کد خبر 83682
تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۹۰ - ۰۹:۲۲

شهید کشوری اولین خلبانی بود که بلند شد؛ در شرایطی که احتمال می رفت چرخبال شان مورد اصابت گلوله ی دشمن قرار گیرد. البته چنین صحنه ای در سقز نیز اتفاق افتاده بود اما رشادتی که کشوری در نجات پادگان سنندج از خود نشان داد، بی نظیر بود.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، از همان روزها که در زمان شاه، مجله هاى مبتذل مد را با پول توجیبى ماهیانه اش مى خرید و در باغچه خانه به آتش مى کشید و مى گفت این عکس ها ذهن جوانان را خراب مى کند، از همان روزها که صندوق جمع آورى کمک براى فقرا تهیه مى کرد و خودش بیشترین سهم صندوق را مى پرداخت و مى گفت: مسلمان نباید فقط به فکر خودش باشد، از همان روزها که با چند تن از دوستان خود طرح کودتای بختیار را تهیه کرده بود و از همان روزها که به عنوان نخستین داوطلب مأموریت هوایى در غائله کردستان، دستش را بالا برد و به عملیات رفت، همه باید مى دانستند که ققنوس آسمان ایران، بال پرواز گشوده است و هر لحظه ممکن است آسمانى شود.

به بهانه 15 آذرماه، سالروز عروج سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری، ققنوس آسمان ایران و هوانیروز قهرمان دیار قهرمان پرور مازندران ، خاطرات ناب این امیر سرافراز سپاه خمینی را سلسله وار با هم مرور می کنیم:


*بگذارید مرا اعدام کنند، اما کردستان بماند

زمانی که ضد انقلاب به پادگان سنندج حمله کرد، فرمانده هان نمی دانستند برای نجات پادگان سنندج چه باید کنند. مرحوم شهید کشوری دقیقاً این جمله را گفت:

«من پرواز می کنم و اطراف پادگان را کاملا می کوبم و غائله را می خوابانم. اگر این کارم خطا بود بگذارید مرا اعدام کنند اما کردستان بماند.»

شهید کشوری اولین خلبانی بود که بلند شد؛ در شرایطی که احتمال می رفت چرخبال شان مورد اصابت گلوله ی دشمن قرار گیرد. البته چنین صحنه ای در سقز نیز اتفاق افتاده بود اما رشادتی که کشوری در نجات پادگان سنندج از خود نشان داد، بی نظیر بود؛ چرا که در این حادثه، تهران وضعیت را مشخص نکرده بود و احتمال این می رفت که فردا ایشان را مورد سوال قرار دهند که چرا بدون اجازه حمله را آغاز کرده است؟

اما حرف ایشان همان بود. بالاخره در شرایطی که احتمال 95 درصد می رفت چرخبالش مورد اصابت گوله دشمن قرار گیرد. احتمال 5 درصدی موفقیت را به صد در صد رساند. با شگرد همیشگی بلند شد. در این زمان ضد انقلابیون که اطراف پادگان بودند به داخل پادگان آمده و سیم خاردارها را بریدند و تا یک قسمت پادگان پیشروی کردند اما شهید کشوری با چرخبالش نیروها را داخل پادگان پیاده کرد و خودش با حمله هوایی توانست بدون آن که اشتباهی کند کل غائله را پایان دهد و پادگان سنندج را از لوث وجود ضد انقلاب نجات دهد. (نقل از حجت الاسلام موسی موسوی نماینده امام در سنندج)


*وقتی که اسلام در خطر است، من این سینه را نمی خواهم

شهید شیرودی درباره ی شهید کشوری می گوید:

«احمد، استاد من بود. زمانی که صدام امریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود. اما او جواب داده بود:
«وقتی که اسلام در خطر است، من این سینه را نمی خواهم.»

او با جسمی مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثی آن گونه جنگید که بیابان های غرب کشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات دشمن تبدیل نمود. کشوری شجاعانه به استقبال خطر می رفت، مأموریت های سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد، شب ها دیر می خوابید و صبح ها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شب ها نماز شب می خواند.


*ماجرای خواب امام رضا و عزاداری4بانوی آسمانی در شهادت ققنوس آسمان ایران
راویتی خواندنی از ‌مادر بزرگوار شهید احمد کشوری

جوان‌ترین امام شهید، جوادالائمه(ع)، تنها فرزند امام رضا(ع) است. در دوران دفاع مقدس جوانان زیادی برای دفاع از اسلام به جبهه رفتند و به شهادت رسیدند تا به ضامن آهو، شاه ملک ایران بگویند ای سلطان ملک یلان و دلیران، ما جان خود را در جوانی فدای اسلام می‌‌کنیم تا در غم جواد تو شریک باشیم و ارادت و اطاعت از شما را به عمل بیان کنیم نه به زبان.

احمد کشوری و برادرش محمد، از خیل این شهیدانند. احمد بیست و هفتمین بهار زندگی‌اش را سپری می‌‌کرد. شبی در خانه به خواب رفته بودم که در عالم رؤیا دیدم در باز شد و آقایی با چهره‌ای نورانی و قد و قامتی خوش وارد اتاق شد. با خود گفتم: «این مرد نورانی بلند بالا چه کسی می‌‌تواند باشد؟!»
ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(ع) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پرونده‌ای دیدم. رو به من کرد و فرمود:

«این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او 27 سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش می‌‌افزایم.»

گویا همان روز احمد می‌‌خواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(ع) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسه‌های مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت:‌ «مادرجان!ناراحت نباش.!»

احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت:

«باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمی‌بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید

با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت:

«پسرم کمر مرا شکستی؟»

احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»

بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می‌‌کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی‌بی زینب سروده بود:

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌‌رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌‌رود

و با یاد زینب(س) به خود تسلی می‌‌دادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی‌ ‌بی‌تاب بود و بی‌قراری می‌‌کرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمی‌گذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهره‌های نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافه‌ای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت:‌ «بپوش، مگر نمی‌دانی احمدت شهید شده است؟»
شروع کردم به گریه و بی‌قراری کردن و احمد را صدا می‌‌زدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(س) بودند و برای پسر شما عزاداری می‌‌کردند!»
دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده‌ تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید.
برای حفظ روحیه بچه‌های ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:‌«این خلبان احمد بوده است. بی‌تابی‌های پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه می‌‌کردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید.»
همچون سایر مادران گریه امانم را بریده بود؛ اما بر اساس وصیت احمد خودم را پاییدم و گفتم: «راضی‌ام به رضای خدا!»

روز بعد حدود پانزده نفر از خانواده و اقوام نزدیک برای مراسم تشییع و تدفین به تهران رفتیم. بعد از تشییع پیکر پاک احمد در ایلام و کرمانشاه سرانجام در هجدهم آذرماه 1359 پیکر او را از مسجدالجواد میدان هفت‌تیر به سوی بهشت زهرا تشییع کردند و در قطعة 24 بهشت زهرا(س)به خاک سپردند. احمد که همه عمرش را مدیون ضمانت امام رضا(ع) می‌‌دانست، با فراغ بال در آسمان‌ها می‌‌خرامید و جولان می‌‌داد. در حقیقت همه آسمان را آغوش مهربان ضامن آهو می‌‌دانست.


در آن روز سرد پاییزی، جسم جدا شده از روح بلند احمد را به خاک بهشت زهرا(س) سپردیم تا در روز حشر نزد حضرت زهرا(س) سربلند باشد. با جسم احمد، جان و روح من هم به خاک شد و اگر اقتدا به بزرگ بانوی پیام آور کربلا نبود، بهانه‌ای برای نفس کشیدن نداشتم؛ اما تنها آرزو و مایه دلگرمی‌ام در تحمل این فراق، شفاعت عزیزانم احمد و محمد و لطف خدا برای دیدار دوباره‌ آنان در بهشت برین و سربلندی نزد سرور زنان عالم است، تا به او عرض کنم که در تبعیت از راه فرزندانت، دو فرزندم را فدا کردم؛ باشد که پذیرای دو اسماعیلم باشی...

دوست و همرزم او خلبان«حمیدرضا آبى» درباره او مى گوید:

احمد قبل از آخرین پروازش به همه مى گفت: «دارم مى روم. مراحلال کنید.» دوستان او مى گفتند: این حرفها را نزن.حالا حالا ها زود است که بروى. هنوز خیلى کارها با توداریم.
نیمه شب بلند شد. وضو گرفت.نماز خواند و اشک ریخت. نمى خواست اشک هایش را کسى ببیند. حدود ۱۰ صبح پانزدهم آذر بود که عازم عملیات شد. با تیم پرواز و چند هلیکوپتر دیگر در آسمان، اوج گرفت.ده ها تانک و نفربر عراقى را به آتش کشید. موقع بازگشت، دو فروند میگ عراقى، هلیکوپتر او را هدف موشک قرار دادند و پرنده او در هیمنه آتش سوخت و به عرش پرواز کرد. احمد، همچون ابراهیم خلیل، آتش عشق الهى را به جان خرید و بر بال فرشتگان نشست.



وصیت نامه سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری


خدایا شیطان را از ما دور کن

«بسم الله الرحمن الرحیم»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست
جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست

هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز می دانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده می شود. راه شهیدان را ادامه دهید. که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند.

بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید
مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید

و وصیت به پدر و مادرم:

پدر و مادرم! همچنان که تا الآن صبر کرده اید از خدا می خواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید. در عزایم ننشینید،‌ نمی گویم گریه نکنید ولی اگر خواستید گریه کنید به یاد امام حسین (ع) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده گریه کنید، که اگر گریه های امام حسینی و تاسوعا و عاشورایی نبود،‌ اکنون یادی از اسلام نبود. پشت جبهه را برای منافقین و ضد انقلاب خالی نگذارید،‌ در مراسم عزاداری بیشتر شرکت کنید که این مراسم شما را به یاد شهیدان می اندازد و این یاد شهیدان است که مردم را منقلب می کند

امام را تنها نگذارید
فراموش نکنید که شهیدان نظاره گر کارهای شمایند

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست

والسلام
قطراه ای از دریای خروشان حزب الله

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 24
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 3
  • ۱۰:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    اينجا هم كه از شهيد كشوري گفتيد اسمي از ارتش نياورديد و در معرفيش گفتيد " امیر سرافراز سپاه خمینی : شايد بي غرض نوشته باشيد اما واقعا كار دشمن شادكن مي كنيد.
  • ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    5 0
    روحش شادو یادش گرامی
  • احمد ۱۲:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    1 0
    چه ربطی داشت؟! این دید تنگ نظرانه شماست که دشمن شاد کنه! ارتش و سپاه چه فرقی داره ،جان همه ما فدای اسلام
  • محمود صادقی ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    1 0
    شما دنبال چی هستی؟ خدا روزیت را جای دیگه بده
  • ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    1 0
    دمش گرم خیلی آقا بود
  • علیرضا ۱۳:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 5
    عزیز من فرق می کنه خوب هم فرق می کنه ارتش و سپاه هم اینها تربیت یافته نظام ارتش در زمان شاه هستند . اگه الان جنگی بشود نه این سپاه و نه این ارتش و نه حتی خود تو حاضری نیستید بجنگید. و مطمئن هستم که نه تنها جان خودت فدای اسلام نیست بلکه جان هیچکس...
  • ۱۴:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    1 0
    روحش شاد
  • حسین ۱۴:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    1 0
    من که با شما موافق نیستم ایران الان یکی از قدرت های نظامی خاور میانه است نمونه اش هم همین قضیه RQ-170 که ایران تونست بگیردش بعدش هم اگه جنگ بشه شاید شما نرید بجنگید ولی خیلی ها می جنگن چون غیرت دارند
  • ۱۴:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    فکر کنم مریضی تو!
  • ۱۵:۱۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    چه خوب است یک فیلم قوی در باره زندگی ایشان بسازند. فیلم شهید شیرودی خیلی حرفه ای و گیرا نیست...
  • ۱۵:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    البته شما از طرف خودت حرف میزنی ! درسته ... شهادت یا افتخار جهاد چیزی نیست که به هر کس بدهند برو بخواب پسرم ...ما بیداریم !
  • ۱۵:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    چقدر زیبا گفت کشوریه عزیز خداوندت بیامرزد وقتی بودی حتی من متولدم نشده بودم اما بدون جوونای این مملکت بیدارن بزرگوار. کرد هموطنه عزیزمونه و کردستان پاره تن ایرانمون نمیذاریم شیطان کثیف و روباه پیر مثل گذشته هموطنم و با من دشمن کنن و ایرانمو تیکه تیکه کنن ما فرزندانه کوروش و خمینی کبیریم و بدونن امپراطوریه ایران به فضل خدای بزرگ هرروز قدرتمندتر خواهد شد. یاحسین.
  • ۱۶:۴۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    این عزیزان در دورانی که همکاری با بسیج و سپاه و کمک تسلیحاتی و مهماتی به آنها جرم بود اینگونه فدا کاری می کردند و از محاکمه نمی ترسیدند . تنزل درجه شهید صیاد را یادتان هست ؟
  • ۱۸:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    امتحانش مجانی. بسم الله اگر حریف مایی... حسین حسین شعار ما،شهادت افتخار ما از طرف یه نسل سومی.
  • ۱۸:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    اراجیف میدونی چیه...الان گفتیش..
  • ۱۹:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    وای وای .ما درمملکتی هستیم که به خاطرش مردای بزرگی همه چیزشونو دادن حالا بعضی افراد ساده لوح حرف از حمله امریکا و ترس از امریکا میزنن.این مملکت امام زمانه که فعلا پرچم الله اکبرو یاحسین در دست نائب به حق اونه وما تا زنده ایم زیر این پرچمیم تا به صاحب اصلیش تحویل شه. درسته بعضی سودجو وسرمایه دار در بدنه نظام با ریش و تسبیح نفوذ کردن و دارن ابروی نظام و میبرن ولی اینها باید درمان شه نه اینکه محقرانه از دشمن تعریف کنیم . کربلا یعنی که یار رهبری از حسین عصر خود فرمانبری قربون دل اقا که از دست اونا خونه.
  • ۲۰:۱۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    آقاي احمد خان شما چقدر شهداي ارتش را مي شمناسيد؟ شهيد منفرد نياكي، اردستاني\ دوران، نص اصفهاني ، مرحوم ظهيرنژاد و هزاران شهيد ديگر ؟ اينكه بخواهيم نقش ارتش را از صفحه تاريخ جنگ حذف كنيم آيا اين اقدام جزء اين است كه در اهداف دشمن كار مي كنيم؟ مگر امام (ره)نفر مودند هر اقدامي كه در راستاي تضعيف ارتش باشد در راستاي اهداف دشمنان است؟ جنابعالي بالاتر از امام (ره) مي فهميد؟مي دونيد كه اين نوع اقدامها چقدر بازتابهاي نامناسب و نارضايتي در بدنه ارتش بوجود مياره و انگيزه هارو كاهش ميده و كاهش انگيزه در ارتش از پارامترهاي مورد نظر سرويسهاي اطلاعاتي غرب هست. پس خواهشا منظور رو چپكي نگير. كسي نميگه ارتش و سپاه با هم فرق دارن. ولي عهدالت يعني هرچزي را سرجايش قرار دادن .
  • ۲۰:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    منظورت فیلم شهید باباییه؟
  • حسن ۲۱:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    فرزندان معنوی خمینی کبیر هنوز هم مشتاق شهادت اند.ما توی دهن امریکا می زنیم. ما انگلیس خبیث رو زیر پا میذاریم و بزرگترین ارزوی ما شهادت است
  • ۲۱:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۸
    0 0
    هموطن وحدت وهم دلی فراموش نشود
  • محمد آقا ۰۸:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۹
    0 0
    درود خدا بر ارتش و سپاه و بسیج. درست میگه خوب. چراهیچ جا از ارتش اسم نمیارن و سپاهو تا جا داره پررنگ می کنن؟؟!!
  • ناشناس ۰۱:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۷
    0 0
    خدا روحت را باامام حسین محشور کند وخدا لعنت کند باعث جنگ وتار ومار شدن بهترین جوانان این سرزمین را که کلی ارزو داشتند
  • hossein ۰۰:۵۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۱
    0 0
    یه فیلم ساخته شده که آقای سید جواد هاشمی نقش شهید کشوری رو بازی کرد بنام سیمرغ تازه اون زمینی نبود که بمونه اون فرشته بود که پر کشید.
  • حاصل ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۷
    0 0
    روحش شاد که با مردونگی از مملکت ما دفاع کرد حقا که فرشته بود

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس