکورسیزی)، خانم و آقای بریج (جیمز آیوری) تردستان (استیون فریز) لیلو (ژان کلود لوزان) طی سال‌های ۱۳۵۹  الی ۱۳۶۹ مشارکت داشت.

وقتی کارنامه‌ این فیلمساز را در تولید ارزیابی می‌کنیم درخواهیم یافت که او وزنه قدری در تهیه و تولید به شمار می‌رود و البته در مقام تهیه‌کننده چنین جلوه‌ای هم دارد و نمی‌توان منکر این جلوه شد.   اگر فرمان‌آرا را مستقل از آثاری که تهیه کرده قضاوت کنیم، او فیلمساز متوسط رو به ضعیف است که اعتبار برخی آثارش مثل شازده احتجاب و سایه‌های بلند باد را باید به هوشنگ گلشیری نویسنده منبع اقتباس، دو اثر مذکور نسبت دهیم. همانطور که تمامی اعتبار فیلم «خاک» مسعود کیمیایی را باید به محمود دولت آبادی نسبت دهیم. همین مثال بسیار مسئله روشن خواهد کرد که اعتبار برخی فیلمسازان موج نوی دهه پنجاه، وابستگی مستقیمی به اقتباس داشت و پشتوانه مهرجویی، کیمیایی و فرمان‌آرا ریشه در آثار اقتباسی دارد و گرنه سینمای این سه نفر  یک هزارم قوت سینمای وابسته به فرم عباس کیارستمی را ندارد.

به همین دلیل اگر فیلم بیگانه بیا، نخستین فیلم کیمیایی، الماس ۳۳، نخستین فیلم داریوش مهرجویی و خانه قمر خانم نخستین فیلم بهمن فرمان‌آرا مرور کنیم، درخواهیم یافت اگر وابستگی به اقتباس در آثار این سه نفر وجود نداشت و این سه قرار بود مبنای تولید آثارش (نگارش فردی فیلمنامه)، بر اساس توانایی فردی خودشان  باشد، موج نویی در سینمای ایران شکل نمی‌گرفت و این سه و سایر همراهان، از جمله امیر نادری، فاجعه می‌آفریدند. کما اینکه این سه نفر در طول ۴۰ سال اخیر نگاتیو و پزتیوهای فراوانی را برای همین مقدار محدود اصول اولیه سینما، بر باد داده‌اند و در سیر تکمیلی آزمون و خطاها، فجایع بسیاری آفریدند، تا به اندازه یک سکه سیاه فیلمسازی یاد بگیرند و فیلمسازانی نظیر کیمیایی، همچنان به این فاجعه آفرینی اصرار دارند.

اگر قوتی هم در نام فرمان‌آرا وجود دارد که مورد بحث همین متن است، ریشه در رفاقت او با گلشیری و اقتباس از این نویسنده دارد و گرنه فرمان آرای واقعی را باید در آثار اخیرش (پس از انقلاب)   جستجو کرد که به سینما یا حتی واژه مووی (Movie) هیچ شباهتی ندارند.

فرمان‌آرا سال ۱۳۶۹ به ایران بازگشت و در نیمه دوم دهه هفتاد پس از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ۱۳۷۶ فیلم «بوی کافور، عطر یاس» را ساخت که ۱۰ دقیقه از فیلم اختصاص به پخش سخنرانی ممتد محمد خاتمی دارد و در فرامتن، فرمان‌آرا فیلمش را به او تقدیم کرد و در هجدمین دوره جشنواره فجر در سال ۱۳۷۸، موفق به کاندید در رشته‌های مختلف و اخذ سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی شد. در این فیلم هیچ نشانه‌ای بر قوت کارگردانی نیست و یک بیانیه متنی سینمایی است که بازیگر اصلی‌اش رئیس جمهور دوره اصلاحات است. در چنین شرایطی مستقل از هر قضاوت ایدئولوژیک عروس آتش خسرو سینایی نادیده گرفته می‌شود و دولت مستقر به قوت تصویر خودش در این فیلم هفت جایزه فیلم فجر را  اعطا می‌کند و سنجش  قوت کارگردانی از منظری هنری در نظر نمی‌گیرد. اگر قضاوت منصفانه‌ای درباره هجدهمین جشنواره فیلم فجر داشته باشیم، عروس آتش به نسبت «بوی کافور، عطر یاس»، دارای قوت کارگردانی ممتازتری است.

نمایی از بوی کافور عطر یاس

با این اتفاق در هجدهمین جشنواره فیلم فجر، فرمان‌آرا با یک کرشمه سینمایی در یک فیلم کرخت و ضدروایت،   تبدیل به برند محبوب دولت اصلاحات می‌شود. در مورد فرمان‌آرا و فعالیت‌های قبل از انقلاب او گفته می‌شود که نقطه قوت فعالیت‌های او با حمایت‌های سیاسی، مهدی بوشهری (همسر اشرف پهلوی)،   رضا قطبی و لیلی ارجمند صورت پذیرفته است. در واقع برندهایی معروف و ظاهرا معتبری از جنس فرمان‌آرا اعتبار سینمایی خودشان را از سیاست‌پیشه‌گان گرفته‌اند نه از هنر واقعی، و نه از سینمای محض. برای دسترسی به قضاوت‌های واقع بینانه‌تر می‌توانیم به کتاب حکایت سینماتوگراف (سعید مستغاثی) مراجعه کنیم و با مرور این کتاب ارزشمند درخواهیم که سینمای آلترناتیو مثل مجموعه آثاری که بهمن فرمان‌آرا قبل از انقلاب تهیه‌ کرده است، اغلب با حمایت‌های مالی معنوی سیاسی توام است.

طبیعی است بزرگ‌ترین سانسورچی دهه شصت، محمد خاتمی، وقتی تصویر سخنرانی‌های خود را در متن فیلم، فیلمساز آلترناتیو موفق دوران پهلوی می‌بیند، به عنوان یک سیاستمدار شبه آلترناتیو، ذوق زده می‌شود و تعداد نامزدی‌ها و جوایز هجدهمین جشنواره فیلم فجر به شکل عجیب و غریبی، نصیب فیلم زیر متوسط بوی کافور عطر یاس می‌شود. موج نوازش‌های سیاسی و تبادل کرشمه‌ میان سیاست و سینما،   از سوی دولت هشتم  با فیلم خانه‌ای روی آب ادامه پیدا می‌کند و با وجود شایستگی، غیر قابل انکار فیلم ارتفاع پست، جایزه بهترین فیلم به «خانه‌ای روی آب» اعطا می‌شود.

تا اینکه دولت محمود احمدی‌نژاد به قدرت می‌رسد و فرمان‌آرا فیلم «خاک آشنا» را در دولت او می‌سازد و به دلیل الطاف بیش از اندازه دولت هشتم در دوره اصلاحات، فرمان‌آرا مورد غضب دولت بعدی قرار می‌گیرد و فیلم خاک آشنا در شکل‌های حیرت‌انگیزی قلع و قمع می‌شود. رویه خرید کرشمه سیاسی سینماگران در دولت دهم و  بذل توجه سیاسی به آثار متوسط فیلمسازان آلترناتیو، از جنس فرمان‌آرا به مهرجویی و کیمیایی، فرهادی (ارجاع به بیست و نهمین جشنواره فجر) تغییر مرتبه می‌دهد. طبیعی است که این شرایط به قهر سیاسی فیلمسازانی از جنس فرمان‌آرا منجر می‌شود. فیلمسازی که مورد تفقد و عنایت دولت اصلاحات بود، ناگهان با بی‌اعتنایی در دولت نهم مواجه شده و تمامی مخالفت را در دولت دهم بروز می‌دهد و حتی جوایزی که در جشنواره‌ فیلم نصیبش شده به دفتر این جشنواره بازمی‌گرداند. در نهایت دامنه این بی توجهی‌ها از فرمان‌آرای آلترناتیو یک اپوزیسیون می‌سازد.

اما قبل از هر تحلیلی باید به این موضوع توجه کرد که دولت‌ اصلاح طلب و دولت‌ اصولگرا هر دو سعی می‌کنند مشروعیت فرهنگی خود را از هنرمندانی بگیرند که در واقع هنری مردمی و فراگیر را عرضه نمی‌کنند،   اغلب مردم اقبال به فیلم‌های کمپانی پویا فیلم (فرحبخش - علیخانی) اقبال نشان می‌دهند و فیلم‌های این کمپانی پرفروش می‌شود، اما اصغر فرهادی هر واکنشی از خود بروز می‌دهد، تیتر نخست رسانه‌هامی‌شود. البته سرمایه‌گذاری سیاسی دولت دهم و آلترناتیو سازی از فیلمسازان منجر به توفیق فرهادی و دریافت جایزه اسکار شد. فرمان آرا با هیاهوی  سیاسی غلیظی ۴ سال از فعالیت دست می‌کشد و به محض پیروزی حسن روحانی درخواست پروانه ساخت می‌دهد و فیلم دلم می‌خواد را می‌سازد. آثار فرمان‌آرا به شکل عجیبی در معرض سانسور سازمان سینمایی دولت یازدهم و دوازدهم قرار می‌گیرد و فیلم‌های فرمان‌آرا در بخش‌های رقابتی سینمای ایران پذیرفته نمی‌شود، از جمله آخرین ساخته‌اش حکایت دریا.

«دلم می‌خواد» آخرین ساخته اکران شده بهمن فرمان‌آراست که در زیر ذره‌بین نقد، حفره‌های فیلمسازی شبه آلترناتیو را هویدا می‌شود. در متن فیلم ما با نویسنده‌ای با نام بهرام فرزانه (رضا کیانیان) مواجه هستیم که به یک استیصال هنری در خلق روایت رسیده است. این استیصال حاصل چه شرایطی است؟ نویسنده‌ای که سال‌ها رمان جدیدی خلق نکرده و  فیلم به صورت غیر مستقیم حدیث نفس مولف را عیان می‌کند. «فرزانه»   در دوران استیصال  و زوال هنری (بخوانید عقلی و هوشی) در راه بازگشت از مطب دکتر روانشناسش با دختری موسیقی فروش مواجه می‌شود و از او یک لوح موسیقی می‌گیرد و به آن گوش می‌دهد و در تصادفی ذهنی با یک خودروی سنگین، ناگهان در ذهنش آهنگ «نیناش ناش» خالتوری  به صدا در می‌آید و اوست که نجوای خالتوروار  را می‌شنود و مشغول رقصیدن با آن می‌شود. فر زانه در هر مکانی که این صدا را می‌شنود،   یک نفس می‌رقصد و فیلم تداعی کننده فیلم خانه قمرخانم از این کارگردان، محصول ۱۳۵۱ است.   بعد از این رخداد، فرزانه در خیابان با دختر تن‌فروش تلکه‌گیری (مهناز افشار)   مواجه می‌شود و بدون آنکه چیزی از او بداند، رابطه‌اش با او جدی‌تر می‌شود تا قصه‌ زندگی‌اش بنویسد و در پایان فیلم، زمانی که بهرام فرزانه در تیمارستان است، رمان تازه او منتشر می‌شود.

فیلم ایرادهای کلی و جزئی دراماتیکی دارد و ساختمان فیلم نازل و سست است. حتی وجوه سورئالیستی و افسانه بافی در مورد زندگی ثانی و رویاگونه بهرام فرزانه هم باید منطق دراماتیک قابل باوری داشته باشد که متاسفانه فاقد این منطق است.   چگونه با دریافت یک سی دی  و گوش دادن به بخش کمی از آن، نسخه شفاف‌ بخش معنوی دخترک دستفروش تبدیل به نسخه شفابخش، نویسنده به قهرقرا رفته می‌شود!؟

آیا معنویت از «قرِ» و طرب موجوجو (کلید واژه مجموعه فیلم‌های آستین پاورز مایک میرز) یا همان خلاقیت از  دست رفته نویسنده را به تحرک وامی‌دارد. آهنگ‌های قِری‌تری در بطن جامعه به صورت رسمی منتشر می‌شوند و ممانعتی هم برای قر دادن نیست  اما پرسش این است چه شفایی در رقصیدن وجود دارد که خلاقیت هنرمند روشنفکری از جنس فرزانه را احیا می‌کند؟ این تصویر چقدر شبیه رقصیدن آگاهانه محمود دولت آبادی در کنسرت گروه لیان  و به فاصله کمی انتشار کتاب «طریق بسمل شدن» از نویسنده مذکور است.

با تماشای فیلم فرمان آرا به درک گسترده ‌تری از روشنفکری عقیم و متوقف شده که وضوح آن را در هامون دیده‌ایم، در شکل فیلمفارسی‌تری تجربه می‌کنیم. با تماشای هامون می‌دانیم که روشنفکری خلاق و تولید کننده اندیشه و فکر، نیم قرنی است که به خواب عمیقی فرورفته و از این خواب بیدار نخواهد شد اما مانیفست دلم می‌خواد کمی روشنفکران را معتبر می‌کند و به آن‌های توصیه می‌کند با رقص، طرب و گاهی نوشیدن شراب، نشاط از دست رفته‌اش احیا می‌شود و خلاقیت نوشتاری و سینمایی‌اشان جریان پیدا می‌کند. حتی در جایی از فیلم مهناز افشار در نقش دخترک تن فروش، از فرزانه می‌پرسد : تو چه جور نویسنده‌ای هستی که در خونت مشروب نداری؟

با این اوصاف، همه این عزیزان روشنفکر را در یک روستای دورافتاده یا جزیزه دور از دسترس گرد هم بیاورند تا آنقدر برقصند و بنوشند که خلاقیت از دست رفته‌اشان از بدو تولد انتلکتوئلی طی  ۱۰۰ سال  اخیر دوباره احیا شود.

از سوی دیگر به این موضوع باید از زوایه‌تری تازه‌تری بنگریم، خلأ و کمبود روشنفکران چیست؟ چرا نمی‌توانند خود را با کمی انعطاف پذیری، با فضای کنونی جامعه وقف بدهند. هر بار هم که اتفاقی در کشور می‌افتد به یک نوع خاصی ازافیون دچارمی‌شوند؛ بدون آنکه تاثیری بر فضای فرهنگی کشور داشته باشند. اغلب روشنفکران این کشور پس از کودتای بیست و هشت مرداد فیلمفارسی می‌نوشتند و از قضا پول خوبی هم نصیبشان می‌شد، انقلاب هم که شد سفره لایزال  سینمای دولتی را برایشان پهن کرد. پس گرفتاری واقعی هنرمندان روشنفکر چیست؟ توقف اندیشه در جریان روشنفکری تنها یک دلیل دارد، آنان از ساحت زمانه‌اشان دور افتاده‌اند و اثر هنری خلق می‌کنند  درباره نساختن، درباره ننوشتن درباره نکشیدن، و ...

در فیلم خاک آشنا هم با هنرمند نقاشی مواجه‌ایم که به روستای دورافتاده‌ای پناه برده  از هیچ. در یک بوس کوچول با شبلی نویسنده (جمشید مشایخی) آشنا می‌شویم که سراغ مرگ را می‌گیرد، آنهم به دلیل مشخص اختگی هنری. در بوی کافور و عطر یاس، هم با سینماگری مواجه بودیم که بیست سالی است فیلم نساخته و حالا می‌خواهد بسازد. در فیلم دلم می‌خواد با نویسنده‌ای آشنا می‌شویم که مدت‌های طولانی کتاب خاصی را منتشر نکرده است، درد نساختن و نتوانستن، نشانه تکرار شونده داستانی و دراماتیک مشترک اغلب تولیدات سینمایی و ادبی جریان روشنفکری است حتی فیلم «خوک» مانی حقیقی هم فیلمی است درباره فیلم نساختن یک فیلمساز.

آیا نشدن، نساختن، ننوشتن، درد مشترک تمام این روشنفکران عزیز ربطی با بدنه جامعه دارد؟ اگر قرار باشد که یک «قرِ» رمانتیک، و یک تن فروش خیابانی، ذوق نویسندگی روشنفکران هنرمند عزیز را به تحرک درآورد، تا قصه موفقی  بنویسند، در حال حاضر باید اکثریت نویسندگان ایرانی نوول گرفته باشند.

 فیلم «دلم می‌خواد» در نمایش شخصیت‌هایش بسیار ناتوان است. نکته مهم این است مشخص نیست با چه فیلمی طرف هستیم. آنچه در فیلم می‌بینیم  قصه‌ای سورئال است یا  کمدی؟ وجه کمدی‌اش چه ارتباطی با سویه سورئالیستی‌اش دارد؟ هجویه است یا هزلیه؟  بر فیلم منطق ژنریکی حاکم نیست. بنابراین شخصیت پردازی منفک از متن ژنریک اثر است.

در ارزیابی کلی اثر هم می‌توانیم به این نکته اشاره کنیم، جناب فرمان‌آرا که اینقدر داعیه حمایت از جوانان را دارند، با همین ایده سرخوشانه، می‌توانستند فیلمی خوشحال و جوان پسندانه بسازنند که نساختند. با انتخاب شخصیت یک نویسندهف فیلم خیلی شخصی شده و قوای دراماتیک معطوف به هنرمندان است که هنری برای عرضه ندارند (مثل خود مولف)، در نتیجه حال و هوای اثرشان بسیار شخصی شده  و گَرد عامه پسندانه بر محتوایش پاشیده نشده است. در واقع کسانی که بلیط پانزده‌هزارتومانی فیلم را بخرند، پولشان در جوی آب ریخته‌اند، و قطعا مردم دلشان چنین فیلم مغشوش و گنگی را نمی‌خواهند و تکلیف مخاطبان سینما با دو فیلم کمدی «دشمن زن» پویا فیلم و خجالت نکش (رضا مقصودی) خیلی روشن‌تر است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۷/۰۴/۰۵
    1 1
    اگر فیلم بیگانه بیا، نخستین فیلم کیمیایی، الماس ۳۳، نخستین فیلم داریوش مهرجویی و خانه قمر خانم نخستین فیلم بهمن فرمان‌آرا مرور کنیم، درخواهیم یافت اگر وابستگی به اقتباس در آثار این سه نفر وجود نداشت و این سه قرار بود مبنای تولید آثارش (نگارش فردی فیلمنامه)، بر اساس توانایی فردی خودشان باشد، موج نویی در سینمای ایران شکل نمی‌گرفت
  • IR ۱۴:۳۷ - ۱۳۹۷/۰۴/۰۵
    1 1
    روشنفکری خلاق و تولید کننده اندیشه و فکر، نیم قرنی است که به خواب عمیقی فرورفته و از این خواب بیدار نخواهد شد
  • IR ۱۴:۳۷ - ۱۳۹۷/۰۴/۰۵
    0 1
    ، جناب فرمان‌آرا که اینقدر داعیه حمایت از جوانان را دارند، با همین ایده سرخوشانه، می‌توانستند فیلمی خوشحال و جوان پسندانه بسازنند که نساختند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس